با فرار اشرف غنی و تصرف کامل و آرام کابل توسط طالبان، بسیاری از گمانهزنیها به واقعیت مبدل نشد و بسیار زودتر از آن چه تصور میشد عملاً جنگ در افغانستان به پایان رسید. بر طبق گزارشها بناست پس از استقرار دولت انتقالی، گفتگوهای بینالافغانی برای ترسیم آینده سیاسی و دولت افغانستان آغاز شود. اما مسئلهای که برای ما حائز اهمیت است اینکه استقرار طالبان و ایجاد دولت آتی چه تهدیدها و چالشهایی میتواند برای جمهوریاسلامی و محور مقاومت داشته باشد. گرچه هنوز برای پیشبینی در مورد آینده افغانستان و رفتار و منش طالبان کمی زود است اما بررسی این موضوع میتواند ما را برای مواجهه بهتر و دقیقتر با تحولات آینده آماده کند.
تهدیدهای استقرار طالبان برای ایران
تصرف افغانستان توسط طالبان و ایجاد یک دولت منطبق با نظرات، دیدگاهها و گرایشات این گروه (گرچه طالبان مدعی است بنا دارد حکومتی متشکل از همه اقوام و مذاهب تشکیل دهد) بدون شک در حوزههای مختلفی دارای پیامدهایی خواهد بود که برخی از آنها میتواند به صورت بالقوه و یا بالفعل تهدیدهایی برای ایران ایجاد نماید که در ادامه به برخی از مهمترین آنها اشاره میکنیم.
یکی از نگرانیهای جدی ایران این است که استقرار طالبان بر تبادلات تجاری و منابع تأمین ارزی ایران اثر منفی بگذارد
بحران آوارگان
اولین و نزدیکترین پیامد جنگ در هر کشوری ناامنی و بیثباتی و بهتبع آن سراریز شدن سیل آوارگان به سمت کشورهای همسایه است. این پدیده برای ایران طی چهار دهه اخیر مسئلهای آشناست. جمهوریاسلامی در چهل سال اخیر میزبان چند میلیون افغانی در کشور بوده که برخی در رفتوآمدند و برخی نیز به طور دائم در ایران مقیم شدهاند. درگیریهای اخیر در افغانستان میتواند بار دیگر موج مهاجرتی جدی به سمت ایران روانه کند که با عنایت به وضعیت اقتصادی نه چندان مطلوب در ایران، پذیرش جمعیتهای بزرگ مهاجر یا شدنی نیست یا کشور را دچار چالشهای جدی خواهد کرد. البته ناگفته نماند در طول جنگی که در هفتههای اخیر در ولایات مختلف افغانستان حتی ولایتهای همجوار ایران صورت گرفت، شاهد پدیده سیل مهاجران نبودیم که بر اساس شنیدهها ناشی از هماهنگیهای از پیش صورت گرفته با طالبان و تعهد این گروه در اینباره بوده است. اما همچنان احتمال وقوع یک موج گسترده مهاجران به سوی ایران وجود دارد زیرا تا پیش از تصرف کابل شاید بسیاری از افغانیها تصور نمیکردند به این سرعت طالبان بر آنها به طور کامل مسلط شود و محتمل است با وقوع این رویداد تصمیم به مهاجرت از افغانستان بگیرند.
اثرگذاری منفی بر تجارت خارجی با افغانستان
ایران هماکنون در حدود ۲٫۳ میلیارد دلار[۱] (در سال ۱۳۹۹) با افغانستان تجارت خارجی دارد. ایران موفق شده طی یک دهه اخیر با پشت سر گذاشتن چین و پاکستان خود را به شریک اول تجاری افغانستان[۲] تبدیل کند.
این حجم تجارت خارجی برای ایران که در شرایط تحریم قرار دارد عدد قابل توجهی است که میتواند بخشی از نیاز ارزی کشور را تأمین نماید. به ویژه اینکه میدانیم بخش بزرگی از این تبادلات توسط تجار ایرانی انجام میپذیرد و چون خارج از سیستم بانکی است شامل تحریمها نیز نمیشود.
