این اعتراضات اگرچه با توجه به بیماری کرونا و تغییر کابینه به ریاست حسان دیاب تا حدودی کمتر شده بود، از ژوئن ۲۰۲۰ مجدداً بر سطح آن افزوده شده است. در مورد علل داخلی بروز این اعتراضات میتوان به مواردی اشاره کرد که مهمترین آنها عبارتاند: ۱- کاهش شدید ارزش لیره لبنان در مقابل دلار آمریکا؛ ۲- تبعات اقتصادی ناشی اجرایی شدن قانون قیصر بر اقتصاد سوریه؛ ۳- بیکاری؛ ۴- فساد اداری و مالی؛ ۵- ضعف بودجه و بدهی خارجی؛ ۶- دولت ضعیف و جامعهی شبکهای؛ ۷- کاهش مشروعیت سیاستمداران لبنان به دلیل عدم تحقق وعدههای سیاسی، امنیتی، اقتصادی، ناامیدی از کارآمدی سیاستمداران، فساد و سوءاستفاده از قدرت و وابستگی به قدرتهای منطقهای و بینالمللی به شکل آشکار؛ ۸- تداوم بیثباتی سیاسی؛ ۹- عدم توانایی دولت لبنان در مدیریت و توازنبخشی به فعالیت گروههای مدنی و فضای مجازی و ۱۰- تبعات اقتصادی و سیاسی ناشی از فراگیری بیماری کرونا.
فارغ از تحلیلهایی که از منظر داخلی به ریشههای بحران اقتصادی اخیر در این کشور میپردازد، به نظر میرسد بازیگران خارجی متعددی نیز در حال ایفای نقش در تحولات این کشور هستند و یا اینکه در حالت حداقلی، مطلوبیتهای متناقضی در پس این شرایط دارند. گفتنی است کشور کوچک لبنان بهدلیل دارا بودن برخی ویژگیها، همواره مورد توجه قدرتهای بزرگ منطقهای و بینالمللی بوده است که این ویژگیها عبارتاند از: ۱- تنوع دینی و مذهبی؛ ۲- دروازه ورود غرب به جهان عرب؛ ۳- فضای باز سیاسی و رسانهای؛ ۴- فعال بودن احزاب و گروههای وابسته به کشورهای خارجی و تبدیل شدن آن به صحنه رقابتهای منطقهای و بینالمللی؛ ۵- نوع اقتصاد آن شامل بانکداری پیشرفته و مطمئن، فضای مناسب گردشگری و زیرساختهای لازم برای آن؛ ۶- فعال بودن دستگاههای اطلاعاتی و جاسوسی کشورهای مختلف در این کشور؛ ۷- واقع شدن در بطن قضیه فلسطین و ۸- داشتن دانشگاههای معتبر جهان عرب و همچنین مرکز نشر جهان عرب.
از اینرو، نوشتار حاضر تلاشی برای پاسخ به این پرسش است که با توجه شرایط شکننده اخیر در لبنان، تأثیرگذاری و مطلوبیتهای بازیگران خارجی همچون جمهوری اسلامی ایران، ایالاتمتحده آمریکا، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و فرانسه چیست. در پاسخ به این پرسش میتوان به تأثیرگذاری و مطلوبیت هر یک از بازیگران به شکل ویژه پرداخت.
مطلوبیت عربستان ساقط کردن دولت حسان دیاب و بیثباتی لبنان است. زیرا ثبات سیاسی و امنیتی لبنان را زمینه تثبیت جنبش حزبالله و بهتبع آن ایران میداند. ریاض بهقدری به دنبال بیثباتی در لبنان است که حتی تداوم نخستوزیری سعد حریری را برخلاف اهداف خود میدانست
جمهوری اسلامی ایران
جمهوری اسلامی ایران یکی از بازیگران اصلی منطقه غرب آسیاست و بهتبع آن سطحی از تأثیرگذاری را در لبنان دارد. بخصوص اینکه حزبالله لبنان بهعنوان یکی از عناصر مهم این محور در سطوح سیاسی، امنیتی و نظامی لبنان، دارای سطح بالایی از تأثیرگذاری است. این تأثیرگذاری از پایههای مردمی نیز برخوردار است؛ به همین دلیل عموماً جنبش حزبالله و جریانات نزدیک به مقاومت توانستهاند با کسب آرای مردمی، سهم قابلتوجهی را در ساحت سیاسی لبنان کسب کنند. همین امر موجب شکلگیری محور همسو با آمریکا و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس بهویژه عربستان سعودی و امارات متحده عربی علیه محور همسو با جمهوری اسلامی ایران شده است؛ بهطوریکه شعار این محور برای کسب آرا و جلب حمایتهای داخلی و بینالمللی، تضعیف محور مقاومت است. با توجه به تأثیرگذاری ایران در لبنان میتوان گفت مطلوبیتهای آن در جهت اهداف کلان جمهوری اسلامی ایران در غرب آسیا ازجمله احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی لبنان و همچنین جلوگیری از توسعهطلبی سیاسی، امنیتی و نظامی رژیم صهیونیستی در این کشور است.
گفتنی است ایران با توجه به راهبردها و سیاستهای خود اگرچه مطلوبیتهای خود را پیگیری میکند ولی همواره سعی دارد جریانات و احزاب سیاسی لبنان را در تعیین سرنوشت این کشور در اولویت قرار دهد به همین دلیل به قواعد محلی لبنان احترام گذارد و این امر بارها از سوی مقامات لبنانی همچون سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان تأکید شده است. همین امر سبب شده احزاب و جریانات سیاسی همسو با محور مقاومت و ایران با اتخاذ سیاستهای مستقل، مانع از ایجاد بنبست سیاسی در لبنان شوند. زیرا برخلاف محور رقیب، ثبات سیاسی و امنیتی در لبنان از مطلوبیتهای تهران محسوب میشود.
برای مثال بعد از انتخابات ششم می ۲۰۱۸ اگرچه محور مقاومت توانسته بود کرسیهای بیشتری را کسب نماید و به ثلث معطل (یکسوم از کرسیهایی که میتواند مانع از اتخاذ تصمیمات اساسی همچون انتخاب نخستوزیر و رئیسجمهور شود) دست یابد، ولی برای پرهیز از بنبست سیاسی با تشکیل کابینه وحدت ملی به نخستوزیری سعد حریری که یکی از رقبای اصلی و همسو با سیاستهای محور غربی- عربی بود، موافقت کرد. این در حالی بود که در آن زمان رقابت منطقهای میان ایران و محور غربی- عربی در اوج خود قرار داشت و بر اساس قواعد این رقابت، ایران باید مانع از کسب منصب پرنفوذی همچون پست نخستوزیری توسط جریانات رقیب شود؛ اما با توجه به اینکه مطلوبیت ایران احترام به حاکمیت ملی و قواعد محلی بوده و ثبات سیاسی این کشور نیز در این راستا قرار دارد، تصمیمگیری در مسائل داخلی لبنان را به گروههایی همچون حزبالله و دیگر احزاب واگذار کرده است. این درحالی است که رقبای منطقهای و بینالمللی ایران همچون عربستان به شکل واضح و دستورالعملی در امور داخلی لبنان دخالت میکنند که میتوان به استعفای اجباری سعد حریری در ریاض برای ایجاد بیثباتی در لبنان اشاره کرد. در تحولات اخیر نیز ایران در تلاش است ثبات به این کشور عربی بازگردد تا دولت و ملت لبنان بتوانند بحرانهای سیاسی و اقتصادی را پشت سر گذارند. به همین دلیل از هر روندی که منجر به ثبات در این کشور شود حمایت میکند؛ زیرا بیثباتی را زمینه موفقیت راهبردی رژیم صهیونیستی میداند که به دنبال بیثباتسازی و تضعیف کشورهای پیرامون خود است.
امارات همسو با دیگر کشورهای وابسته به محور غربی- عربی به دنبال عدم موفقیت دولت حسان دیاب است و در مقابل از نقشآفرینی افرادی همچون سمیر جعجع، اشرف ریفی و بها حریری بهعنوان مخالفان جدی محور مقاومت در لبنان حمایت میکند
ایالات متحده آمریکا
آمریکا با توجه به اینکه به دنبال بسط و گسترش هژمونی خود و تضعیف رقباست، سعی دارد بهصورت فعالانه در پروندههای مهم بینالمللی همچون منطقه غرب آسیا نقشآفرینی کند. با توجه به روابط ویژه آمریکا با رژیم صهیونیستی و همچنین سطح تعارضات آمریکا با محور مقاومت و حزبالله لبنان، این کشور را میتوان یکی از بازیگران فعال و تأثیرگذار در لبنان دانست که بخشی از این تأثیرگذاری آن مستقیم و بخش دیگری غیرمستقیم است.
در شکل مستقیم آن، نفوذ آمریکا از طریق نهادهای رسمی و غیررسمی سیاسی، امنیتی و نظامی لبنان اعمال میشود. ازجمله دخالتهای مستقیم آمریکا، بهرهبرداری از قدرت تأثیرگذاری در میان گروههای مدنی و سازمانهای مردمنهاد لبنانی است که بسیاری از کارشناسان و ناظران مسائل لبنان بر آن تأکید دارند و این گروهها و سازمانها از فعالان اعتراضات اخیر نیز محسوب میشوند. از سوی دیگر موضعگیریهای مقامات آمریکایی همچون مایک پمپئو و دخالت آشکار وی در ارتباط دادن مسائل اخیر لبنان به حضور حزبالله در عرصه سیاسی و امنیتی و همچنین تحرکات سفارت آمریکا در میان جریانات سیاسی لبنان در دو ماه اخیر قابلتوجه است. علاوه بر اینها به دلیل تسلط آمریکا بر اینترنت و فضای مجازی لبنان همچون توییتر، فیسبوک، واتساپ و اینستاگرام و بستن جهتدار حسابهای افراد، رسانهها و جریانات سیاسی نزدیک به محور مقاومت در این کشور همچون حسابهای توییتری شبکه المنار، تحرکات آمریکا با عناوینی همچون تروریسم در جهتدهی اعتراضات لبنان قابل مشاهده است. اختلال در کمکهای بینالمللی به ارتش لبنان در شرایط فعلی که این ارتش نیازمند نقشآفرینی مثبت در تحولات و فرونشاندن اعتراضات خیابانی است را میتوان نشانه دیگری از نقشآفرینی آمریکا در صحنه سیاسی و امنیتی لبنان قلمداد کرد. در شکل غیرمستقیم نیز، آمریکا عموماً از طریق احاله مسئولیت به کشورهای تأثیرگذار دیگر همچون عربستان سعودی، امارات متحده عربی و فرانسه راهبردها و سیاستهایش را پیش میبرد بهطوریکه نمیتوان فاصله زیادی را در مطلوبیتهای این کشورها و آمریکا در لبنان یافت.
به صورت کلی در مورد مطلوبیتهای آمریکا در صحنههای سیاسی، امنیتی و نظامی لبنان، میتوان به دو مورد اصلی اشاره کرد، نخست حفظ امنیت رژیم صهیونیستی از طریق تضعیف لبنان است. از نظر آمریکاییها شرایط مطلوب در لبنان بهگونهای است که لبنان یک کشور ضعیف و فاقد نیروی نظامی مؤثر باشد تا نتواند منافع توسعهطلبانه رژیم صهیونیستی را تهدید کند. این روند را به راحتی میتوان بعد از جنگ جهانی دوم در لبنان و بخصوص بعد از جنگ داخلی لبنان از سال ۱۹۷۵ به بعد مشاهده کرد که آمریکا همواره درصدد تضعیف لبنان از طریق جریانات همسو در این کشور بوده است.
مورد دوم اینکه با نگاهی به تاریخ گروههای مقاومت، میتوان دریافت آمریکا همواره به دنبال تضعیف جریانات مقاومت فلسطینی و لبنانی با ایدئولوژیهای مختلف ضد غربی همچون جریانات اسلامی، جریانات چپ و سوسیالیستی و جریانات قومیتگرای عربی بوده که عموماً بهعنوان یک جریان تقابلی در مقابل نظم منطقهای مطلوب آمریکا و همچنین توسعهطلبی رژیم صهیونیستی قرار داشتهاند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و اوجگیری مقاومت اسلامی و بعد از آن شکلگیری تدریجی محور مقاومت، این تقابل جدیتر شد. در شرایط کنونی نیز آمریکا ضمن پیشبرد اهداف خود در تضعیف نهادهای سیاسی، امنیتی و نظامی لبنان، به دنبال افزایش راهبرد فشار حداکثری بر محور مقاومت بهویژه حزبالله در لبنان است به همین دلیل شکست روندهای فعلی ثباتزا و عدم موفقیت دولت حسان دیاب در چارچوب مطلوبیتهای آمریکا قرار دارد.
