جمهوری اسلامی ایران باید تکلیف خود را در رابطه با چین معلوم کند

روابط پکن با تل آویو و اعراب و لزوم سیاست ورزی راهبردی تهران

 
در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
حسام الدین حجت زاده در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: تهران تاکنون سیاست سکوت را در برابر گرم شدن کم سابقه روابط دولت «شی» با رژیم صهیونیستی و دولت های عرب منطقه در حوزه های اقتصادی، سیاسی و نظامی در پیش گرفته است. پرسش اساسی این است که جمهوری اسلامی ایران از چه منطق استراتژیک یا سیاستی راهبردی در این زمینه پیروی می کند؟ در پاسخ باید گفت که به نظر می رسد سیاست ایران در قبال روابط چین با رقبای تهران در غرب آسیا نه راهبردی بلکه تاکتیکی است.
 

دیپلماسی ایرانی: در سال های اخیر به موازات گسترش روابط اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی ایران با جمهوری خلق چین، دولت «شی جی پینگ» اهتمام خاصی به توسعه همزمانِ روابط چین با رژیم صهیونیستی و اعراب خلیج فارس داشته است. چین با اهداف مختلفی از جمله دست یافتن به سرمایه های قوم یهود، بهبود وجهه پکن در رسانه¬های غربی، بهبود توانمندی های نظامی و امنیتی با کمک تل آویو در رقابت با غرب و در نهایت اینکه با توجه به اینکه چین، اسرائیل را یک بازیگر سیاسی مهم در منطقه غرب آسیا می داند، خواستار روابط فعال، اما در سایه با رژیم صهیونیستی است؛ چرا که دولتمردان چینی مایل نیستند رابطه کشورشان با دولت¬های عربی و اسلامی تحت تاثیر قرار بگیرد و دولت و شرکت¬های چینی بازارهای این کشورها را از دست بدهند. در همین راستا، دولت «شی» از موضع خود در حمایت از مسئله فلسطین عدول نکرده است. در مقابل، رژیم اسرائیل با چند هدف اقتصادی و سیاسی به این نوع رابطه با چین رضایت داده و نتانیاهو – نخست وزیر این رژیم – طی سفری تاریخی در سال 2013 به چین، دستور داد تا روابط تل آویو با پکن در همه زمینه های غیرحساس و ضروری افزایش یابد: اول، دست یافتن به حمایت سیاسی پکن، به عنوان یک قدرت بزرگ نوظهور و عضو دائم شورای امنیت. دوم، تحقق توسعه اقتصادی و تجاری رژیم صهیونیستی¬ در بازار بزرگ و پرظرفیت چین. سوم، انتقال فن آوری در حوزه های اقتصادی و نظامی از اسرائیل به چین و امضای ده ها سند همکاری در این حوزه میان دو طرف. 

از سوی دیگر در دوران زمامداری «شی»، تمرکز خاص روی ارتقاء مبادلات اقتصادی و تجاری با کشورهای غرب آسیا موجب شده است که تجارت چین با کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس با جهش چشمگیری همراه شود. به عنوان مثال طی سفر سلمان بن عبدالعزیز، پادشاه عربستان سعودی به چین در سال 2016، دو کشور توافقنامه هایی اقتصادی به ارزش 65 میلیارد دلار امضا کردند. به گفته معاون وزیر امور خارجه چین این توافقنامهها سرمایه‌گذاری در حوزه های انرژی، هوافضا و سایر بخش ها می شود. مهمترین بخش این قراردادها، سرمایه گذاری ده میلیارد دلاری شرکت نفت «آرامکو»ی سعودی برای ساخت یک مجتمع پتروشیمی در چین است. همچنین حجم مبادلات تجاری چین و امارات متحده عربی تا پایان سال 2017 به سالانه 60 میلیارد دلار رسید و حدود نیم میلیون چینی در امیرنشین های امارات مشغول به کار هستند. به علاوه، چین با راهبرد چندبعدی «تنیدگی صنعتی بندر – پارک» شامل توسعه چهار بندر عربی جیزان عربستان، ابوظبی امارات، دُقم عمان، صَعید مصر، ساخت چهار پارک یا مجتمع صنعتی جیزان عربستان، عین سَخنه مصر، دقم عمان و الخلیفه دبی، اجرای برنامه های دو چرخ (نفت و گاز و انرژی های کم کربن) و دو بال (فن آوری و امور مالی) در واقع برای تحقق راهبرد کلان موسوم به ابتکار کمربند ـ راه چین یک زنجیره تجاری در خاورمیانه عربی به وجود آورده است.

