طی ماههای گذشته رهبران اسرائیل فعالانه در پی ایجاد روابط نزدیک تر و پیداکردن متحدانی در کشورهای عرب از جمله دولت های خلیج فارس و مراکش و سودان برآمده اند. کشورهای عربی مذکور، کشورهایی هستند که به این نتیجه رسیده اند که اسرائیل برخلاف ایران دوستشان است نه دشمنشان. این امر نشانگر تغییرات عمده در بخشی از رژیم های عرب است؛ رژیم هایی که در ظاهر به خاطر دفاع از فلسطین، از ایجاد رابطه با اسرائیل اجتناب می کردند؛ اما حالا مشخص شده است که دفاع از فلسطین افسانه ای بیش نبوده است.
روابط صمیمانه بین رهبران کشورهای عرب و اسرائیل، امری بی سابقه نیست. مقاومت در برابر اسرائیل، به مرور توسط روشنفکران عرب هوادار اسرائیل تغییر جهت داده شد. این روشنفکران معتقد بودند که رژیم های عرب، بی جهت به اسرائیل پشت کرده و به خواست فلسطینیان با اسرائیل از سر جنگ برآمده اند و باید منافع ملی خود را در اولویت قرار دهند.
این موضوع در ماههای اخیر توسط فرمانده نظامی سودانی «عبدالفتاح برهان» نیز بعد از ملاقاتش با نخست وزیر اسرائیل در اوگاندا مطرح شد. این نخستین ملاقات رسمی بین مقامات سودانی و اسرائیلی بود. در اوایل دهه 1950 نیز وقتی که سودان هنوز تحت حاکمیت بریتانیا بود و مصری ها و حزب امه تلاش می کردند حمایت اسرائیل را برای استقلال سودان به دست آورند، گفتگوهای مخفیانه ای بین دو طرف جریان داشت. به دنبال کسب استقلال سودان، نخست وزیر آن کشور «عبدالله خلیل» و چهارمین نخست وزیر اسرائیل «گولدا میر» سال 1957 در پاریس مخفیانه با یکدیگر دیدار کردند. در دهه هشتاد، رییس جمهور «غفار نیمیری» با اسرائیلی ها ملاقات کرد و انتقال یهودیان اتیوپی را به اسرائیل و اقامتشان را در زمین های اشغال شده فلسطینیان، تسهیل نمود. در ژانویه 2016 و زمانی که عمر البشیر هنوز بر سر کار بود، وزیر خارجه «ابراهیم غندور» تلاش کرد تا تحریم های اقتصادی آمریکا علیه سودان را با پیشنهاد برقراری روابط رسمی دیپلماتیک با اسرائیل بردارد؛ وقتی هم در خصوص ملاقاتش با نتانیاهو و عادی سازی روابط با اسرائیل مورد سوال قرار گرفت، پاسخ داد که روابط با اسرائیل بر اساس اولویت بخشی به امنیت و منافع سودان است.
تاریخچه روابط اعراب و اسرائیل محدود به روابط بین رهبران سودان و اسرائیل نیست. سابقه همکاری اعراب با حرکت صهیونیسم، به ورود مقامات صهیون به فلسطین بر می گردد. 3 ژانویه 1919 دو هفته قبل از شروع کنفرانس صلح پاریس بود که امیر «فیصل بن حسین» که برای دوره کوتاهی پادشاه حجاز و بعد حاکم عراق شد، توافقی را با رییس سازمان جهانی صهیون «چایم ویزمن» امضا کرد. فیصل در عوضِ تبدیل شدن به پادشاهی بزرگ و مستقل در سراسر سوریه، به ایجاد مستعمرات یهودی نشین در فلسطین رضایت داد؛ اما با سلطه فرانسه بر سوریه، فیصل از رسیدن به تاج و تخت سوریه بازماند و توافق کنفرانس صلح پاریس -که با استناد به آن صهیونیست ها ادعا کردند که برنامه های استعماری شان در فلسطین با موافقت رهبران عرب بوده- به نتیجه نرسید.
