اندیشکده مطالعات راهبردی و بینالمللی در گزارش اخیرخود ضمن اینکه مسئولیت اصلی را متوجه دولتهای ایالات متحده در دو دهه گذشته میداند، بر این نکته تأکید میورزد که «هیچ قدرت خارجی نمیتواند یک دولت ورشکسته را نجات دهد». نویسنده پیش از ورود به بحث تأکید میکند که اولاً عوامل کلیدی متعددی در این خصوص وجود دارند، ثانیاً بسیاری از دادهها هنوز محرمانه تلقی شده و منتشر نشدهاند، ثالثاً حوادث اخیر محصول سیاستهای دو دهه اخیر است و نه صرفاً دولت کنونی آمریکا، رابعاً قضاوتهای دو حزب در اتهامزنی به یکدیگر بیاساس است و خامساً اینکه فروپاشی ارتشها معمولاً روندی طولانی و محصول تغییر نگرش رهبران سیاسی و فرماندهان نظامی است.
عوامل فروپاشی
اعلام خروج آمریکا: اعلام رسمی عقبنشینی نیروهای آمریکایی تأثیر عمدهای در تزلزل در ارتش افغانستان داشته است. این روند کاهشی که از ۲۰۱۴ در زمان اوباما آغاز شده بود، با توافق ترامپ با طالبان تشدید شد. بایدن نیز پس از استقرار، این روند را ادامه داد. توقف درگیری آمریکا با طالبان، فشار آمریکا بر دولت افغانستان برای آزادسازی زندانیان طالبان و تسریع در روند کاهش نیروها بدون اینکه پیشرفتی در مذاکرات صلح مشاهده شود و بدون اینکه هیچ پیشفرضی درباره ساختار سیاسی آینده ارائه شود، از مهمترین عوامل فروپاشی ارتش بود. وقتی کابل از محور مذاکرات آمریکا و طالبان کنار گذاشته شد، اراده سیاسی برای مقاومت کاهش یافت. بایدن نیز با اعلام اینکه ما به اهداف خود رسیدهایم و زمان پایان این نبرد فرا رسیده، عملاً متحد پیشین را در مقابل طالبان رها کرد و جسارت بیشتری به این گروه برای پیشروی بخشید.
عقبنشینی خیرهکننده نیروهای نظامی افغانستان از برابر طالبان، در شرایطی که هم از نظر کمّیت نیروها و هم تجهیزات بر آن گروه شبهنظامی برتری داشتند، بسیاری از تحلیلگران را به شگفتی واداشت
فساد و فقدان تمرکز قدرت: فساد، خودخواهیهای سیاسی و تفرقه میان سطوح بالای رهبران افغانستان از مهمترین عواملی بود که بر آنارشی در ساختار نظامی و امنیتی این کشور مؤثر بوده است. سیستم قضایی، پلیس و نیروهای امنیتی به شبکهای برای اخاذی و قاچاق مواد مخدر در ولایات و ولسوالیها تبدیل شدند. رابطه طولی پایتخت با بسیاری از مراکز استانها به دلیل فقدان تمرکز قدرت و وفاداریهای قبیلگی دچار مشکل شده است. بازماندگان ائتلافهای نظامی سابق مانند «ائتلاف شمال» از نیروهای خود برای حفظ اقتدار محلی و دلالی قدرت بهرهبرداری کردند و این همه بر فقدان مرجعیت ارتش در بُعد نظامی مؤثر بوده است. نیروهای پلیس با ایجاد ایستهای بازرسی بیفایده به اخاذی روی آورده و مردم را از دولت راندند.
فقدان توازن بخشهای مدنی و نظامی: کمکها و اقدامات مدنی و نظامی آمریکا، ناتو و سازمان ملل با یکدیگر توازن و هماهنگ نبود. برای مثال کمکها برای توسعه مدنی افغانستان از ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۱ افزایش چشمگیری داشت و سپس به یکباره به شدت کاهش یافت. ایالات متحده علیرغم ادعاهای گوناگون درباره دولت افغانستان، برنامههای مؤثری اجرا نکرد. بسیاری از کمکها به درستی اختصاص پیدا نمیکرد و گسترش فقر و فساد بهویژه پس از ۲۰۱۴، زمینه را برای نفوذ طالبان مهیاتر کرد. رهبران سیاسی افغانستان نیز عمدتاً نیروهای نظامی و امنیتی را به حفاظت از منافع اقتصادی خود میگماردند و این وحدت و انسجام اجتماعی را خدشهدار میکرد.
مواد مخدر: وابستگی ۸۰ درصد بودجه دولت به کمکهای خارجی و غفلت از ساماندهی کشت مواد مخدر، سبب شد تا قاچاق تریاک به منبعی متورم و فاسد برای افزایش ثروت طالبان بدل شود که به جز آن به اخاذی نیز روی میآورد. علاوه بر اینکه به تشدید فساد مقامهای محلی نیز انجامید.
