در مقدمه این مقاله آمده است:
مناسبات ایران و رژیم صهیونیستی را باید با نقطه عطف انقلاب اسلامی ایران به دو دوره قبل از انقلاب و بعد از انقلاب تقسیم کرد که با فراز و نشیبهای سیاسی همراه بوده است. اولین مواجهه ایران با رژیم صهیونیستی مربوط به طرح تقسیم فلسطین در سال 1326 بود. در این سال کمیسیون ویژه مسئله فلسطین در سازمان ملل متحد تشکیل شد تا موضوع فلسطین و اسرائیل را مورد بررسی قرار دهد. نخستین موضعگیری ایران در قبال فلسطین در همین کمیسیون روی داد که به موجب آن سفیر کبیر ایران در آمریکا و نماینده دائم ایران در سازمان ملل متحد با طرح تقسیم فلسطین مخالفت کرد. از دیدگاه ایران، تقسیم فلسطین به معنای آتشافروزی در خاورمیانه بود و میبایست به هر طریق ممکن از عملیشدن این طرح جلوگیری و یک دولت ائتلاف عربی- یهودی ایجاد میشد. با وجود موضع مخالف ایران در مقابل رژیم صهیونیستی در سازمان ملل، شکاف با عربها به ویژه جمال عبدالناصر و بلندپروازیهای محمدرضا پهلوی در کنار امتیازات اقتصادی، شاه را به سمت تغییر سیاستهای ضداسرائیلی پیش برد. وی تصمیم گرفت که با بهانه «حفظ منافع ایرانیان مقیم فلسطین و لزوم مطالعه از نزدیک امور جاریه دولت جدیدالتأسیس اسرائیل»، شناسایی بالفعل این رژیم را در دستور کار قرار دهد. بدین ترتیب در روزهای زمستان 1328، محمد ساعد مراغهای نخستوزیر ایران با انتشار بیانیهای شناسایی دوفاکتوی اسرائیل را اعلام کرد. هرچند موضع جدید ایران با مخالفتهای داخلی و منطقهای مواجه شد اما ساختار سیاسی وقت، بدون توجه به آنها نزدیکی با اسرائیل را تداوم بخشید بهگونهای که حتی روابط سرد اعراب و دعوت جمال عبدالناصر رئیسجمهور مصر برای قطع روابط کشورهای عربی با ایران نیز نتوانست در تصمیم محمدرضا پهلوی خللی ایجاد کند. بااینحال در دولت مصدق، روابط ایران با رژیم اسرائیل قطع شد. دولت مصدق دفتر نمایندگی ایران در این رژیم را تعطیل کرد و رضا صفینیا نماینده فوقالعاده و وزیر مختار دولت شاهنشاهی در اسرائیل را بازگرداند. از آن پس، منافع مربوط به اتباع ایران در رژیم اسرائیل و حفظ منافع ایران به ترکیه واگذار شد. این وضعیت تا پایان عمر دولت مصدق استمرار داشت. بعد از سقوط دولت دکتر مصدق و انتصاب فضلالله زاهدی به سمت نخستوزیری، برقراری مجدد روابط سیاسی و اقتصادی ایران و اسرائیل در دستور کار دولت زاهدی قرار گرفت. (تقیپور، 1390: 305-307) سرعت بهبود روابط طرفین بهگونهای بود که 10 سال پس از موضع مخالف ایران، مناسبات طرفین به حوزههای اطلاعاتی و امنیتی نیز کشیده شد. در اوایل سال ۱۹۵۷م/۱۳۳۶ش شاه از سپهبد بختیار نخستین رئیس ساواک، خواست تا مراتب علاقمندی ایران را در خصوص همکاری اطلاعاتی با اسرائیل به مقامات آن کشور اعلام کند. به همین منظور بختیار مسافرتی به این رژیم کرد و در آنجا ملاقاتی با ایسر هارل رئیس سازمان موساد به عمل آورد. هارل یکی از همکاران خود به نام یعقوب کاروز را که رئیس ایستگاه موساد در پاریس بود، به بختیار معرفی کرد. از آن پس تمامی ارتباطات با ایران به وسیله کاروز انجام میگرفت. وی پس از ملاقاتهای متعدد با بختیار به تهران دعوت شد و در نهایت مراودات مزبور به افتتاح یک مؤسسه بازرگانی وابسته در تهران در سال ۱۹۵۸ انجامید که سالها به تمامی فعالیتهای