این امر تناقضات زیادی را به همراه داشته، از جمله با توجه به تمایل مداومی که آلمان برای همگرایی بیشتر در اروپا و فراآتلانتیک داشته است. موضوع اصلی صدارت مرکل تغییر آلمان از یک نقش منفعل به یک نقش فعالتر در صحنه دیپلماتیک بود. این امر به دلیل تغییرات هم از روی اجبار بود و هم از روی انتخاب؛ و اغلب هم با توجه به تغییرات چشمگیری رخ داد که آلمان و اتحادیه اروپا و آلمان در آن دخیل بودند.
یکی از شاخصهای ارزیابی سیاست خارجی صدراعظم سخنرانیهای مهم بین المللی وی و همچنین سخنرانیهایی است که طی سالهای گذشته از او دعوت به عمل آمده است؛ به عنوان مثال سخنرانی در کنست اسرائیل و کنگره ایالات متحده. این موارد نمونهای از سطح به رسمیت شناختن جهانی مرکل است که بعضاً منجر به گمانه زنی در مورد نقش آینده او به عنوان دبیرکل سازمان ملل شده است. روش دیگر ارزیابی سوابق مرکل بررسی مواضع او در مورد بحرانهای سیاست خارجی است.
مرکل هنگام روی کار آمدن در سال ۲۰۰۵ با مسائل سیاست خارجی آشنا بود. وی به عنوان معاون سخنگوی دولت آلمان شرقی، در اوایل مذاکرات «۲ + ۴» در مورد اتحاد آلمان بینشی اساسی در مورد چهار قدرت متفقین به دست آورد. او هنگام عقد قرارداد نهایی در ۱۲ سپتامبر ۱۹۹۰ در مسکو حضور داشت. مرکل به عنوان وزیر محیط زیست در آلمان متحد، در مذاکرات آب و هوایی با آمریکاییها و چینیها تجارب زیادی کسب کرد. وی به عنوان وزیر در کابینه هلموت کهل، از نزدیک شاهد تصمیمات کوهل در سیاست خارجی، از جمله در روابط با متحدان، بود. در طول سالها، این تجربه او را از اتخاذ سیاستهای نادرست در اروپا نجات داده است، مانند تلاش گرهارد شرودر برای ایجاد روابط نزدیکتر با لندن با هزینه پیوند سنتی برلین با پاریس.
مرکل بارها و بارها اصول اساسی سیاست خارجی خود را صریح و روشن بیان کرده است: گرایش افراطی به آن سوی آتلانتیک، همگرایی و پیوند نزدیک با اتحادیه اروپا که عمیقتر شده و مسئولیت آلمان در قبال اسرائیل. علاوه بر این، این اعتقاد در او شکل گرفته است که تقریباً همه مشکلات اساسی جهان را میتوان از طریق همکاری چند جانبه حل کرد، و اقدامات نظامی به ندرت جواب میدهد.
مرکل از همان ابتدا به پیشرفت روند جهانی شدن اعتقاد داشت، نه به این دلیل که این امر منافع آلمان به عنوان یک کشور صادراتی را تامین میکند، بلکه او سیاست خارجی را در پیوند نزدیک با کمکهای توسعهای و همکاری اقتصادی میداند: دیپلماسی همچنین پیش شرط مبارزه با تغییرات آب و هوایی و ریشههای مهاجرت و همچنین حمایت از قانون است. به همین دلیل، جلسات با گروههای فعال در حوزه زنان و جامعه مدنی به اندازه رویدادهای تبلیغاتی برای تجارت آلمان، بخشی از سفرهای رسمی وی در خارج از کشور بوده است.
برای مرکل این همیشه روشن بود که آلمان، هر چقدر هم که مورد احترام باشد، اما در نهایت هنوز یک قدرت منطقهای متوسط است. این امر به جز ماندن در اردوگاه غرب و بالاتر از همه در اروپا، گزینه دیگری برای کشور باقی نگذاشته است، حتی اگر فقط گاهی بتواند بر سیاستهای غرب تأثیر بگذارد. مرکل درک خود از سیاست خارجی را در سال ۲۰۰۶ در مصاحبه با مجله BUNTE چنین عنوان کرد: «درک جهان…، دانستن اینکه بازیگران سیاسی کجا میتوانند مداخله کنند و با چه کسی میتوانند کار کنند و برای انجام چه کاری باید با آنها کار کنند – این وظیفهای است که من به طور مداوم بر روی آن کار میکنم».
