چرایی شکلگیری جنگ ۳۳ روزه
حزبالله لبنان در چند نوبت خواستار این شد که رژیم صهیونیستی زندانیان لبنانی در سرزمینهای اشغالی را آزاد کند، اما این رژیم با این درخواستها مخالفت کرد. حزبالله لبنان در واکنش به مخالفت رژیم صهیونیستی با آزادی زندانیان لبنانی، در درون سرزمینهای اشغالی به گروهی از نیروهای زمینی ارتش این رژیم حمله کرد. نیروهای حزبالله در این حمله سه سرباز صهیونیست را کشته و دو سرباز دیگر را نیز به اسارت گرفتند. حزبالله لبنان نام این عملیات را «وعده صادق» گذاشت. رژیم صهیونیستی نیز روز ۲۱ تیر ماه ۱۳۸۵ در واکنش به این عملیات، علیه حزبالله لبنان وارد جنگ شد و آن را «جنگ تموز» نامید. عملیات «وعده صادق»، بهانه ظاهری رژیم صهیونیستی برای حمله به حزبالله بود، اما علل واقعی این جنگ به شرایط منطقه غرب آسیا و اهداف رژیم اشغالگر قدس باز میگشت.
«اودی لیوِل»، استاد دانشگاه بن گوریون در رشته روانشناسی سیاسی با انجام یک پژوهش عمیق به این موضوع اشاره کرده و نوشت: «عناصر رژیم اسرائیل به جای آنکه به مرجعیت داخلی خود و پیگیری تحولات جنگ از طریق منابع اسرائیلی اقدام کنند، بیشتر به رهبر حزبالله اعتماد داشتند.»
سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی، فرمانده فقید نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مهر ماه ۱۳۹۸ در گفتوگویی با پایگاه اطلاعرسانی رهبر معظم انقلاب اسلامی سه عامل را در شکلگیری جنگ ۳۳ روزه مطرح کرد. عامل نخست، حاکمیت آمریکا بر عراق بود که با جنگ علیه این کشور و سرنگون کردن رژیم بعثی به دست آمد. از دید شهید سلیمانی، فرصت حضور و حاکمیت آمریکا در عراق، رعب و وحشتی گسترده در منطقه ایجاد کرده بود.
عامل دوم، تمایل کشورهای عربی در حمایت از رژیم صهیونیستی در چنین جنگی و رضایت آنها در ریشهکنی حزبالله یا طایفه شیعه از جنوب لبنان بود. سردار سلیمانی در این خصوص گفت: «رژیم صهیونیستی در عالیترین سطح خودش یعنی ایهود اولمرت رئیس این رژیم، این مسئله را اعلام کرد و گفت برای نخستینبار کشورهای عربی، اسرائیل را در جنگ علیه یک سازمان عربی حمایت کردند؛ البته منظور اولمرت از کشورهای عربی، همه آنها نبود بلکه منظور او بیشتر بر حوزه خلیج فارس و در رأس آنها رژیم آل سعود متمرکز بود؛ البته طبیعتاً مصر را هم شامل میشد، اما میتوانستیم در آن مقطع، استثنائاتی قائل بشویم. عراق فاقد حاکمیت بود و حاکم آن روز عراق یک حاکم نظامی آمریکایی بود؛ بنابراین عراق حاکمیتش در دست آمریکاییها بود. دولت سوریه هم به دلیل مرگ مرحوم حافظ اسد دولت جوانی بود که تازه شروع به کار کرده بود. برای اولینبار اکثر کشورهای عربی در جنگ علیه یک سازمان عربی، اسرائیل را در این جنگ حمایت کردند. این یک واقعیت مهم و جدی بود که اولمرت بیان کرد.»