امیر عبدالله پادشاه اردن هم برای اینکه از برادر خود عقب نماند، به این امید که صهیونیست ها به او اجازه دهند پادشاه فلسطین و ماوراء اردن شود، شروع به ایجاد رابطه و همکاری با آنها کرد؛ اما این همکاری منجر به ترور وی در سال 1951 شد. نوه وی «ملک حسین» اجازه اولین ملاقات مخفی بین یکی از ژنرال های ارتش خود و اسرائیلی ها را در اورشلیم در سال 1960 صادر کرد. سال 1963 خود وی با اسرائیلی ها مخفیانه در مطب دکترش در لندن ملاقات کرد. در میانه دهه هفتاد، ملاقات های پنهانی وی با رهبران اسرائیل در داخل اسرائیل ادامه داشت. دوستی طولانی مدت او با نخست وزیر اسرائیل «اسحاق رابین» (که جمعیت فلسطینیان شهر لیدا را در سال 1948 اخراج کرده بود و سیاست هایی سختگیرانه را علیه فلسطینیان کرانه غربی و غزه در سال 1987 اعمال کرده بود) در مراسم تشییع رابین در سال 1994 مشهود بود. توجیهاتی که حسین برای تماس های مخفیانه اش با اسرائیلی ها می آورد حفظ تاج و تخت به خاطر منافع ملی اردن در مقابل فشارهای جمال عبدالناصر رییس جمهور مصر و پس از آن هم سازمان آزادی بخش فلسطین بود.
علاوه بر شاهان و شاهزادگان هاشمی، کلیسای مارونی لبنان و رهبران فاشیت راست گرای مارونی مثل فالانژیست ها، از نیمه دهه چهل با صهیونیست ها متحد شدند که این اتحاد به هدف ایجاد یک جمهوری مسیحی فرقه ای در لبنان، تا کنون ادامه دارد.
اوایل دهه پنجاه، ملی گرایان تونسیِ حزب نئو با نمایندگان اسرائیل در سازمان ملل دیدار می کردند به این امید که بتوانند با کمک اسرائیل، از فرانسه استقلال یابند. رهبر تونس «حبیب بورقیبه» این روابط دوستانه با اسرائیل را تا پایان حکمرانی اش در سال 1987 حفظ کرد.
دهه شصت، اسرائیل از تلاش های عربستان در راستای حفظ حاکمان یمن در مقابل جمهوری خواهان آن کشور حمایت می کرد و به سلطنت طلبان یمنی سلاح و پول می داد که از جانب آنان هم مورد استقبال قرار می گرفت.
گرمترین روابط در شمال آفریقا بین اسرائیل و حسن دوم پادشاه فقید مراکش بود. در حالیکه مقامات اسرائیل با مقامات مراکش در اواخر دهه پنجاه دیدار می کردند، برقراری روابط گرم بین دو کشور تا زمانی که ملک حسن به تخت شاهی بنشیند به تاخیر افتاد. از سال 1960 به بعد اسرائیلی ها از طریق توافقی محرمانه با مراکش، یهودیان مراکش را با هواپیما بردند تا در زمین های اشغالی فلسطینیان ساکن شوند. سال 1963 وزیر مراکشی «محمد اوفکیر» قراردادی را برای آموزش مأموران اطلاعات مراکش با اسرائیلی ها منعقد کرد؛ هدف از این کار رهگیری رهبران مخالفان از جمله «مهدی بن برقع» بود. بن برقع سال 1965 توسط سازمان اطلاعات مراکش دستگیر و کشته شد. اسحاق رابین هم به دعوت ملک حسن سال 1976 مخفیانه از مراکش دیدار کرد. سال 1986 دیگر دلیلی برای پنهانکاری وجود نداشت و «شیمون پرز» به شکل علنی از مراکش دیدار کرد. سال 1994 مراکش و اسرائیل رسما اقدام به گشایش دفاتر حافظ منافع در دو کشور کردند. سال 2018 بنیامین نتانیاهو مخفیانه با وزیر خارجه مراکش در سازمان ملل دیدار و گفتگو کرد. در ماههای گذشته اسرائیل به مراکش پیشنهاد داد که در ازای کمک به اینکه آمریکا حق حاکمیت مراکش را بر صحرای غربی به رسمیت بشناسد، مراکش رسما روابط خود را با اسرائیل عادی سازی کرده و معامله قرن ترامپ را تأیید کند.
در مورد روابط بین سیاستمداران و بازرگانان مصری با اسرائیل هم این موضوع از اواخر دهه 70 یکی از موضوعات روز بود.
از سال 1991 می بینیم که رهبران اسرائیل و مقامات و ورزشکاران آن کشور علنا از کشورهای خلیج فارس از جمله قطر، بحرین، امارات، عمان و به شکل مخفیانه از عربستان دیدار می کنند و دفاتر تجاری یا حافظ منافع صلح در این کشورها باز می کنند
روابط اعراب و اسرائیل چه خصمانه و چه دوستانه، هیچوقت بر اساس منافع فلسطین نبوده و این امر در خصمانه یا دوستانه شدن روابط نقشی نداشته است؛ بلکه منافع رژیم های عرب مؤثرین نقش را در این میان بازی کرده است.
منبع:https://pe.annabaa.org
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.