مرکل مرتب با همکارانش در کشورهای دیگر صحبت میکند، غالباً بدون اینکه این موضوع به آگاهی عموم برسد. خصوصاً در دوران بحران مالی اروپا و متعاقب آن در بحران یورو، وی با انتظارات زیادی که سایر کشورها در واقع از آلمان به عنوان قدرتمندترین اقتصاد در اتحادیه اروپا و شخصاً به عنوان صدراعظم داشتند، بسیار مواجه شد.
پس از شرودر: پیوستگی در سیاست و اصلاح رویکرد
مشخصه سیاست خارجی آلمان در سالهای نخست کاری مرکل، جستجوی توازن سیاست جدید بود. مرکل میخواست خود را از شرودر، سلف سوسیال دموکرات خود متمایز کند. در همان زمان، وی میخواست خطوط کلی سیاست خارجی آلمان را از دوران هلموت کوهل حفظ کند. بهترین نمونه آن روابط با روسیه بود. مرکل پس از پیروزی در انتخابات ۲۰۰۵ خیلی زود به خط لوله گاز نورداستریم یک که روسیه و اروپای غربی را به هم متصل میکند، و در ابتدا با مشارکت شرودر تصویب شده بود، ابراز علاقه کرد. اما در همان زمان، مرکل به سیاست «رفیق» شرودر با ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه پایان داد. در سال ۲۰۰۷، وی دالایی لاما را در دفتر خود پذیرفت، و این یک موضع صریح در مورد چین بود. از سوی دیگر، این امر مانع سفر او به چین، به صورت تقریباً سالانه یک بار، نشد؛ زیرا از اهمیت روزافزون آن کشور آگاه بود.
۱۷ مارس ۲۰۱۱، یک تاریخ مهم در سیاست خارجی آلمان: روزی که پیتر ویتیگ، سفیر وقت آلمان در سازمان ملل متحد، دست خود را در شورای امنیت بلند کرد تا رای ممتنع آلمان در خصوص مداخلات نظامی در لیبی را اعلام کند. یک شکست قاطع در سیاست خارجی مرکل. مرکل هنگامی که هنوز رهبر اپوزیسیون بود، از دولت آمریکا در جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ حمایت کرد و از مخالفت شرودر با این جنگ انتقاد کرد. اما هشت سال بعد، آلمان نه تنها با ایالات متحده، بلکه با انگلستان و فرانسه، شرکای اروپایی خود نیز درگیر شد. این امر باعث افزایش اعتراض در سیاست خارجی و جوامع فراآتلانتیک شد، با افزایش هشدارها مبنی بر اینکه آلمان اکنون میتواند «راه خاص» خود را در جهان پیش بگیرد، مشابه روش معروف این کشور در قرن ۱۹؛ اما پیش فرضها درباره انزوای گرایی آلمان نادرست بود.
از یک سو، مرکل قبل از رای گیری با نخست وزیر بریتانیا دیوید کامرون و رئیس جمهور آمریکا باراک اوباما به صراحت گفته بود که آلمان به هیچ وجه از جامعه غربی خداحافظی نمیکند. علاوه بر این، تحولات بعدی نشان میدهد که اظهار نظرهای وی در مورد لیبی چندان دور از ذهن نبوده است. مداخله نظامی غرب سرنگونی معمر قذافی را تسریع کرد، اما لیبی را نیز در هرج و مرج دائمی فرو برد. از زمان مداخله، این کشور به عنوان مظهر «یک کشور شکست خورده» دیده میشود، جایی که قاچاقچیان انسان و تروریستهای اسلامگرا از فروپاشی کشور لیبی سواستفاده میکنند. آنچه روزگاری یک کشور مرفه بود اکنون کانون قاچاق اسلحه است و به بیثباتی در ساحل اروپا دامن میزند. آموزههای مرکل از سال ۲۰۱۱؟ در جستجوی ثبات در همسایگی اتحادیه اروپا، همیشه نمیتوان به ایدههای نزدیکترین متحدان خود در مورد سیاست امنیتی اعتماد کرد.