عامل سوم، اهداف خود رژیم صهیونیستی برای بهرهگیری از این فرصت جهت خلاص شدن از حزبالله برای همیشه بود. سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان معتقد است: «جنگ ۳۳ روزه، ادامه حمله آمریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ و به عراق در سال ۲۰۰۳ و تکمیلکننده این جنگها بود که قرار نبود صرفاً به جغرافیای لبنان محدود شود[۱]». سردار سلیمانی در این خصوص به اظهارنظر «کاندولیزا رایس»، وزیر خارجه وقت آمریکا اشاره کرد که پس از کشتار دوم قانا در ۸ مرداد ۱۳۸۵ که طی آن ۵۴ شهروند غیرنظامی از جمله بیش از ۳۷ کودک کشته و شمار زیادی زخمی شدند، ضجهها و فریادهای بچهها و کودکان مظلوم و زنان و انسانهای بیگناه را در زیر آوارها به این عبارت سخیف تشبیه کرد و گفت: «این درد زایمان خاورمیانه جدید است.» فرمانده فقید نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی افزود: «چون این رژیم در سال ۲۰۰۰ یک شکست را تجربه کرده و از لبنان عقبنشینی و در واقع فرار کرده و حزبالله او را شکست داده بود، میخواست مجدداً به لبنان برگردد، اما نه به اشغال بلکه به انهدام و تغییر دموگرافی در جنوب لبنان. یعنی نیروها و یا مردمی که در جنوب لبنان هستند و یک رابطه مذهبی با حزبالله دارند، کوچانده بشوند و از لبنان بروند.»
پیروزی حزب¬الله در این جنگ، اوضاع را کاملاً تغییر داد. موقعیت حزب¬الله لبنان در عرصه داخلی این کشور تغییر کرد و پیروزی حزب¬الله به مردم لبنان عزت نفس داد. مردم لبنان به قدرت حزب¬الله در دفاع از مرزهای این کشور اعتماد کردند
چرایی شکست رژیم صهیونیستی در جنگ ۳۳ روزه
سؤال مهم و راهبردی این است که چرا رژیم صهیونیستی با وجود داشتن ارتش قویتر و تجهیزات و تسلیحات نظامی مدرن در مقابل حزبالله لبنان که تنها یک سازمان عربی و نه یک کشور عربی بود، متحمل شکست شد؟
در پاسخ به این سؤال، دلایل متعددی را میتوان مطرح کرد از جمله ضعف اطلاعاتی رژیم صهیونیستی و برتری اطلاعاتی حزبالله لبنان و همچنین قدرت عنصر معنویت در نیروهای نظامی حزب الله لبنان. با این حال، شیخ نعیم قاسم، معاون دبیر کل حزبالله لبنان در آستانه چهاردهمین سالگرد حمله رژیم صهیونیستی به لبنان در گفتوگو با وبسایت العهد به دو عامل اساسی در این خصوص اشاره کرد: رهبری سیدحسن نصرالله و فرماندهی نظامی فرماندهانی نظیر عماد مغنیه و حاج قاسم سلیمانی[۲].
سیدحسن نصرالله نقش بسیار مهمی در جنگ ۳۳ روزه ایفا کرد. وی رهبری جنگ را بر عهده داشت که دو فاکتور بهرهگیری از اصل «غافلگیری در جنگ» و همچنین «صداقت» را برای غلبه بر جنگ روانی و عملیاتی دشمن صهیونیستی بهره گرفت. برای نمونه، در سومین روز حمله رژیم صهیونیستی به لبنان، حزبالله از نخستین اقدام غافلگیرکننده خود در طول این جنگ پرده برداشت. دبیرکل حزبالله از طریق سخنرانیهای متعدد خود جنگ روانی واقعی را ضد رژیم صهیونیستی مدیریت کرده و با تهدیدات خود به صورت تصاعدی و روزافزون معادله بازدارندهای را به رژیم صهیونیستی تحمیل کرد. نصرالله در سومین روز جنگ گفت: «غافلگیرکنندههایی که من به شما وعده داده بودم، از الآن آغاز خواهد شد. الآن در سواحل دریا و در مقابل بیروت کشتی جنگی نظامی اسرائیل که به زیرساختهای ما و خانههای مردم و غیرنظامیان حمله کرده، هدف قرار خواهد گرفت. ببینید که این کشتی چگونه میسوزد و غرق خواهد شد و همراه با آن دهها نظامی صهیونیست نیز غرق خواهند شد.» همزمان با این سخنان سید حسن نصرالله، کشتی جنگی رژیم صهیونیستی هدف قرار گرفت و موجی از رعب و وحشت سراسر سرزمینهای اشغالی و کابینه صهیونیستها را فرا گرفت[۳].