نگرانی اقتصادی بعدی سرنوشت بازار هرات و تأثیر آن بر بازار ارز در ایران است. میدانیم که بازار هرات بعد از امارات منبع مهم تأمین و قیمتگذاری دلار برای ایران است. چالش مهم این است که در نهایت اختیار این بازار با چه طرفی خواهد بود؟ آیا همان کارکرد را برای ایران خواهد داشت؟ این مسئله با توجه به احتمال تداوم تحریمهای ایران بسیار با اهمیت است.
با توجه به اینکه طالبان دارای گرایشهای سنی است و اغلب مناطق همجوار مرزهای شرقی ایران نیز از اهلسنت هستند و پیشینه امنیتی و اجتماعی این مناطق هم نشان داده که به شدت مستعد ناامنی و بیثباتی است، لذا حضور این گروه در حکومت میتواند، چالشهایی را برای امنیت مرزهای ایران ایجاد نماید
با این توضیحات یکی از نگرانیهای جدی ایران این است که استقرار طالبان بر تبادلات تجاری و منابع تأمین ارزی ایران اثر منفی بگذارد. گرچه بر اساس برخی گزارشها یکی از محورهای مذاکرات پنهان و آشکار ایران با طالبان همین تضمین استمرار تجارت دو کشور بوده ولی همچنان یکی از چالشهای محتمل آتی این بحث خواهد بود. دستکم تا زمانی که بیثباتیها در افغانستان ادامه دارد نمیتوان انتظار داشت که حجم تبادلات دوکشور مانند قبل ادامه داشته باشد.
همجواری یک حکومت تندوری سنی در مرزهای شرقی
با توجه به اینکه طالبان دارای گرایشهای تندروانه سنی است و اغلب مناطق همجوار مرزهای شرقی ایران نیز از اهلسنت هستند و پیشینه امنیتی و اجتماعی این مناطق هم نشان داده که به شدت مستعد ناامنی و بیثباتی است، لذا حضور این گروه در حکومت میتواند، چالشهایی را برای امنیت مرزهای ایران ایجاد نماید. البته بحث امنیت مرزها نیز از محورهای گفتگوهای بین ایران و طالبان بوده و ظاهراً در این زمینه نیز تضمینهایی اخذ شده است و تا اینجای کار نیز عملکرد این گروه در هنگام درگیریهای مرزی مؤید این موضوع است.
همراهی و همسویی با دولتهای رقیب و دشمن ایران در منطقه
طالبان به جز پاکستان که خواستگاه اصلی و پناهگاه این گروه است و از حیث اطلاعاتی و لجستیکی آن را تأمین میکند از لحاظ ایدئولوژیک به عربستان نزدیک است. فراموش نکنیم در زمان استقرار امارت اسلامی در افغانستان (پیش از حمله آمریکا در سال ۲۰۰۱) عربستان در کنار پاکستان و امارات جزو سه کشوری بود که حکومت طالبان را به رسمیت شناخت. از سویی تحولات یک سال اخیر و روند مذاکرات این گروه نشان داده قرابتهایی بین طالبان و ترکیه نیز ایجاد شده است. از سویی دیگر امارات نیز جزو کشورهایی است که طی سالهای اخیر حضور پررنگی در حوزههای سیاسی، اقتصادی و امنیتی در افغانستان و بالتبع با طالبان داشته است. قطر هم که به صورت آشکار روابط گسترده و حسنهای با طالبان دارد و طی سالهای اخیر میزبان دفتر سیاسی این گروه در دوحه بوده و چند دور مذاکرات بین آمریکا و طالبان را پذیرا بوده است. همه این کشورها جزو رقبا و دشمنان منطقهای ایران محسوب میشوند و همراهی و همسویی طالبان در قامت دولت مستقر در افغانستان با هر یک از این کشورها علیه ایران میتواند منافع ما را در منطقه تهدید نموده و به چالش بکشد.
غیرقابل پیشبینی بودن
با این که طی ماههای اخیر بحثهای بسیاری درباره تغییر ماهیت طالبان مطرح شده و خود این گروه نیز چه در سفرهایی که به کشورهای منطقه داشته و چه توسط سخنگوها و چهرههای شاخص سیاسی آن بیان کرده بر تغییر رویکردهایش نسبت به گذشته تأکید دارد، لیکن به سبب چارچوبهای فکری و درون مایههای اعتقادی و منش و روش آنها طی سه دهه اخیر شاید سخت بتوان در عمل به همه وعدهها و شعارهای آنها اعتماد کرد. به ویژه اینکه آنها تاکنون در مسند قدرت نبودهاند و حال که در قدرتاند، ممکن است به دلایل مختلفی از وعدهها و تصمینهایی که ارائه دادهاند، عدول نمایند. بر این اساس بحث غیرقابل پیشبینی بودن با توجه به ماهیت طالبان که یک گروه است یک چالش جدی خواهد بود تا زمانی که در یک بازه زمانی مشخص رفتار و تصمیمات آنها در عمل ارزیابی شود.