بسیاری از توافقات نهایی میان بازیگران مختلف و همچنین گروههای سیاسی بهنوعی با تسهیلگری و میانجیگری فرانسه اجرایی میشود؛ زیرا فرانسه از مقبولیت نسبی در میان بیشتر گروههای لبنانی ازجمله حزبالله برخوردار است و همواره تلاش کرده مواضع میانهروتری را در قبال بازیگران عرصه داخلی و خارجی لبنان اتخاذ کند
عربستان سعودی
ورود جدی عربستان سعودی به صحنه سیاسی و امنیتی لبنان به بعد از اوجگیری قیمت نفت و بحران نفتی ۱۹۷۳ و ورود ثروت به این کشور مربوط میشود. با آغاز جنگ داخلی لبنان و بعد از آن اشغال لبنان توسط رژیم صهیونیستی، مهاجرت لبنانیها به عربستان سعودی تشدید شد و این کشور تلاش زیادی برای تأثیرگذاری بر تحولات لبنان داشت؛ برای نمونه، در سال ۱۹۷۶ با طرح مشترک کویت و عربستان سعودی، اجلاسی با شرکت سران عربستان سعودی، مصر، سوریه، کویت، لبنان و سازمان آزادیبخش فلسطین در ریاض تشکیل شد که دستاورد خاصی نداشت؛ تا اینکه در سال ۱۹۸۹ با تلاش عربستان سعودی و خواست سوریه و جریانات لبنانی، توافق طائف با حمایت بینالمللی شکل گرفت. خروجی نهایی این توافقنامه، تقسیم قدرت بین سوریه و عربستان سعودی بود؛ بهطوریکه قدرت امنیتی و نظامی با ورود ارتش سوریه بهعنوان حافظ صلح در اختیار سوریه و قدرت اجرایی و اداری بهوسیله انتخاب عناصری نزدیک به ریاض همچون رفیق حریری در اختیار عربستان سعودی قرار گرفت.
با پیروزیهای حزبالله لبنان در برابر رژیم صهیونیستی و تصمیم این حزب برای ورود به عرصه سیاسی لبنان، صحنه سیاسی این کشور شاهد پررنگ شدن نقش ایران بود. ورود ایران و همسویی نسبی با سوریه، سطح نفوذ عربستان سعودی در لبنان را با خطر جدی روبهرو کرد. با ترور رفیق حریری در سال ۲۰۰۵، رقابت دو جریان مقاومت و محافظهکار به تقابل کشیده شد؛ بهطوریکه با خروج ارتش سوریه از لبنان دوباره فضای مناسبی برای نقشآفرینی عربستان سعودی ایجاد شد. بعد از این اتفاقات لبنان دارای دو جناح اصلی چهارده مارس و هشت مارس شد که ریشه آن در جهتگیریهای منطقهای در غرب آسیاست. در این چارچوب مطلوبیت عربستان سعودی، تقویت جریان چهارده مارس و تضعیف محور مقاومت است و در این راستا راهبردها و سیاستهای خود را تعریف میکند. زیرا از نظر عربستان سعودی موفقیت در صحنه سیاسی لبنان، زمینهساز موفقیت در معادلات منطقهای در غرب آسیاست که تجربیات مختلف نیز مؤید این نظر است. برای مثال موفقیتهای ایران از اواخر دهه نود میلادی باعث افزایش قدرت منطقهای تهران بوده که تاکنون نیز ادامه داشته است. از اینرو عربستان سعودی نیز سرمایهگذاری سیاسی و امنیتی زیادی در لبنان کرده است. در شرایط کنونی مطلوبیت عربستان ساقط کردن دولت حسان دیاب و بیثباتی لبنان است. زیرا ثبات سیاسی و امنیتی لبنان را زمینه تثبیت جنبش حزبالله و بهتبع آن ایران میداند. ریاض بهقدری به دنبال بیثباتی در لبنان است که حتی تداوم نخستوزیری سعد حریری را برخلاف اهداف خود میدانست.