نیروی انسانی ضعیف: آمریکا، ناتو و سازمان ملل به طور فزایندهای مشکلات اساسی در سازماندهی، آموزش، تجهیزات و رهبری نیروهای افغان را انکار و میزان موفقیت در توسعه نیروها و جنگ را در سطوح مختلف گزارش کردند. در حالی که نیروهای ارتش ملی و نیروی هوایی از ۱۷۶ هزار نفر در اکتبر ۲۰۱۹ صرفاً به ۱۸۲ هزار نفر در آوریل ۲۰۲۱ رسید. اکثر آنان شایستگی لازم را نداشتند و صرفاً به دلیل فقدان شغل به ارتش روی آوردند. نیروهای پلیس از ۹۶ هزار نفر در اکتبر ۲۰۱۹ به ۱۲۱ هزار نفر در ژانویه ۲۰۲۱ رسید و در آوریل ۲۰۲۱ به ۱۱۸ هزار نفر کاهش یافت. بسیاری از نیروهای پلیس از مهارتهای جنگی لازم برای نبردهای چریکی با یک گروه شبهنظامی برخوردار نبودند و به همین دلیل صحنه نبرد را ترک کرده یا به طالبان پیوستند.
علاوه بر مشکل دستمزد و فساد، مسأله اتکای صرف این نیروها به پشتیبانی تجهیزاتی، اطلاعاتی و لجستیکی آمریکا سبب شکست سنگینشان شد
اتکای به حمایت عملیاتی پنتاگون: علاوه بر مشکل دستمزد و فساد، مسأله اتکای صرف این نیروها به پشتیبانی تجهیزاتی، اطلاعاتی و لجستیکی آمریکا سبب شکست سنگینشان شد. این حمایتها سبب میشد نقاط ضعف ارتش افغانستان پوشش یافته و تلاشی برای رفع آنها رخ ندهد. اکثریت نیروهای انسانی که از کفایت لازم برخوردار نبودند، به صرف این پشتیبانیها به صحنه نبرد میرفتند و اقلیت شایسته ارتش، فشار بسیاری را در عملیاتها متحمل میشدند.
وابستگی به تجهیزات آمریکایی: اعطای تجهیزات و سازههای نظامی به ارتش افغانستان، آنها را به طور نامحدود به آمریکا وابسته کرد. همچنین تعداد اندکی از نیروهای ارتش افغانستان چه در بُعد حفاظت عملیات و چه بهروزرسانی و نگهداری تجهیزات میتوانستند بدون کمک ناتو به وظایفشان عمل کنند.
نگرش خطا به طالبان: آمریکا و ناتو متوجه نشدند که بیش از آنکه با تهدید عملیاتهای تروریستی طالبان روبرو باشند، با یک شورش گسترده و نظامی مواجه خواهند بود. در حالی که طالبان به تدریج از ۲۰۱۶ مناطق روستایی را تصرف و آنها را اداره میکرد، تلاش آمریکا و ناتو بر عملیاتهای موردی بهویژه حملات هوایی متمرکز بود. تصور سادهانگارانه درباره مشروعیت دولت و حمایت مردمی از آن نیز نیروهای آمریکایی را به خطا واداشت که مردم حاضر نیستند سلطه طالبان را بپذیرند. حال آنکه طالبان برای سلطه نیازی به پذیرش عمومی نداشته است.
گسترش بیرویه شهرها: هنوز مشخص نیست چرا طراحان آمریکایی تصور میکردند واگذاری بیشتر مناطق روستایی و تامین امنیت شهرهای بزرگ افغانستان میتواند مؤثر واقع شود. رشد شهرسازی از ۲۰۰۲ به اینسو در حالی گسترش یافت که اقتصاد کشور و بخش صنعتی و خدماتی آن به اندازه نیروهای جوان و جویای کار رشد پیدا نکرد. توسعه ساختمانی و فیزیکی شهرها صرفاً با بودجه خارجی صورت میپذیرفت و این شهرها را به مثابه جزیرههایی آسیبپذیر و جداافتاده از یکدیگر که محصور در مناطق تحت تسلط طالبان بودند، به اهدافی سهلالوصول برای این گروه تبدیل کرد. در حالی که جدایی شهرها از روستاها علاوه بر قطبیت اجتماعی، امکان صادرات و واردات کالا و حیات تجاری مناطق شهری را نیز دشوار ساخته بود.
ارزیابیهای اطلاعاتی نادرست آمریکا و متحدانش از توان ارتباطگیری طالبان در صحنه نبرد و احیای نیروهایش به این انجامید که در هنگام تصرف کابل، یک شکست اطلاعاتی بزرگ برای ایالات متحده رخ داد
شکست اطلاعاتی آمریکا: آمریکا از تجهیزات، رهبری، آموزشها و تجربه رزمی طالبان به طور ویژه غفلت ورزید. انکار وضعیت واقعی و ارزیابیهای اطلاعاتی نادرست آمریکا و متحدانش از توان ارتباطگیری طالبان در صحنه نبرد و احیای نیروهایش به این انجامید که در هنگام تصرف کابل، یک شکست اطلاعاتی بزرگ برای ایالات متحده رخ داد.
جمعبندی
نویسنده دو درس اصلی برای آمریکا برمیشمارد. اول اینکه علاوه بر ابزارهای سلبی مانند تحریم و تهدید، از ابزارهای ایجابی مانند کمکهای مالی، سرمایهگذاری و روابط دیپلماتیک برای اثرگذاری بر رفتار طالبان بهره جوید. درس دوم و مهمتر آنکه به رییسجمهور، کنگره، وزارت خارجه و پنتاگون توصیه میکند به جای اتکای صرف به گزارشهای طبقهبندیشده نظامی و امنیتی؛ به ارزیابیهای اندیشکدهها و سازمانهای مدنی مانند پزشکان بدون مرز برای تجزیه و تحلیل وضعیت بومی مناطق، رجوع کنند که از سویههای ایدئولوژیک و حزبی کمتری برخوردار است.
منبع:http://tabyincenter.ir
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.