تقویت بنیادگرایی سنی در منطقه
طالبان را با هر قرائت و نگرشی هم بررسی کنیم، در نهایت از حیث تئوریک یک گروه بنیادگرای سنی است. به قدرت رسیدن این گروه در شرایطی که موج اسلامگرایی در منطقه پس از بهار عربی عملاً سرکوب شد یا فروکش کرد میتواند مجدداً جان تازهای به چنین الگوهایی در منطقه بدهد. بر همین اساس شاهد بودیم پس از تصرف کابل گروههای تروریستی مستقر در ادلب به سرعت با انتشار پیامهایی به طالبان تبریک گفته و آرزوی سرنوشتی مشابه برای سوریه کردند! حتی گروههای معتدلتری مانند حماس نیز به طالبان تبریک گفتند. آنچه روشن است یکی از پیامدهای استقرار طالبان تقویت و تزاید بنیادگرایی سنی در منطقه خواهد بود که تبعات نامشخصی برای کل منطقه به ارمغان خواهد آورد.
آنچه برای جمهوریاسلامی اهمیت دارد این است که مجموعه این تحولات موجب شده که حضور چشمگیر نظامی آمریکا در مرزهای شرقی که زمانی به بیش از صدهزار نفر هم رسید و چالشی جدی برای امنیت ایران به حساب میآمد، امروز به طور کامل پایان یافته است
فرصتهای استقرار طالبان برای ایران
در کنار چالش های ذکر شده، بر خلاف فضاسازی های رسانه ای و بعضاً مغرضانه ای که به شدت در حال کار روی افکار عمومی ایرانیان است، رویکار آمدن طالبان در افغانستان میتواند دارای فرصتهایی نیز برای ایران و محور مقاومت باشد که در ادامه به مهمترین آنها اشاره میکنیم.
کاهش شدید حضور آمریکا در مرزهای شرقی ایران
اولین و عینیترین نشانه تصرف کابل توسط طالبان، خروج کامل نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان است. با هر رویکردی که به این مسئله نگاه کنیم طالبان توانسته پس از ۲۰ سال مبارزه نیروهای اشغالگر آمریکایی را از افغانستان بیرون کند و مهمترین وعده خود را عملی سازد. گرچه برخی تحلیلها بر خواست و اراده آمریکا در این تصمیم (خروج) تأکید دارد اما بر اساس همین تحلیل نیز آن عامل اصلی که هیئت حاکمه آمریکا را برای خروج از افغانستان مُجاب کرده، فشارهای طالبان بوده است. آنچه برای جمهوریاسلامی اهمیت دارد این است که مجموعه این تحولات موجب شده که حضور چشمگیر نظامی آمریکا در مرزهای شرقی که زمانی به بیش از صدهزار نفر هم رسید و چالشی جدی برای امنیت ایران به حساب میآمد، امروز به طور کامل پایان یافته است.
افزایش روحیه ضدآمریکایی در منطقه
خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان به جرئت شکست فاحشی برای سیاستهای آمریکا در منطقه محسوب میشود. این موضوع میتواند به عنوان الگویی برای دیگر نقاط منطقه که آمریکا در آن حضور نظامی دارد، تثبیت شود. باید بپذیریم که آمریکا در نهایت پس از دو دهه و صرف هزینهای ۲ تریلیون دلاری از افغانستان بدون هیچ دستاوردی خارج شده و کشور را پس از مذاکراتی چند ماهه عملاً در اختیار گروهی قرار داده که برای نابودی آن به این کشور لشگرکشی کرده بود. جالبتر اینکه سقوط متوالی و برقآسای شهرهای افغانستان نشان داد که ارتش دستساخته آمریکاییها که ۸۸ میلیارد دلار برای آن هزینه شده، نتوانست مقاومتی از خود نشان دهد. نکته عبرتآموز تاریخی اینکه آمریکا دولتی را بر سر کار آورد و پس از چندی بدون درنظر داشتن منافع آن دولت با دشمنش مذاکره و توافق امضا کرد و عملاً با این اقدام موجبات سقوط آن دولت را فراهم کرد. این حقیقت تبدیل به تجربهای برای منطقه خواهد شد که بیاعتمادی به آمریکا و طرحهای آن و در نتیجه افزایش روحیه ضدآمریکایی از پیامدهای آن خواهد بود.
تضعیف گفتمان ادعایی دموکراسی و حقوق بشرخواهی غربی در منطقه
آمریکا در سال ۲۰۰۱ با عملیاتی با نام «آزادی بلندمدت» و با شعار آزادی و حقوقبشر و با هدف «ایجاد دموکراسی» به افغانستان حمله کرد. اکنون پس از گذشت ۲۰ سال همه دنیا به روشنی دیدند که دولت ساخته دست آمریکاییها نتوانست بیش از دو ماه دوام بیاورد و به گونهای ساقط شد و مردم افغانستان با آن کنار آمدند که گویی اصلاً از ابتدا وجود نداشته است و با فرار اشرف غنی عملاً شکست پروژه «دولت سازی» و «صادرات دموکراسی» آمریکایی نیز یک شبه آشکار شد. آمریکاییها به سبب نحوه خروج و فرار سراسیمه خود از کابل حتی نتوانستند همپیمانان و شهروندان افغانی که طی این سالها برایشان در حوزههای مختلف کار میکردند را نیز به بیرون از افغانستان منتقل کنند و آنها را در کنار طالبان مسلطشده بر کابل رها کردند. باید بپذیریم مجموعه تحولات روزهای پایانی مردادماه، ورای پیامدهای سیاسی و امنیتی آن، بیشک ضربهای جدی بر پیکره دموکراسی و حقوقبشرخواهی ادعایی غربی و جریانات و چهرههای همسو با آن در منطقه بود و بیتردید این شخصیتها و جریانها تا مدتها نمیتوانند از پس این ضربه تحقیرآمیزی که عملکرد آمریکا بر آنها وارد کرد، سر بلند کنند. میتوان انتظار داشت جریانهای همسو و دنبالهروی آمریکا در این حوزهها تا مدتی در موضع انفعال جدی بوده و از دایره تحولات سیاسی و اجتماعی بیرون باشند.
پایان نسبی بیثباتی ۲۰ساله در همسایه شرقی
استقرار طالبان با توجه به این که با خروج کامل نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان و اعلام پایان جنگ از سوی این گروه همراه شده و از سویی عملاً هیچ مقاومتی از سوی ارتش یا نیروهای مردمی صورت نگرفت، میتواند نویدبخش آغاز دورهای باشد که شاهد استقرار ثباتی نسبی در این کشور باشیم. اگر بپذیریم حضور نظامی آمریکا و نارضایتی و عزم طالبان برای جهاد دو عامل اصلی جنگ و درگیری و در نتیجه بیثباتی در افغانستان در ۲۰ سال اخیر بوده، لذا با از میان رفتن هر دوعامل میتوان انتظار داشت در میانمدت و پس از ایجاد توافق سیاسی متوازن بین اقوام، مذاهب و جریانهای مختلف شاهد شرایط باثبات و قابلقبول در افغانستان باشیم. این مهم در صورت تحقق از اصلیترین مطالبات و چشماندازهای مورد انتظار جمهوریاسلامی در ارتباط با افغانستان بوده و هست و اثرات بسیار مثبتی بر امنیت ملی ایران خواهد داشت.
امکان توافق با دولت جدید و دستیابی به مطالباتی مانند حقآبه هیرمند
چنانچه میدانیم یکی از موضوعاتی طی یک دهه اخیر موجب مشکلات جدی برای ساکنان مناطق شرقی ایران از جمله سیستان شده بحث خشکسالی جدی است که سبب اختلال در کسبوکار و زندگی مردم این مناطق شده است. این بحران با ساخت و بهرهبرداری از سد «کمالخان» در ولایت نیمروز که بر روی رود «هیرمند» ایجاد شده صد چندان نیز شده است. در طی سالهای اخیر به ویژه در دو سه سال گذشته دولت ایران تلاشهای بسیاری جهت مذاکره با دولت افغانستان برای ایجاد توافقی به منظور استفاده از حقآبه خود در هیرمند که با ایجاد سد کمالخان عملاً از بین رفته بود، انجام داد که هر بار بینتیجه بود و بعدها روشن شد اشرفغنی مانع از تحقق چنین توافقی است و خواهان دریافت نفت رایگان از ایران در ازای رهاکردن آب هیرمند به سوی ایران است.
حال با استقرار طالبان در کابل و فرار اشرفغنی میتوان این امید را داشت که ایران بتواند این مطالبه به حق خود را از دولت جدید در افغانستان پیگیری نموده و به نتیجه برساند. بالاخره دولت جدید در کنار نیازهای متنوعی که ممکن است داشته باشد و ایران توانایی تأمین آنها را داراست به احتمال زیاد نیاز فوری به تأیید و به رسمیت شناختهشدن از سوی همسایه مهم و قدرتمند غربی خود دارد. با شناختی از مشی عملگرایانه جدید طالبان داریم، به نظر بتوان در فرآیندی از مذاکرات و تبادلات این مشکل جدی مناطق شرقی کشور را ولو تا مدتی حلوفصل کرد.
ایجاد ثبات برای عملیکردن پروژه کلان جاده ابریشم
پروژه جاده ابریشم که در راستای ابر پروژه «یک جاده یک کمربند» چین است از طرحهای اولویتدار برای اقتصاد و سیاست ایران در سالهای اخیر بوده است. ایران با توجه به موقعیت جغرافیایی بینظیری که داراست، میتواند از عملیشدن این پروژه بزرگ منافع کلان و مستمر اقتصادی، سیاسی و امنیتی داشته باشد. از آنجایی که مسیرهای متعددی برای اجرای جاده ابریشم پیشبینی شده و کشورهای مختلف برای قرارگرفتن در این مسیر با یکدیگر رقابت میکنند و از طرفی عبور این مسیر از ایران منوط به گذر از افغانستان است؛ لذا ثبات و امنیت در افغانستان به نوعی از ملزومات اجرای این پروژه و عبور آن از مسیر ایران است.
. باید بپذیریم مجموعه تحولات روزهای پایانی مردادماه، ورای پیامدهای سیاسی و امنیتی آن، بیشک ضربهای جدی بر پیکره دموکراسی و حقوقبشرخواهی ادعایی غربی و جریانات و چهرههای همسو با آن در منطقه بود
بر این اساس میتوان امیدوار بود دولت جدید در افغانستان متوجه اهمیت بالای اجرای این پروژه باشد و با ایران برای عملی کردن آن همکاری لازم را انجام دهد. ایران نیز میتواند با ارائه مشوق هایی مانند ایجاد خط ریلی در این کشور یا اتصال این خط آهن به آبهای آزاد (بندر چابهار) و تأمین نیازهای صادراتی و وارداتی افغانستان، دولت کابل را برای همراهی و همکاری در این طرح ترغیب نماید.
نتیجهگیری
با عنایت به همه موارد گفته شده فهم این نکته ضروری است که نه باید به استقرار طالبان در افغانستان امیدهای کاذب داشت و نه باید متأثر از جریانهای رسانهای که یا مغرضاند و یا ناآگاه، از رویکار آمدن طالبان داستان سراییهای منفی نمود و اینگونه القا کرد که کل منافع ایران زیر سوال رفته و ما به طور کامل متضرر شدهایم. آن چه روشن است استقرار طالبان در مرزهای شرقی ایران یک واقعیت است که باید با آن فعالانه مواجه شد و در این راستا مهمترین مسئله برای ما دستیابی به منافع حداکثری در راستای منافع کشور و امنیت ملی است و این مهم تنها از مسیر رصد دقیق و شناخت آگاهانه روند تحولات کشور همسایه در کنار تعامل مستمر و دیپلماسی فعال و پویا میسر است. البته ناگفته نماند اقناع افکارعمومی داخلی و همچنین شهروندان افغانی (مستقر در ایران و افغانستان) مسئله مهم و ضروری است که نباید از آن غفلت صورت گیرد چراکه آسیبهای جدی به دنبال خواهد داشت.
منابع
[۱] https://irica.ir/general_content/1763034/1763034.htm
[۲] https://trendeconomy.com/data/h2/Afghanistan/TOTAL
منبع:http://tabyincenter.ir
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.