در این فضا، عملاً مثلث چین – اسرائیل – اعراب در غرب آسیا و مجاورت مرزهای ایران شکل گرفته است. تهران تاکنون سیاست سکوت را در برابر گرم شدن کم سابقه روابط دولت «شی» با رژیم صهیونیستی و دولت های عرب منطقه در حوزه های اقتصادی، سیاسی و نظامی در پیش گرفته است. پرسش اساسی این است که جمهوری اسلامی ایران از چه منطق استراتژیک یا سیاستی راهبردی در این زمینه پیروی می کند؟ در پاسخ باید گفت که به نظر می رسد سیاست ایران در قبال روابط چین با رقبای تهران در غرب آسیا نه راهبردی بلکه تاکتیکی است.

دلایل 

اگر با عینک واقع گرایی به هندسه تحولات منطقه غرب آسیا و اصول و پیشینه عملکرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نگریسته شود، سه دلیل احتمالی برای سکوت تأمل برانگیز ایران در قبال روابط چین با رژیم اسرائیل و اعراب منطقه می توان برشمرد:

1- جمهوری اسلامی ایران فاقد یک راهبرد جامع و مشخص در روابط خود با کشورهایی مانند چین و روسیه است. بر اساس منطق ایدئولوژیک نظام، دو قدرت بزرگ مورد اشاره، «دوست» و ائتلاف غربی – عربی – عبری، «دشمن» قسم خورده ایران هستند، در حالی که تقسیم کشورها به دوست یا دشمن در تضاد آشکار با اولین اصل علم سیاست است که می گوید در سیاست، دوست و دشمن وجود ندارد، بلکه کشورها بر اساس منافع شان به هم نزدیک یا از هم دور می شوند. 2- جمهوری اسلامی ایران به سبب نیاز روزافزون به مجموعه حمایتهای اقتصادی و سیاسی چین به خصوص در فضای تحریم ها و فشار حداکثری آمریکا، مجبور به همراهی با سیاست های منطقه ای و بین المللی پکن از جمله در غرب آسیا است. 3- جمهوری اسلامی ایران امیدوار است با سکوت در برابر نزدیکی چین به رژیم اسرائیل و کشورهای عربی منطقه، دولت «شی» را به ایجاد توازن نسبی در روابطش با آنها و ایران وادار کند.

پیامدها برای ایران

با توجه به ذلایل فوق به نظر می رسد که جمهوری اسلامی ایران در حال حاضر به لحاظ سیاسی و اقتصادی در موقعیتی نیست که بتواند آن قدر بر چین فشار وارد کند تا این کشور در روابطش با رژیم اسرائیل و اعراب تجدیدنظر کند. در عین حال، رفتارهای چین نیز نشان می دهند که این کشور هوشمندانه راهبرد خود در قبال غرب آسیا را به شکلی طراحی کرده که در هر شرایطی با همه طرف ها در این منطقه بحران زده تعامل رو به رشدی داشته باشد. بهطوری که حتی اگر فرض شود چینی ها به ایجاد یک غرب آسیای باثبات می اندیشند و تاکنون بر اساس اصل عدم مداخله در قبال تحولات این منطقه از یک سیاست بی طرفانه پیروی کرده اند و ایران، رژیم صهیونیستی و کشورهای عربی منطقه را به گفتوگو به جای مخاصمه فراخواندهاند، باز هم هرگونه افزایش تنش در غرب آسیا به سود چین خواهد بود. نمونه عینی این مسئله را می¬توان در موضع دولت «شی» در برابر نوافق صلح امارات و بحرین با رژیم اسرائیل موسوم به «توافق آبراهام» ملاحظه کرد. پکن از یک طرف با سکوتی مصلحت¬آمیز و تاکتیکی در قبال این توافق، عملاً راه را برای انواع مبادله اقتصادی و غیراقتصادی با صهیونیست ها و دو کشور عرب یادشده هموار می-سازد. به عنوان مثال، اکنون چین در راستای ابتکار کمربند و راه می تواند در بخش های امنیتی و اطلاعاتی امارات و رژیم صهیونیستی همزمان سرمایه گذاری مشترک داشته باشد.