این رفتارها سبب شد مردم در سرزمینهای اشغالی نیز به گفتههای سید حسن نصرالله اعتماد کنند و به تبلیغات گسترده کابینه رژیم صهیونیستی بیاعتماد باشند. «اودی لیوِل»، استاد دانشگاه بن گوریون در رشته روانشناسی سیاسی با انجام یک پژوهش عمیق به این موضوع اشاره کرده و نوشت: «عناصر رژیم اسرائیل به جای آنکه به مرجعیت داخلی خود و پیگیری تحولات جنگ از طریق منابع اسرائیلی اقدام کنند، بیشتر به رهبر حزبالله اعتماد داشتند.» وی در بخشی از پژوهش خود نوشت: «شهروندان اسرائیل معتقد بودند حسن نصرالله که دارای عمامه مشکی است، صادقتر و شایستهتر از رهبران آنها است[۴]».
علاوه بر نقش رهبری سیدحسن نصرالله، فرماندهی شهیدان عماد مغنیه و قاسم سلیمانی نیز در پیروزی حزبالله در جنگ ۳۳ روزه نقش بسیار مهمی داشت. شیخ نعیم قاسم در آستانه چهاردهمین سالگرد این جنگ، گفت: «در کنار سید حسن نصرالله، دیگر فرماندهان نظامی جهادی حاضر در میدان نبرد مثل حاج عماد مغنیه و دیگران و همچنین کمک روزانه حاج قاسم سلیمانی وجود داشتند؛ حاج قاسم که خروج از لبنان را در اوج نبرد و در یکی از شدیدترین جنگها علیه لبنان نپذیرفت». شهید حاج قاسم سلیمانی نیز مهرماه ۱۳۹۸ درباره نقش شهید عماد مغنیه در جنگ سال ۲۰۰۶ گفت: «شهید عماد مغنیه، حقیقتاً یک سردار به معنای واقعی بود… او همانطور که اداره خیلی از صحنههای سخت را بر عهده داشت، مدیریت عملیات ویژه را هم عهدهدار بود و خودش از نزدیک نظارت و مدیریت کرد.»
پیامدهای راهبردی جنگ ۳۳ روزه
پیامدهای راهبردی جنگ سال ۲۰۰۶ را میتوان در سه سطح داخلی لبنان، منطقهای و فرامنطقهای بررسی کرد.
رژیم صهیونیستی درصدد بود با جنگ تموز حزبالله را منهدم و ترکیب جمعیتی جنوب لبنان را دگرگون کند. «موسی قصیر» از رزمندگان حزبالله درباره هدف رژیم صهیونیستی از جنگ ۳۳ روزه علیه لبنان گفته بود: «اسرائیل و آمریکا بعد از سال ۲۰۰۰ توافق کرده بودند که باید حزبالله را از لبنان حذف کرد. تعبیرشان این بود ماری وجود دارد که سر آن در تهران، وسط آن در سوریه و دُم آن در لبنان است و مناسبترین جایی که میتوان به این مار لطمه زد، دُم آن است؛ چراکه نزدیک بودن لبنان به اسرائیل، تهدید خطرناکتری برای آنها است[۵]».
مهمترین تبعات جنگ سال ۲۰۰۶ بیشتر در سطح منطقه غرب آسیا بود. نخستین نتیجه این جنگ، شکست افسانه شکستناپذیری ارتش رژیم صهیونیستی در مقابل ارتشهای عربی بود
پیروزی حزبالله در این جنگ، اوضاع را کاملاً تغییر داد. موقعیت حزبالله لبنان در عرصه داخلی این کشور تغییر کرد و پیروزی حزبالله به مردم لبنان عزت نفس داد. مردم لبنان به قدرت حزبالله در دفاع از مرزهای این کشور اعتماد کردند. این وضعیت در دومین انتخابات پارلمانی لبنان پس از جنگ سال ۲۰۰۶ ثابت شد. در حالی که مخالفان داخلی حزبالله لبنان با حمایت همهجانبه مخالفان خارجی به خصوص عربستان سعودی و امارات تلاش کردند وجهه حزبالله را در انتخابات پارلمانی اردیبهشت ۱۳۹۷ تخریب کنند، اما ائتلاف مقاومت در این انتخابات موفق شد با کسب ۶۸ کرسی از ۱۲۸ کرسی پارلمان، حائز اکثریت مطلق کرسیهای پارلمان شود.