عربستان در جهت دستیابی به مطلوبیت خود در شرایط کنونی در ابعاد سیاسی، امنیتی و رسانهای فعال است. در ابعاد سیاسی، همسویی جریانات نزدیک به عربستان همچون جریان المستقبل و گروههای وابسته به جریان چهارده مارس در به هم ریختن اوضاع سیاسی آشکار است. بهطوریکه راهبردهای این کشور و جریانات همسو با آن برای تضعیف مقاومت همواره منجر به بیثباتی لبنان شده است. برای مثال در تحولات اکتبر ۲۰۱۹، عربستان سعد حریری را تشویق به استعفا کرد. ریاض سپس در رسیدن توافق جدید بر سر نخستوزیری حسان دیاب نیز موانعی ایجاد و با طرح مسائل مختلف زمینه بیثباتی سیاسی در لبنان را فراهم کرد. در ابعاد امنیتی نیز اخبار متعددی از حرکتهای مشکوک در میان راهپیمایان و همچنین حمایتهای مالی برای تداوم ناآرامیها وجود دارد. در بُعد رسانهای نیز نقش رسانههای وابسته به عربستان سعودی بخصوص العربیه در ایجاد موج رسانهای علیه محور مقاومت و تداوم بحرانآفرینی قابل توجه بوده است.
امارات متحده عربی
یکی دیگر از بازیگران عرصه سیاسی و امنیتی لبنان، امارات متحده عربی است که در چند سال اخیر با توجه به کاهش نقش عربستان و همچنین قدرت اقتصادی بالا، توانسته خود را بهعنوان یک بازیگر تأثیرگذار در عرصه این کشور معرفی کند. سطح بازیگری و تأثیرگذاری امارات متحده عربی اگرچه در راستای گسترش نفوذ در کشورهای عربی است ولی بیشتر آن را میتوان در چهارچوب بازیگری محور غربی- عربی عنوان کرد. به غیر از موارد فوق، امارات متحده عربی به دلیل تعارض با جریانات اسلامگرا چه از نوع اخوانالمسلیمن و چه از نوع انقلاب اسلامی ایران به دنبال تضعیف آنهاست.
فرانسه ضمن تقویت جایگاه احزاب راستگرا و ملیگرا بهویژه مسیحیان، به دنبال تضعیف حزبالله، البته با شیوه ملایمتر از عربستان و آمریکاست. زیرا برخلاف آنها تداوم بیثباتی در لبنان را در راستای منافع خود نمیداند
امارات همسو با محور غربی-عربی به دنبال تضعیف محور مقاومت اسلامی است و از تمام ظرفیتهای خود برای این مطلوبیت استفاده میکند. اگرچه نقش امارات در اعتراضات اخیر لبنان کمتر از آمریکا و عربستان است، ولی فعال شدن دیپلماتهای اماراتی در صحنه سیاسی لبنان و همچنین رسانههای این کشور همچون اسکای نیوز (منوط کردن ارائه کمکهای مالی کشورهای خلیج فارس به لبنان در صورت خارج کردن حزبالله از معادلات سیاسی و خلع سلاح مقاومت)، از یکسو و برخی تحلیلها درباره روابط ویژه امارات با سمیر جعجع بهعنوان یکی از بحرانآفرینان تحولات جدید قابل توجه است. به نظر میرسد امارات همسو با دیگر کشورهای وابسته به محور غربی- عربی به دنبال عدم موفقیت دولت حسان دیاب است و در مقابل از نقشآفرینی افرادی همچون سمیر جعجع، اشرف ریفی و بها حریری بهعنوان مخالفان جدی محور مقاومت در لبنان حمایت میکند.