شکست لیبی و عواقب آن مرکل را بر آن داشت تا سیاست خارجی فعالتری را برای مثال در رابطه با آفریقا در پیش بگیرد. او موافقت کرد که نیروهای نظامی آلمان را برای کمک به فرانسه در مستعمره سابق خود مالی اعزام کند. اما قیمت خود را داشت: به این ترتیب فرانسه، یکی از ۵ عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد توانست سیاست آفریقا را به سیاست کلی اروپا تبدیل کند. در طول بحران مهاجرت، دولت آلمان فعالیتهای سیاسی دیپلماتیک و توسعهای خود را در نیجریه و سایر کشورهای آفریقایی افزایش داد.
از این مهمتر، آلمان نقش جدید و فعالتری را در درگیری روسیه و اوکراین که پس از توافقنامه اتحادیه اروپا در سال ۲۰۱۳ اوکراین روی داد، به عهده گرفت. مرکل حمایت نظامی مسکو از جدایی طلبان شرقی اوکراین و الحاق شبه جزیره کریمه اوکراین را اقدامات تابو شکنانهای دانست: برای اولین بار از سال ۱۹۴۵، مرزهای اروپا با خشونت تغییر کرد. او به همراه فرانسوا اولاند، رئیس جمهور فرانسه و دو وزیر خارجه شان، سخت تلاش کرد تا از جنگی گستردهتر در مرزهای شرقی اتحادیه اروپا جلوگیری کند. مرکل مستقیماً به اوباما متوسل شد و به طور مشخص از او برای تلاش در مذاکره کمک خواست. توافق نامه مینسک در سال ۲۰۱۴، که پس از ۱۷ ساعت مذاکره به امضا رسید، اولین باری بود که دولت آلمان مسئولیت مستقل حل اختلاف را بر عهده گرفت.
مرکل از سال ۲۰۱۴ حتی انتقاد بیشتری نسبت به ولادیمیر پوتین داشته است. چیزی که باعث حیرت ناظران آمریکایی نیز شد. مرکل از تحریمهای اتحادیه اروپا علیه روسیه، علی رغم تأثیرات آنها بر اقتصاد آلمان، حمایت کرد. مرکل در مارس ۲۰۱۴ با اشاره به الحاق کریمه به روسیه گفت: «ما میگوییم که قرن بیست و یکم مترقی است، زیرا ما دیگر درگیریهای اروپا را با نیروی نظامی حل نمیکنیم. اما باید از خود بپرسید: اگر چنین اتفاقی بیفتد چه؟ فقط زیر آن خط بکشید و ادامه دهید؟ چه اهرمی داریم؟ شما نمیتوانید مثل همیشه ادامه دهید».
آمادگی مرکل برای اعمال تحریمها کاملاً جدید نبود. وی در سال ۲۰۱۰، در مورد برنامه هستهای ایران گفت: «این سوال همیشه مطرح است که بیعملی چه هزینهای برای ما در بر خواهد داشت». این رویکرد دوگانه – یعنی ابتدا به دنبال توافق و توافق نامههای بین المللی است، اما اگر مجبور باشد آمادگی تحمیل تحریمهای اروپا را دارد – در تمام دوران کاری او مشخص مشاهده میشد. در مورد این موضوع، وی از شرکتهای آلمانی خواست که نگرشی فراتر از نگرشهای کوتاه مدت داشته باشند. با این حال، اگر مرکل متقاعد شود که یک پروژه – مانند خط لوله گاز نورداستریم ۲- برای منافع آلمان از اهمیت حیاتی برخوردار است، اطمینان حاصل خواهد کرد که تحت تأثیر تحریمهای اتحادیه اروپا نیست.
در سال ۲۰۱۵، مرکل بار دیگر تمایل خود را برای اقدام در برابر بحران بزرگی در مجاورت اتحادیه اروپا نشان داد. هنگامی که او وقایع را از برلین مشاهده میکرد، از شرکای اتحادیه اروپا آلمان و کمیسیون اروپا ناامید شد، که همچنان میزان هجوم پناهندگان را دست کم میگرفتند. به دلایل داخلی، مرکل به طور فزایندهای در بحران پناهندگان به یک شخصیت مرکزی تبدیل شد و سعی کرد یک رویکرد انسان دوستانه را با جلوگیری از ورود پناهندگان به آلمان و شمال اروپا اتخاذ کند. به همین دلیل، وی نیروی محرکه توافق نامه پناهندگان بین اتحادیه اروپا و ترکیه بود، که هنوز هم آن را حفظ و توسعه میدهد. توافق با آنکارا، که در ازای مدیریت پناهندگان سوری به ترکیه حمایت مالی میکرد، نمونهای عالی از رویکرد سیاست خارجی مرکل است. به طور خلاصه، سعی در یافتن راه حلهای برد-برد دارد. برخلاف میانجیگری فرانسه و آلمان در اوکراین، مرکل همچنان از نظر مهاجرت نقش اصلی اتحادیه اروپا را بازی میکند.
چند جانبه گرایی در مقابل ملی گرایی
نتیجه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۱۶ به وضوح نشان داد که یک قدرت متوسط مانند آلمان با وجود قدرت اقتصادی تنها میتواند در یک چارچوب بین المللی تنظیم شده توسط قدرتهای بزرگ عمل کند. پیروزی دونالد ترامپ وضعیت کلی بین المللی را تغییر داد، همچنین روند استبدادی فزاینده پوتین در روسیه و سیاستهای سختگیرانه داخلی و خارجی شی جینگ پینگ، رئیس جمهور چین، که در سال ۲۰۱۳ روی کار آمد، تغییر کرد. در این بین ناگهان نیویورک تایمز مرکل را «رهبر جهان آزاد» توصیف کرد – دنیای لیبرال و غربی.
در زمان تصدی ترامپ، مرکل در واقع این موضوع را روشن کرد که بدون جنگ از ایدههای چند جانبه گرایی دست نخواهد کشید. مانند سایر رهبران چند جانبه گرایانه، او نیز در حالت دفاعی قرار گرفت. آلمان، به رهبری وزیر امور خارجه خود هایکو ماس، دهها کشور را در یک «اتحاد چندجانبه» متحد کرد. اینها کشورهایی بودند که نه میخواستند سلطه سنتی شورای امنیت سازمان ملل متحد توسط قدرتهای بزرگی که در جنگ جهانی دوم پیروز شدند را بپذیرند و نه اینکه در نهایت در رقابت ابرقدرتهای ایالات متحده و چین درهم بشکنند.
دو نمونه از سالهای ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱ نشان میدهد که مرکل چگونه به رویکرد چند جانبه گرایی خود برای حل مناقشات پایبند است. نخست، در ژانویه سال ۲۰۲۰، دولت آلمان کنفرانس لیبی را در برلین ترتیب داد و طرفهای مختلف را که شامل روسیه و ترکیه بودند، دور میز گرد آورد. دوم، در طول بحران کرونا مرکل از جمله تأکید کرد که اتحادیه اروپا باید مسئول سفارش واکسنها باشد. حتی اگر آلمان با اقدامات فردی به تنهایی بتواند از سرعت بالاتری برخوردار باشد، اما صدراعظم خطر فروپاشی اتحادیه اروپا را در این زمینه مشاهده کرد.
با این حال، لیبی محدودیتهای سیاست خارجی آلمان، در واقع پاشنه آشیل، حتی پس از ۱۶ سال حضور مرکل در راس آن را نشان داده است. اصرار مرکل بر استفاده از قدرت نرم نه تنها یک اجبار و محکومیت بود، بلکه ناشی از ضعف نظامی آلمان و اتحادیه اروپا بود. نیروهای مسلح آلمان از توانایی عملیاتی قاطع برخوردار نیستند. تبدیل شدن از یک سرباز وظیفه به یک ارتش حرفهای و تغییر نقش آن از دفاع ملی به مداخله بین المللی و بازگشت از مامورت، ارتش را به یک کارگاه ساخت و ساز دائمی یا نیمه کاره تبدیل کرده است. در مقابل، روسیه و ترکیه گسترش یافته اند: با پایان دوره صدراعظمی مرکل، هر دو کشور پایگاههای نظامی خود را در نزدیکی مرز جنوبی اتحادیه اروپا تأمین کردند.
با این حال، هزینههای دفاعی آلمان از سال ۲۰۱۴ به طور مداوم افزایش یافته است، آن هم به دلیل اصرار مرکل. استقرار یک ناوچه آلمانی در جنوب شرقی آسیا و نقشه جدید هندو-پاسیفیک تأکید میکند که آلمان همراه با شرکای غربی خود با اوضاع تغییر یافته جهان سازگار میشود، آن هم با توجه به افزایش قدرت نظامی تهاجمی چین.
منبع:https://thepolitics.ir
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.