اسرائیل در ایران رسماً پوشش میداد. تمایل شاه برای گسترش روابط امنیتی و اطلاعاتی با رژیم اسرائیل، به چند دلیل عمده صورت گرفت. نخست اینکه شاه و مشاوران وی به این نتیجه رسیدند که به منظور حفظ روابط ایران و اسرائیل، سرویسهای اطلاعاتی هر دو کشور باید این روابط را اداره و کنترل کند. به عقیده شاه روابط آشکار دیپلماتیک بین دو کشور به نفع ایران نبود و بهترین راه برای حفظ و اطمینان از روابط پنهانی این بود که وظیفه انجام ارتباط با اسرائیل به ساواک واگذار شود. دوم، شاه و افسران ساواک بر این عقیده بودند که سازمان سیا تمرکز خود را بر رقابت با کا.گ.ب قرار داده و شکلگیری و فعالیت آن سازمان در زمینه جنگ سرد بوده است. بنابراین چیزی که کارآموزان ساواک نیاز داشتند و شاه نیز آن را تأیید میکرد، فعالیت در سطح منطقهای برای جمعآوری اطلاعات و عملیات ضدجاسوسی بود؛ به ویژه با توجه به تهدیدات انقلابیون عرب نسبت به رژیم شاه، موساد با ارائه تجربیات وسیعش در خاورمیانه، کاملترین و بهترین همکار برای ساواک محسوب میشد. سوم اینکه چند تن از رؤسای بخشهای مختلف ساواک از آموزش کادر ساواک به وسیله سیا ناراضی بودند. در نهایت، افسران ساواک معتقد بودند که مهارتهای فنی که موساد در اختیار آنها خواهد گذاشت، در کار آنها در برابر مخالفان داخلی و خارجی شاه بسیار ارزشمندتر از هر سازمان اطلاعاتی دیگر است. (ولایتی، 1380: 204)
روابط نزدیک ایران و رژیم صهیونیستی با وقوع انقلاب اسلامی وارد یکی دیگر از مراحل مهم خود شد. با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، حمایت از مردم فلسطین و مبارزه جدی و مستمر علیه صهیونیسم از اهمیت و جایگاه ویژهای در نظام جمهوری اسلامی برخوردار شد. رژیم صهیونیستی مهمترین «دگر» هویتی جمهوری اسلامی بود که نهتنها در مقابل ایران بلکه در دیدگاه ایران انقلابی، در مقابل تمام «ملل مسلمان و مستضعف جهان» و «حرکتها و نهضتهای آزادیبخش»، قرار داشت. بر همین اساس رژیم صهیونیستی مهمترین دشمن جمهوری اسلامی ایران از آغاز انقلاب تاکنون بوده و سیاست تقابلی با این رژیم همواره از سوی دولتهای جمهوری اسلامی ایران دنبال شده است. در مقابل، رژیم اسرائیل نیز از دشمنی با جمهوری اسلامی از آغاز تاکنون فروگذار نبوده و سیاستهای منطقهای و بینالمللی آن همواره یکی از موانع ایران در دستیابی به اهداف خود بوده است. این مسئله در سالهای اخیر و با تحولاتی همچون روند مذاکرات هستهای و نیز حضور نیروهای ایرانی در خاک سوریه برای مبارزه با داعش، نمود آشکار و ملموسی به خود گرفته است. با توجه به اینکه تاکنون راهبردهای متقابل رژیم اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران در قبال یکدیگر تبیین نشده است، مقاله حاضر این پرسش را مطرح میکند که از آغاز انقلاب تاکنون، رژیم صهیونیستی چه راهبرد یا راهبردهایی در قبال جمهوری اسلامی ایران اتخاذ کرده و در مقابل، ایران چه راهبردهایی را در پیش گرفته است؟ یافتههای این پژوهش ضمن تبیین راهبردهای طرفین، نقاط قوت و ضعف آنها را نیز بازنمایی میکند که علاوه بر غنیسازی ادبیات مرتبط، دستاوردهای قابل ملاحظهای را برای حوزه سیاستگذاری راهبردی در بر خواهد داشت.
برای مطالعه و دریافت متن کامل این پژوهش، روی لینک زیر کلیک کنید.