فرانسه
تأثیرگذاری فرانسه در تحولات لبنان از قرن ۱۹ با نزدیکی این کشور به مسیحیان لبنان که در آن زمان جزئی از امپراتوری عثمانی بود، آغاز شد و با قرارداد سایکس- پیکو در سال ۱۹۱۶ و بعد از آن قیمومیت این کشور بر لبنان در سال ۱۹۲۰ توسط جامعه ملل، افزایش یافت. با اینکه لبنان در سال ۱۹۴۳ توانست از فرانسه کسب استقلال کند، ولی همچنان پاریس تأثیرگذاری خود را در این کشور حفظ کرده است. البته فرانسه در شرایط سیاسی، امنیتی و نظامی کنونی لبنان تأثیرگذاری سابق خود را به دلیل سطح بازیگری ایران، عربستان و آمریکا تا حدود زیادی از دست داده است ولی همچنان در عرصه سیاسی لبنان، فعال است. گفتنی است با توجه به شرایط فرهنگی و اجتماعی لبنان میتوان تأثیرگذاری فرانسه را در حوزه قدرت نرم در لبنان مشاهده کرد. برای مثال بسیاری از توافقات نهایی میان بازیگران مختلف و همچنین گروههای سیاسی بهنوعی با تسهیلگری و میانجیگری فرانسه اجرایی میشود؛ زیرا فرانسه از مقبولیت نسبی در میان بیشتر گروههای لبنانی ازجمله حزبالله برخوردار است و همواره تلاش کرده مواضع میانهروتری را در قبال بازیگران عرصه داخلی و خارجی لبنان اتخاذ کند. برای مثال در جریان استعفا و اقامت اجباری سعد حریری در عربستان، فرانسه نقش فعالی ایفا کرد و توانست حریری را از عربستان نجات دهد. با تقویت محور مقاومت، حوزه نفوذ سیاسی، امنیتی و نظامی فرانسه هم در سوریه و هم در لبنان مورد تأثیر قرار گرفته است و این کشور بهنوعی جریان مقاومت را رقیب خود چه در عرصه قدرت سخت و چه در عرصه قدرت نرم میداند.
درمجموع اگرچه فرانسه تلاش دارد خود را بهعنوان یک بازیگر مستقل در تحولات لبنان نشان دهد، ولی بر کسی پوشیده نیست که ضمن تقویت جایگاه احزاب راستگرا و ملیگرا بهویژه مسیحیان، به دنبال تضعیف حزبالله، البته با شیوه ملایمتر از عربستان و آمریکاست. زیرا برخلاف آنها تداوم بیثباتی در لبنان را در راستای منافع خود نمیداند. به نظر میرسد فرانسه موافق نخستوزیری مجدد سعد حریری و تداوم ریاست جمهوری میشل عون است و در این جهت اقدام میکند.
نتیجهگیری
اگرچه بازیگران متعددی در تحولات سیاسی، امنیتی و نظامی لبنان فعال و تأثیرگذار هستند اما در شرایط کنونی، تأثیرگذاری ایران، آمریکا، عربستان، امارات و فرانسه بیش از سایر بازیگران است. با نگاهی به مطلوبیتهای این بازیگران میتوان گفت ایران بهعنوان حامی جنبش حزبالله و گروههای محور مقاومت در لبنان توانسته جایگاه و نفوذ مناسبی را در این کشور پیدا کند و بازیگران مؤثر دیگر اگرچه منافع زیادی دارند، ولی مطلوبیت بیشتر آنها در شرایط فعلی، تضعیف جایگاه و نفوذ محور مقاومت در لبنان است و بهنوعی یک ائتلاف ضد ایرانی بین آنها شکل گرفته است. از اینرو به نظر میرسد دستگاه سیاست خارجی ایران باید ضمن رصد دقیق تحولات لبنان و تحرکات بازیگران خارجی تأثیرگذار در این کشور، تلاش کند به حزبالله و گروههای مقاومت و دولت برآمده از اجماع آنها -یعنی دولت حسان دیاب- کمک کرده تا بتوانند با مدیریت صحیح بهویژه در عرصه اقتصادی و امنیتی، تحولات لبنان را مدیریت کنند و به تثبیت اوضاع در این کشور بپردازند.
منبع:http://tabyincenter.ir/
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.