مخالفان حزبالله که در انتخابات پارلمانی اردیبهشت ۱۳۹۷ با شکست مواجه شدند از اکتبر ۲۰۱۹ با بهرهگیری از اعتراضهای داخلی، تلاش کردند وزن حزبالله و مقاومت را در ساختار قدرت لبنان کاهش دهند، اما نهایتاً با حمایت ائتلاف مقاومت، کابینه حسان دیاب در لبنان تشکیل و شکست سیاسی دیگری برای مخالفان حزبالله رقم خورد. بدون شک، این موفقیتهای سیاسی، نتیجه و دستاورد پیروزی در جنگ ۳۳ روزه و تقویت نقش دفاعی حزبالله در لبنان است.
مهمترین تبعات جنگ سال ۲۰۰۶ بیشتر در سطح منطقه غرب آسیا بود. نخستین نتیجه این جنگ، شکست افسانه شکستناپذیری ارتش رژیم صهیونیستی در مقابل ارتشهای عربی بود. رژیم صهیونیستی از سال ۱۹۴۸ تا پیش از پیمان کمپ دیوید در سال ۱۹۷۸ چهار جنگ در سالهای ۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ با کشورهای عربی انجام داد که تقریباً در همه جنگها پیروز شده بود. پیروزی رژیم صهیونیستی در همه جنگها با کشورهای عربی سبب بروز یأس و ناامیدی در جهان عرب و روی آوردن برخی از کشورهای عربی به سازش با رژیم صهیونیستی شد. رژیم صهیونیستی سه جنگ با لبنان در سالهای ۱۹۸۲، ۲۰۰۰ و ۲۰۰۶ داشته است. در جنگ سال ۱۹۸۲ که به مدت سه سال به طول انجامید، رژیم صهیونیستی در ابتدا به پیروزی نسبی دست یافت، اما نهایتاً با انسجام نیروهای حزبالله، مجبور شد از اغلب مناطق اشغالی خارج شود و در خارج کردن سوریه از لبنان نیز ناکام ماند. جنگ سال ۲۰۰۰ نقطه آغاز شکست رژیم صهیونیستی در جنگ با اعراب بود. رزمندگان حزبالله لبنان ۲۵ مه ۲۰۰۰ موفق شدند رژیم صهیونیستی را مجبور کنند نظامیان خود را از جنوب لبنان خارج کند. این عقبنشینی تحقیرآمیز که پس از ۲۲ سال اشغال جنوب لبنان رخ داد، زمینه تحولات عظیمی را در منطقه غرب آسیا ایجاد کرد. جنگ سال ۲۰۰۶، تکمیلکننده پیروزی بزرگ سال ۲۰۰۰ حزبالله مقابل رژیم اشغالگر قدس بود. در این جنگ، نه تنها شکستناپذیری ارتش رژیم صهیونیستی رسماً به ایدهای باطل تبدیل شد بلکه آسیبهای این رژیم آشکار شد.
دومین نتیجه راهبردی جنگ سال ۲۰۰۶ در سطح منطقهای این بود که رژیم صهیونیستی پس از این جنگ هیچگاه جرأت حمله جدید علیه حزبالله لبنان را پیدا نکرد. در واقع، رژیم صهیونیستی به این باور رسید که با یک رقیب قدرتمند به لحاظ نظامی، با یک بازیگر سیاسی سازشناپذیر و با یک بازیگر دارای ایدئولوژی و بینش مواجه شده است.
سومین نتیجه راهبردی این جنگ در سطح منطقه غرب آسیا، تقویت موقعیت محور مقاومت در منطقه بود. حزبالله لبنان از سال ۲۰۱۱ جغرافیای فعالیت و همچنین مأموریت خود را گستردهتر کرد. حزبالله از لبنان خارج شد و در جغرافیای سوریه نقش پررنگ و سازندهای در مبارزه با تروریسم ایفا کرد. این موضوع سبب شد گروههای مقاومت به خصوص حزبالله لبنان در منطقه غرب آسیا وزن و جایگاه برجستهای پیدا کرده و سبب تغییرات جدی در توازن قدرت منطقهای شوند. محور مقاومت شاهد تکثیر بازیگران و رشد آشکار موقعیت منطقهای خود است. توان نظامی گروههای مقاومت در منطقه غرب آسیا به حدی افزایش یافته است که طرحهای تجزیهطلبانه قدرتهای غربی و رژیم صهیونیستی از جمله در عراق و سوریه که در قالب بهرهگیری از تروریسم داعشی پیگیری شد، تماماً با شکست مواجه شد. در حالی که قرار بود با حذف مقاومت، به اصطلاحِ آمریکاییها «خاورمیانه بزرگ» ایجاد شود امروز منطقه غرب آسیا «بدون محور مقاومت قابل تصور نیست».
یکی از مهمترین تبعات جنگ سال ۲۰۰۶ در سطح فرامنطقهای، ابطال و به نوعی مرده به دنیا آمدن طرح «خاورمیانه جدید» آمریکا بود. با گذشت ۱۴ سال از این جنگ، میتوان گفت نسخه آغازین «خاورمیانه جدید» در سال ۲۰۰۶ شکست خورد و امروز شاهد منطقه دیگری با تقویت محور مقاومت و تضعیف محور سازش در منطقه غرب آسیا و شکست سیاستهای آمریکا در این منطقه به خصوص در سوریه و عراق هستیم و زمزمه «خاورمیانه بدون آمریکا» در این منطقه بلند شده است. در منطقه غرب آسیا اکنون ائتلافهای جدیدی شکل گرفته که شکاف در درون محور سازش، برملا شدن توطئه عربی/ صهیونیستی و پایان روابط مخفی کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی و به خصوص شکلگیری ژئوپلتیک مقاومت از مهمترین شاخصه آن است. بدون تردید، نقطه آغاز این تغییرات، شکست رژیم صهیونیستی در جنگ ۳۳ روزه بود. واقعیت این است که امروز موقعیت آمریکا در منطقه غرب آسیا روند افول را طی میکند و این افول با جنگ ۳۳ روزه آغاز شد؛ چراکه جنگ با دستور مستقیم آمریکا شروع شده بود. «موسی قصیر» از رزمندگان حزبالله میگوید: «در پی اختلاف حزبالله با رژیم صهیونیستی در تبادل اسرا، “ایهود اولمرت”، نخستوزیر وقت اسرائیل، با دستور مستقیم “جورج بوش” رئیسجمهور وقت آمریکا، حمله همه جانبه به لبنان را آغاز کرد.»
نتیجهگیری
جنگ ۳۳ روزه، یکی از مهمترین درگیریهای نظامی در منطقه غرب آسیا و در سالهای اخیر بوده است. شکست رژیم صهیونیستی در این جنگ، نهتنها باعث پایان افسانه شکستناپذیری این رژیم شد، بلکه شرایط داخلی و منطقهای را به سود محور مقاومت تغییر داد. حزبالله چند سال بعد، پیروز انتخابات پارلمانی لبنان شد و در مبارزه با تروریسم تکفیری در سوریه نیز نقش مهمی ایفا کرد. شرایط منطقه غرب آسیا در سالهای پس از جنگ ۳۳ روزه نهتنها برای رژیم صهیونیستی امنتر نبوده، بلکه چالشهای امنیتی فراوانی را برای صهیونیستها به دنبال داشته است.
منابع
[۱] عمادی سید رضی (۲۶ مرداد ۱۳۹۸)، دستاوردها و پیامدهای جنگ ۳۳ روزه از نگاه سید حسن نصرالله، خبرگزاری ایران پرس، قابل دسترسی در آدرس زیر:
https://farsi.iranpress.com/middle_east-i172700
[۲] خبرگزاری تسنیم، (۱۷ تیر ۱۳۹۹)، شیخ نعیم قاسم: مقاومت در تمام جبههها آماده است، قابل دسترسی در آدرس زیر:
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1399/04/17/2301818/
[۳] خبرگزاری تسنیم، (۲۳ تیر ۱۳۹۷)، اسرار جنگ ۳۳ روزه-۳| اولین اقدام غافلگیرکننده نصرالله در جنگ ۳۳ روزه، قابل دسترسی در آدرس زیر:
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1397/04/23/1775420/
[۴] همان
[۵] عمادی سید رضی، (۲۴ تیر ۱۳۹۸)، امنیت و قدرت در غرب آسیا؛ ۱۳سال پس از جنگ ۳۳ روزه، اسیت راهبرد معاصر، قابل دسترسی در آدرس زیر:
https://rahbordemoaser.ir/fa/news/16419/
منبع:http://tabyincenter.ir/
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.