از طرف دیگر، چینی ها از سال 2005 ناکنون بیش از 26 میلیارد دلار در ایران سرمایه گذاری کرده اند و روابط تجاری دو طرف به ویژه در حوزه انرژی علی رغم پیگیری سیاست «فشار حداکثری» از سوی ایالات متحده ضد ایران پس از ماه مه 2018، تا حدودی تداوم یافته است. به علاوه توافق احتمالی پکن – تهران در زمینه برنامه 25 ساله مشارکت راهبردی در تضاد با سیاست به انزوا کشاندن جمهوری اسلامی ایران از جانب واشینگتن و حامیان منطقه¬ای آن قرار دارد. بنابراین دو پیامد احتمالی اجرای گام به گام سیاست راهبردی چین در غرب آسیا را می توان بدین شکل ارائه کرد:

ـ تقویت جایگاه رقبای متخاصم ایران در غرب آسیا: در حالی که سیاست های راهبردی اقتصادی و سیاسی چین با هدف تبدیل این کشور به قدرت اول جهان در کنار تداوم تنش بین آمریکا و چین، دو کشور را به تشکیل ائتلاف-های منطقه ای از شرق تا غرب آسیا و فراتر از آن سوق داده است، جمهوری اسلامی ایران برخلاف میل باطنی اش شاهد تقویت توان اقتصادی و تجارت خارجی رژیم اسرائیل و اعراب حوزه خلیج فارس به واسطه افزایش همکاری های اقتصادی با چین و در عین حال، سرمایه گذاری های متقابل صهیونیست ها و کشورهای عربی منطقه در صنایع نظامی، بخش های امنیتی یکدیگر و حتی ورود چینی ها به روندهای سیاسی در غرب آسیا مانند روند سازش اعراب و اسرائیل خواهد بود.

ـ رشد و رونق نسبی اقتصاد ایران: در حالی که ائتلاف عربی – عبری به رهبری رژیم صهیونیستی و عربستان بر خلاف نتایج نظرسنجی ها امیدوار است با پیروزی مجدد ترامپ در انتخایات سوم ماه نوامبر، سناریوی براندازی جمهوری اسلامی ایران از طریق اعمال شدیدترین تحریم های اقتصادی و تجاری ذیل سیاست فشار حداکثری بر این کشور با شورش عمومی ایرانیان ضد نظام به نتیجه برسد، اما به نظر می رسد که مقامات چین در راستای تضعیف هژمونی جهانی آمریکا و با وجود پیگیری راهبرد موازنه قوا در منطقه غرب آسیا سعی دارند به شکلی به جمهوری اسلامی ایران برای غلبه بر معضلات اقتصادی خویش کمک کنند. به عنوان مثال، چین تنها قدرت جهانی است که تاکنون با وجود فشارهای فزاینده دولت تزامپ کم و بیش هنوز به صورت نیمه علنی از ایران نفت می خرد و شرکت های چینی را نیز به مشارکت در طرح های اقتصادی کوچک یا بزرگ در این کشور تشویق می کند.

جمع بندی

چین در دوران زمامداری شی جی پینگ با پیگیری یک راهبرد هوشمندانه در غرب آسیا تا حد زیادی موفق شده است در این منطقه پرتنش جای پای خود را در رقابت با ایالات متحده، هند، روسیه و اروپایی¬ها محکم کند. رونق چشمگیر حجم مبادلات نجاری و سرمایه گذاری های ده ها میلیارد دلاری چینی ها در زیرساخت های اقتصادی رژیم صهیونیستی و کشورهای عربی غرب آسیا و همکاری های رو به گسترش پکن با این دولت ها در حوزه های حساس نظامی و اطلاعاتی هشداری جدی به جمهوری اسلامی ایران است تا ضمن تدوین هر چه سریع تر یک راهبرد کلان و منطقی در روابط خود با چین، دولت «شی» را از تردید در زمینه گسترش روابط خود با تهران خارج کند و به ایران به عنوان محور ائتلاف در برابر جاه طلبی های آمریکا در غرب آسیا بنگرد. البته با توجه به پیشینه سیاست خارجی چین و پیگیری سیاست های غبرراهبردی و بلاتکلیف فعلی از سوی جمهوری اسلامی ایران در قبال این کشور، موفقیت ایران چندان محتمل نخواهد بود.

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *