بررسی ابعاد اسلام‌گرایی افراطی در آسیای مرکزی و راهبرد آمریکا در قبال آن

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
تحولات اخیر در افغانستان جرقه‌ی شکل‌گیری هسته‌های جدید افراط‌گرا در منطقه آسیای مرکزی را دوباره روشن کرده است. اما خروج آمریکا از افغانستان و تشدید بی‌ثباتی در این کشور، ناآرامی در مرزهای افغانستان با کشورهای آسیای مرکزی، سرازیر شدن سیل آوارگان افغانستانی به کشورهای منطقه و احتمال انتقال پایگاه‌های نظامی آمریکا به آسیای مرکزی می تواند بسترهای لازم را برای تشدید افراط‌گرایی در منطقه فراهم کند.
 

مقدمه
دین اسلام همواره بخشی از هویت، فرهنگ و حتی سنت مردم آسیای مرکزی بوده که در پیچ و تاب تاریخ منطقه نقش سیاسی نیز به خود گرفته است. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، جنبش‌های اسلامی مختلف با وسعت نفوذ سیاسی متفاوت شکل گرفتند که مجموعه‌ای از اقدامات و عکس‌العمل‌ها را به همراه داشت. امروز ترس از احتمال تبدیل شدن آسیای مرکزی به کانون تروریسم و جذب گروه‌های افراط‌گرای خارج از منطقه باعث تلقی شدن اسلام به عنوان یک موضوع امنیتی هم برای دولت‌های آسیای مرکزی وهم برای سایر کشورها شده است. با وجود تفاوت‌های نظری و عملی در موجودیت این گروه‌ها، بیشتر دولت‌های این منطقه آنها را عامل بی‌امنی و تهدیدی برای خود می‌دانند. بر این مبنا برخی کشورهای فرامنطقه‌ای نظیر عربستان، ترکیه و آمریکا نیز در راستای منافع خود از وجود این گروه‌ها بهره می‌برند. در ماه‌های اخیر تحولات فراوانی در همسایگی آسیای مرکزی رخ داده است که بدون شک این منطقه را تحت تاثیر قرار خواهد داد. از یک سو خروج آمریکا از افغانستان و امکان فعال‌تر شدن گروه‌های افراطی در این کشور و تسری آن به آسیای مرکزی به خاطر متزلزل شدن مرزها با ورود موج فزاینده‌ای از پناهندگان و از سویی دیگر بحث احتمال ایجاد پایگاه نظامی آمریکا در کشورهای آسیای مرکزی، موضوع نقش آمریکا در تشدید افراط‌گرایی در آسیای مرکزی را دوباره مطرح کرده است. در این نوشتار تلاش خواهد شد ضمن بررسی ریشه‌های ظاهر شدن اسلام رادیکال در آسیای مرکزی و مرور اجمالی بر گروه‌های اسلامی فعال در منطقه به مواضع آمریکا در خصوص این موضوع، اشاره شود.

اسلام در آسیای مرکزی
در گذشته آسیای مرکزی چهار راه اصلی در تاریخ آسیا بوده اسـت، منطقه‌ای که از مراکز تمدنی و فرهنگ‌های متنوع چادرنشینی تاثیرات مستمری پذیرفته است. آسـیای مرکـزی برای سده‌هایی ارتباط بسیار نزدیکی با جاده ابریشم داشته است. مذاهب دنیـا در طـول ایـن شـریان تجـاری- باستانی گسترش یافته‌اند. راهبان بودایی، واعظان نستوری، خاخام‌ها، مبلغان زرتشتی و مانوی در این راه‌ها بـه ناچار با یکدیگر برخورد داشته‌اند. مذاهب اصلی هند، چین و ایران آزادانـه و بـه صـورتی صـلح‌آمیـز در ایـن سرزمینِ سنت‌های شمنی، پراکنده شده‌اند (گاردز، 2003). اسلام در قرن سوم هجری به عنوان دین اصلی در این منطقه مطرح شد. از این دوران به بعد آسیای مرکزی یکی از کانون‌های اصلی فرهنگ و تمدن اسلامی گردید (فوزی و پایاب، 1391) و به عنوان نشانه‌ای از هویت فرهنگی و قومی برای بیشتر مردم آسیای مرکزی جلوه‌گر شد.
در سال‌های پایانی قرن هجدهم، تزارهای روس برای کنترل فعالیت مسلمانان اداره‌ی معنوی مسلمانان (مفتیات) را در اورنبورگ تاسیس کردند.  طی این دوران به هر ترتیب مسلمانان توانستند از آیین‌های اسلامی و سنن مذهبی خود محافظت نموده، شعائر اسلامی را به انحاء گوناگون تداوم بخشند (کولایی، 1384). در این دوران اسماعیل گاسپرینسکی بر اندیشه‌های مسلمانان عصر خویش تاثیری عمیق نهاد. وی با تاسیس مدارس جدید و نهادهای متناسب با شرایط زندگی نوین مسلمان در کریمه نهضتی جدید را شکل داد. در این دوران بود که موقعیت مسلمانان تحکیم یافت و زمینه‌ی ارتباط یافتن مسلمانان روسی با دیگر مسلمانان جهان فراهم شد. طرفداران اندیشه‌های گاسپرینسکی در مسیر نوسازی به بلشویک‌ها تمایل یافتند که این خوش‌بینی به فرجامی تلخ انجامید، زیرا بلشویک‌ها پس از پایان جنگ داخلی، تجزیه‌ی “ملت واحد اسلام” را در برنامه خود قرار دادند.  جنبش “باسماچی” در این دوران نیز قابل تامل است. رهبر این جنبش از ملی‌گرایان خوقند و مسلمانان این منطقه حمایت کرد و میان آنان پیوندی ایجاد کرد. در واقع این جنبش را می‌توان تقابل واقعی مسلمانان و کمونیست‌ها دانست. رهبران باسماچی به هیچ وجه در صدد ایجاد یک حکومت اسلامی نبودند، اما در این میان از شعارهای اسلامی نیز برای تحقق اهداف خود استفاده کردند. هدف اصلی آنها جلوگیری از تسلط مجدد روس‌ها بر مناطقی از آسیای مرکزی بود که قبل از پیروزی انقلاب اکتبر 1917 تحت حکومت نظام تزاری قرار داشت که در نظام استالینی سرکوب شد و در نهایت  نهضت جدید هم رو به افول نهاد و کل منطقه به زیر سلطه شوروی کمونیستی رفت (کولایی، 1384؛ بنیگسن و براکس‌آپ ،1371).
در طول 70 سال حکومت شوروی، سیاست ضدمذهبی به صورت آشکار در آسیای مرکزی دنبال می‌شد که با اسلام‌ستیزی در شمال قفقاز آغاز شد. شدت سیاست‌های مذکور در زمان‌های مختلف، متفاوت بوده است. اتحاد شوروی بر خلاف روسیه‌ی تزاری، سیاست آگاهانه و در عین حال توام با احتیاطی را برای استفاده از اسلام در راستای مقاصد خویش در پیش گرفت. بر مبنای قانون اساسی اتحاد شوروی، آموزش‌های مذهبی در مدارس ممنوع بود و دولت شوروی سعی می‌کرد از طریق تحولات فرهنگی از جمله اعمال اصلاحات در نظام آموزشی، زبان و هنر اسلام را نابود کند (کتانی، 1383). در مقابل این فشارها و اسلام رسمی که دولت کمونیست شوروی حامی آن بود، بسیاری از مسلمانان از جمله صوفیان سعی در احیای اسلام داشتند که به “اسلام غیررسمی یا موازی” معروف شده بود که مجموعه اقدامات آنها توانست تاحدودی از نابودی کامل شالوده‌ی اسلام در این مناطق جلوگیری نماید.
در سال‌های پایانی دهه 1990م. می‌توان یک تجدیدنظر در راستای حمایت از برنامه‌ی ضداسلامی مشاهده کرد. در دهه 1980، اسلام به صورت نشانه‌ای از هویت فرهنگی و قومی و نه یک اعتقاد معنوی فعال، برای اغلب مردم آسیای مرکزی جلوه‌گر گردید. در این دوره، وفاداری به دین، عمدتاً در بر پایی مراسم مذهبی مرتبط با آئین‌های در گذشت، ازدواج و تدفین تجلی می یافت (امین‌پور، 1386). با تصویب قانون آزادی مذهبی در سال 1989 در روسیه نطفه‌ی بسیاری از جنبش‌های اسلام‌گرای فعلی در آسیای مرکزی بسته شد (موسوی، 1388). پس از فروپاشی اتحاد شوروی و شکل‌گیری پنج جمهوری مستقل در آسیای مرکزی، احیای گرایش‌های اسلامی سبب بروز تحولات جدی در این منطقه گردیده است. مردم مسلمان منطقه که در طول دوران کمونیسم، به طور مستمر و منظم تحت تاثیر تبلیغات شدید علیه اسلام قرار داشتند، در پایان این عصر توجه به اسلام را به عنوان بخشی از هویت جدید خود آشکار ساختند (کولایی، 1384). در این دوران شاهد احیای گسترده‌ی اسلام و ورود آن به زندگی عمومی مردم در آسیای مرکزی هستیم. در واکنش به تهدید موجود از سوی گروه‌های بنیادگرا، تلاش می‌شدکه اتحاد تاکتیکی میان طرفدارن اسلام سنتی و نمایندگان نهادهای دولتی پدید بیاید. از سوی دیگر ظهور شخصیت‌ها و گروه‌های مذهبی تاثیرگذار و بیم دولت‌های آسیای مرکزی از قدرت گرفتن آنها باعث شد که دولت‌های منطقه از همان سال‌های اول پس از فروپاشی شوروی به منظور مهار نمودن این گروه‌ها، فعالیت سیاسی احزاب دینی را ممنوع اعلام کنند و قوانین را برای غیرقانونی نمودن احزاب سیاسی- که ساختار مذهبی دارند- به تصویب برسانند. اما این ممنوعیت‌ها در کنار اقبال مردم به گروه‌های اسلامی موجب شد که این احزاب فعالیت خود را به صورت غیررسمی و گاهی زیرزمینی گسترش دهند (فوزی و پایاب، 1391).
در واقع می‌توان گفت جنبش‌های مسلمانان در دوران پس از فروپاشی شوروی در چند لایه‌ی هویتیِ اسلام سنتی و مورد حمایت دولت، صوفی‌گری و اسلام سلفی قرار می‌گیرند.
اسلام سنتی، اسلامی است که میان عامه مسلمانان منطقه رایج بوده و  به نوعی وجه هویتی آنها محسوب می‌شود (طاهری و هاشمی‌نسب، 1389). اغلب ناظران اذعان دارند اسلام در این منطقه هنوز بیشتر به صورت یک تعریف قومی است تا یک تعهد مذهبی. یک حس قوی از التزام به حفظ سنت‌های نیاکان وجود دارد که به طرق مختلف قابل توصیف بوده و در برگیرنده‌ی درجات متفاوتی از آیین‌های مذهبی است. این نوع اسلام از حمایت دولت نیز برخوردار است زیرا اسلام مورد حمایت دولت در آسیای مرکزی پس از دوره‌ی شوروی، در واقع ادامه تلاشی است که مذهب برای رفع نیازهای دولت انجام می‌داد و این نشان‌دهنده‌ی سیاست‌های رسمی نسبت به اسلام در اواخر دهه‌ی 1980 است (فوزی و پایاب، 1391). اسلام مورد حمایت دولت‌های کنونی آسیای مرکزی بر مبنای تعالیم اهل سنت و آموزه‌های مکتب حنفی قرار دارد.
تصوف اندکی پس از تهاجم اعراب به آسیای مرکزی در این منطقه رخ نمود و به یکی از مهم‌ترین جریان‌های اسلامی در آن تبدیل شد. برخی کارشناسان بر این عقیده‌اند که تصوف در حال تبدیل شدن به یک جایگزین معنوی است؛ چرا که ایدئولوژی استقلال ملی به عنوان ایدئولوژی دولتی که از سوی سازمان رسمی تبلیغ می‌شد با استقبال کمی روبه‌رو شده است. تصوف کنونی تنها یک روش زندگی برای اعضایش نبوده بلکه گونه‌ای ایدئولوژی است که از پتانسیل قوی برای سیاسی شدن برخوردار است (فوزی و پایاب، 1391). گرچه جریان تصوف در این منطقه در ادواری خاص از نفوذ سیاسی قابل توجهی برخوردار بود، اما در هیچ‌جای آسیای مرکزی، ناآرامی‌های سیاسی به طور مستقیم از طریقت‌های صوفی پدیدار نشدند (Kemper, 2009). در واقع نقش و جایگاه تصوف در روند تاریخی خود در آسیای مرکزی، از جریانی تاثیرگذار به جریانی اثرپذیر تبدیل شده است  (کولایی و بلورچی‌زاده، 1396) و از این‌رو هیچ دولتی در این منطقه هنوز روابطش را با گروه‌های صوفی تعریف ننموده است (فلاح، 1390).
جریان دیگر اسلام‌گرا در این منطقه اسلام سلفی است که می‌توان آن را بر اساس مشی مبارزاتی به دو گروه “میانه‌رو” و “تندرو” تقسیم کرد. اسلام سلفی میانه‌رو با نقد اسلام سنتی و صوفیانه و بدعت خواندن بخشی از اعتقادات دینی آنها، خواستار اصلاح افکار و اعمال مردم منطقه بر اساس نگرش خاص خود به اسلام می‌باشد. اما جریان تندرو با اعتقاد به عدم مشروعیت دولت‌های موجود و مخالفت با اسلام دولتی تحول بنیادین در ساختار سیاسی و جایگزینی الگوی سیاسی اسلامی همچون خلافت در این کشورها را طلب می‌کنند (فوزی و پایاب، 1391). در واقع سقوط کمونیسم سبب ایجاد خلا ایدئولوژیکی شد که توسط اسلام پر شد، اما نبودن پیشوایانی که به خوبی آموزش دیده باشند و بتوانند استدلال‌های افراط‌گرایان را رد کنند، از مشکلات مهم در رویارویی با پیام‌های آنها محسوب می‌شد. این موضوع به افزایش افراط‌گرایی در دهه‌ی 1990 منجر شد (Ergashev, 2011). لازم است اشاره شود که این جریان تحت تاثیر جریانات اسلام‌گرای خارجی و سرمایه‌گذاری کشورهایی نظیر عربستان و آمریکا رشد کرده است.

زمینه‌ها و ریشه‌های ظهور افراط‌گرایی درآسیای مرکزی
پس از فروپاشی ایدئولوژیکی کمونیستی انترناسیونالیزم و سیاست ملی وابسته به آن، که تا اندازه‌ای منافع اقوام مستقر در کشورهای آسیای مرکزی، در دوران شوروی را به نظام در آورد، جوامع دارای کثرت قومی مسلمان از چنین تنظیم‌گری مهمی بی‌نصیب ماندند. در چنین وضعیتی ایدئولوژی اسلامی، که آدمیان را نه از روی منسوبیت قومیشان بلکه همچون قوۀ متحده‌کننده‌ای عمل می‌کند در کشورهای آسیای میانه با استقبال روبرو شده و همچون واسط به تنظیم در آوردن مناسبات بین اقوام گردید. لذا به مرور زمان جنبش‌های اسلامی کم‌کم رنگ ملی خود را از دست داده و بیشتر جهت‌گیری اسلامی به خود گرفتند. به این ترتیب آسیای مرکزی محیطی امن برای فعالیت‌های اسلام‌گرای بنیادی گشته است (دیانت و همکاران، 1399). گسترش اسلام‌گرایی رادیکال در آسیای مرکزی بر مبنای برخی عوامل داخلی و برخی عوامل خارجی (به خصوص فعال شدن قدرت منطقه‌ای عربستان، پاکستان و آمریکا در منطقه) بوده است که در ادامه به تشریح آنها می‌پردازیم:

  1. 1. نقش روس‌ها که از سال 1552 میلادی با تصرف غازان در این منطقه نقش ایفا نموده‌اند و زمینه‌ساز پیوند عمیق این منطقه با تحولات اندیشه جهان اسلام شد. در واقع تساهل تزارهایی مانند کاترین به مردم مسلمان منطقه اجازه داد، ارتباط خود را با دیگر بخش‌های جهان اسلام تقویت نمایند و زمینه‌های نهضت جدید فراهم آمد که به زودی این نهضت آثار خود بر تحولات سیاسی و اجتماعی منطقه آشکار کرد.
    2. انقلاب بلشویکی و مساله مسلمانان که دو گروه “جدید‌ی‌ها” و “باسماچی‌ها” از مسلمانان در برخورد با این انقلاب در تقابل با یکدیگر قرار گرفتند و کم‌کم با اتخاذ تصمیمات اتحاد شوروی اشکال اسلام رسمی و موازی پدیدار شد.
    3. جنگ داخلی تاجیکستان میان طرفداران کمونیست‌های پیشین و طرفداران دگرگونی اساسی در ساختار سنتی قدرت در این کشور که به درگیری‌های نظامی انجامید.
    4. طالبان و تاثیر آن بر بنیادگرایی اسلامی و حوادث 11 سپتامبر (کولایی، 1386).
    5. ضعف در ساختارهای اجتماعی (همچون افزایش برون‌کوچی و پایین بودن سطح بهداشت)، اقتصادی (همچون بیکاری، فقر، عدم آزادی اقتصادی)، فرهنگی (همچون پایین بودن شاخص آموزش و هزینه‌های آموزشی و عدم توسعه انسانی) و اقتدارگرایی و عدم توسعه سیاسی (همچون فرآیند انتخابات نامتوازن و فقدان مشارکت سیاسی) کشورهای تازه استقلال یافته (دیانت و همکاران، 1399).

گروه‌های افراط‌گرا حاضر در منطقه
در کشورهای منطقه در کنار جریان اصلی فقهی- سنتی مورد حمایت دولت و جریان صوفیانه‌ای که عمدتا غیرسیاسی است. جریانات سیاسی اسلام‌گرا نیز حضور دارند که عمدتا تحت تاثیر جریانات سلفی هستند. برخی از آنها با مشی میانه‌روانه و برخی با مشی رادیکال به فعالیت مشغولند که به بررسی آنها می‌پردازیم (فوزی و پایاب، 1391).
 
1) گروه‌های اسلامی در ازبکستان

الف) حزب‌التحریر اسلامی
«حزب‌التحریر» حزب سیاسی غیرخشونت‌گرا است که هدفش تاسیس خلافتی است که در سال 1924 در ترکیه ملغی شد (Runder, 2005). این حزب با فروپاشی اتحاد شوروی فعالیت خود را در آسیای مرکزی آغاز و در نیمه دوم دهه‌ی 1990 به سرعت در این منطقه رشد کرد. تا سال 1995 نام حزب‌التحریر برای مردم ازبکستان آشنا نبود و فعالیت این حزب توسط یک اردنی به نام «صلاح‌الدین» همراه دو نفر ازبکی شروع شد و به علت آشنایی اندک مردم با زبان عربی، از دید مقامات ازبکستان پنهان ماند. سپس حزب‌التحریر هسته‌های خود را در دره‌ی فرغانه که مرز مشترک سه کشور ازبکستان، قرقیزستان و تاجیکستان است اشاعه داد (البته بخش اعظم آن در ازبکستان قرار دارد). این حزب در واقع شعبه‌ای از حزب‌التحریری است که در سال 1952 توسط «تقی‌الدین النهبانی» (1977- 1909)، فقیه و فعال سیاسی فلسطین در اردن، تاسیس شد (وصالی مزین، 1385).
حزب‌التحریر آئین‌نامه‌ای دارد که بر مبنای آن عمل می‌کند و در حالت کلی به دنبال نوزایی مجدد ایمان مذهبی مردم و سپس تشویق مردم به این که ایمان راهنمای آنان در مخالفت با قدرت دولت سکولار است، هستند. بنابراین اعضای حزب به تبلیغ برای اسلام تسلط دارند و به شدت به روش‌های صلح‌آمیز خود وفادار هستند و به شیوه‌های نظامی متوسل نمی‌شوند (آلیکر و ساینا، 1382 و ابوالحسن شیرازی و مجیدی، 1382).
فعالان این حزب افکار و ایده‌های ساده و در عین حال جذابی را تبلیغ می‌نمایند. تبلیغات مذکور در اصل در این خلاصه می‌شود که برای پایان دادن به فقر، تبعیض و نابرابری بایستی دولت‌های فاسد و ارتشا برکنار و به جای آنها دولت‌هایی بر اساس قوانین اسلامی و شریعت روی کار آیند. تبلیغ و تلاش حزب‌التحریر برای برقراری عدالت اجتماعی می‌تواند گرایش و پاسخ مثبت صدها هزار تن از مردمان جمهوری‌های تاجیکستان و ازبکستان و نیز شهرها و روستاهای استان‌های جمهوری‌های قزاقزستان وقرقیزستان (خارج از پایتخت) را به دنبال داشته باشد؛ آنها به خاطر امرار معاش مجبور به ترک کشور و پذیرفتن مشقات مهاجرت‌های کاری هستند. انجام فعالیت‌های خیریه و حمایت از گروه‌ها و اقشار آسیب‌پذیر و ضعیف از دیگر اقدامات حزب‌التحریر به شمار می‌رود که خود این امر نقش و تاثیر مهمی در گرایش و تمایل مردم به حزب مذکور ایفا می‌نماد (آلیکر و ساینا، 1382 و خدامرادی، 1389).
پخش نوشته‌ها (اعلامیه‌های تبلیغاتی)، کتب دینی به زبان محلی و عربی، تولید نوارهای ویدئویی، نوارهای ضبط صوت و سی‌دی‌های حاوی سخنان و خطبه‌های رهبران حزب، و بالاخص استفاده از اینترنت از دیگر اقدامات تبلیغاتی و وسایل انتشار ایدئولوژی حزب است (وصالی‌مزین، 1385 و گروه بین‌المللی بحران، 1383).
روش دیگری که حزب‌التحریر پیشرو آن بوده، برگزاری راهپیمایی به نفع اعضای زندانی است. بیشتر این راهپیمایی‌ها توسط زنان انجام شده و علت آن این است که احتمال دستگیری یا بدرفتاری با زنان بسیار کمتر از مردان است (وصالی‌مزین، 1385).
دولت ازبکستان حزب‌التحریر را هم‌ردیف و هم‌سطح با القاعده می‌داند و آن را سازمانی تروریستی به شمار می‌آورد و بر این عقیده است که فعالیت‌های آن بایستی به شدت کنترل و ممنوع گردد. در نتیجه با اعمال چنین سیاستی، تاکنون هزاران نفر به اتهام عضویت در این حزب دستگیر و بازداشت شده‌اند. افراد متهم به تلاش برای براندازی حکومت و بازداشت‌شدگان به خاطر نگهداری شبنامه‌ها، بروشورها و نوارهای ویدئویی به حبس‌های طویل‌المدت محکوم و حتی برخی از آنها به 15 سال حبس محکوم شده‌اند.
لازم است اشاره شود در طی سال‌های فعالیت حزب‌التحریر، گروه‌های اسلامی مختلفی از آن منشعب شده‌اند که عبارتند از:

_ جهاد اسلامی فلسطین (تاسیس در سال 1958)- توسط شیخ اسد بایود تمیمی[1] از اعضای سابق حزب‌التحریر شکل گرفت و گروه انشعابی دوم، سازمان جهاد اسلامی (معروف به گردان‌های الاقصی) که در سال 1982 ایجاد شد. جهاد اسلامی فلسطین هیچ حضور شناخته شده‌ای در آسیای مرکزی و قفقاز ندارد.
_ المهاجرین (1996)- عمر بکری محمد از اعضای سابق حزب‌التحریر این سازمان بسیار افراط‌گرا را شکل داد. بکری ادعا می‌کرد که «چشمان اسامه بن لادن» است وگزارش‌ها حاکی از آن بود که ارتباط میان آن دو حداقل به سال 1998 باز می‌گردد. بکری پس از بمب‌گذاری‌های ژوئیه 2005 از لندن گریخت. المهاجرین هیچ حضور شناخته شده‌ای در آسیای مرکزی یا قفقاز ندارد.
_ اکرمیه (1995)- دربخش ازبکستانی دره‌ی فرغانه ایجاد شد. موسس آن اکرم یولداشف در اندیجان بود که گفته می‌شود وی قبل‌تر به مدت یک سال عضو حزب‌التحریر بوده است.
_ حزب‌النصره (1999)- توسط گروهی از اعضای حزب‌التحریر در سال 1999 در تاشکند ایجاد شد (Baran et. al, 2006).

ب) حزب اسلامی ازبکستان
حزب اسلامی ازبکستان که به نام«جنبش اسلامی ترکستان» نیز شناخته شده است، در سال 1999تاسیس گردید که از تندروهای سلفی- وهابی تشکیل شده بود و عمدتا از ازبکستان بوده‌اند ولی شامل تمام ملیت‌های آسیای مرکزی می‌شود. این جنبش حالتی چریکی داشته و از جنگجویان در سال‌های 2000-1999 تشکیل شده است (آلیکر و ساینا، 1382 و گروه بین‌المللی بحران، 1383).
این جنبش به صورت آشکارا به دنبال سرنگونی حکومت«اسلام کریم‌اف» در ازبکستان بود و بر خلاف حزب‌التحریر چندان خود را به فعالیت‌های اعتقادی وآموزشی محدود نمی‌داند. مقر اصلی این گروه در دره‌ی فرغانه است. مکان‌های فعالیت جنبش اسلامی در قرقیزستان، ازبکستان و تاجیکستان است و از سوی طالبان حمایت می‌شود (آلیکر و ساینا، 1382 و ابوالحسن شیرازی و مجیدی، 1382).
این گروه ابتدا قصد براندازی حکومت و جایگزینی آن با یک دولت اسلامی را داشت. هنگام تغییر نام خود به حزب اسلامی ترکستان در ژوئن 2001، هدف اولیه‌ی ایجاد حکومت اسلامی در ازبکستان را به ایجاد یک دولت اسلامی در تمام آسیای مرکزی بسط داد. جنبش اسلامی ازبکستان اهداف بسیار مشترکی با حزب‌التحریر دارد، هرچند که حزب‌التحریر نسبت به این گروه کمتر از روش‌های خشونت‌آمیز استفاده می‌کند. این جنبش هم‌اکنون به فعالیت خود ادامه می‌دهد و به شدت با سرکوب دولتی مواجه است (فوزی و پایاب، 1391).

2) گروه‌های اسلامی در تاجیکستان

الف) نهضت اسلامی تاجیکستان
بنیان‌گذار علمی نهضت اسلامی تاجیکستان یکی از علمای شناخته شده‌ی دینی در منطقه‌ی آسیای مرکزی، سید عبدالله نوری است. وی در مخفی‌ترین شرایط در سال 1974 با گروه 5 نفری از نزدیک‌ترین دوستانش، اولین هسته‌ی نهضت را  تاسیس نمود که مهم‌ترین شرط عضویت در آن آگاهی از اسلام و اعتماد بود. این یک گزینش عادی نبود، بلکه تربیت اعضا بود و همین امر سبب شده است که ساختار داخلی نهضت اسلامی خیلی توسعه پیدا کرده و به طور زیرزمینی در اکثر استان‌ها و شهرستان‌ها شعبات خود را تاسیس کرد. از دیگر رهبران و بنیان‌گذاران نهضت اسلامی تاجیکستان «محمد شریف همت‌زاده» است که در پاییز 1991 به ریاست آن برگزیده شد.
از آغاز تاسیس نهضت در سال 1974 تا زمان ورود به عرصه‌ی سیاسی را می‌توان به دو دوره تقسیم کرد:

  1. 1. دوران دعوت؛ که به مدت 15 سال به طول انجامید و عمده‌ی فعالیت نهضت در این دوران فعالیت فرهنگی برای تقویت حالت روحی اعضا و نشر اسلام در میان مردم بود. اولین مساله‌ای که بنیان‌گذاران نهضت روی آن کار می‌کردند، تربیت کمی و کیفی اعضا بود؛ چرا که نهضت به افرادی نیاز داشت که با آشنایی از علوم انسانی نگاهی پویا و به‌روز به زمان داشته و دارای روحیه‌ی مبارزه باشند. از دیگر برنامه‌های نهضت، تبلیغ دین در میان مردم بوده است. مساله سوم، تفکیک دین راستین از خرافات بود که با مساله قبلی در ارتباط تنگاتنگ است. و در نهایت، اقدام موثر دیگر این دوران، افشای ابعاد ضعیف ایدئولوژی کمونیسم بود.
  1. 2. فعالیت‌های آشکار سیاسی که از 1990 شروع شده و تا به حال با افت و خیزهای گوناگون ادامه دارد (الحق‌النور، 1374). 

گسترش فعالیت جنبش اسلامی در تاجیکستان، بیشتر برآیند افزایش ارتباطات میان افغانستان و تاجیکستان در دوران اشغال افغانستان از سوی نیروهای اتحاد جماهیر شوروی بود. به دلیل این‌که رادیکالیسم اسلامی مهم‌ترین عنصر مبارزه بر ضد شوروی بود، دامنه این پدیده به تاجیکستان نیز کشیده شد (محمد شریفی، 1388).

ب) سلفیه‌ی تاجیکستان
سلفیه گروهی است که در چند سال اخیر در تاجیکستان شروع به فعالیت کرده و با پیروان چهار مذهب اهل سنت، به خصوص پیروان مذهب حنفیه، که اکثرا مسلمانان تاجیکستان پیرو این مذهب هستند، اختلاف نظرات عمیقی پیدا کرده‌اند. هر چند رهبران و پیروان سلفیه به شیوه‌ی مسالمت‌آمیز افکار و اندیشه‌های خود را تبلیغ می‌کنند.
سلفیان به سه گروه تقسیم می‌شوند؛ گروه اول را سلفی‌های «جهادی» می‌گویند و سازمان القاعده از جمله آنان است. گروه دوم، «مدخلی» یا پیروان «رابع ابن هادی المدخلی» هستند و این طایفه در همه حالت از حکومت سعودی و وهابیت طرفداری می‌کنند. گروه سوم، نیز سلفی‌های «سروری» هستند که پیروان «محمد ابن زین‌العابدین سروری» می‌باشند و نسبتا رفتار معتدل دارند. به طور کلی سلفی‌های امروز تاجیکستان، وهابی‌هایی هستند که هر چند اختلافشان با مردم مسلمان حنفی مذهب تاجیکستان ، عقیدتی است ولی در احکام دینی این اختلاف زیادتر است (فرزین، 1390).
تاجیکستان در ابتدا فعالیت سلفیه را برای امنیت ملی خود بی‌خطر می‌دانست ولی پس از آنکه سلفی‌ها فعالیت خود را در مساجد و در میان قشر جوان این کشور گسترش دادند، به مقابله با این گروه افراطی برخاست. این در شرایطی بود که فضای مذهبی در این کشور خیلی زود به نفع سلفی‌ها تغییر کرد و به جایی رسید که آنان هر کاری که روحانیون سنتی حنفی مذهب تاجیکستان انجام می‌دادند بدعت و یا غیراسلامی دانستند و وضعیت پیچیده‌ای را در میان جامعه‌ی مسلمانان تاجیک ایجاد کردند. سلفی‌ها زمانی در بیشتر مساجد مهم، از جمله در شهر دوشنبه نفوذ چشمگیری پیدا کردند و در برخی از موارد با امامان جماعت حنفی وارد بحث شده و از آنها می‌خواستند که روش سنتی ادای نماز و دیگر آیین‌های مذهبی را اصلاح کنند (فرزین، 1390).
رفتارهای بی‌پروای پیروان گروه نوظهور سلفیه این مساله را آشکار کردکه آنان می‌توانند جامعه‌ی تاجیکستان را که تنها 10 سال قبل از یک جنگ داخلی و درگیری‌های سیاسی و مذهبی رهایی یافته است، دوباره با فضای اختلاف و بحران تازه‌ی سیاسی مواجه سازند. روحانیون حنفی تاجیکستان بر این باورند که نوع فعالیت سلفیه نشان می‌دهد که آنها همانند وهابی‌هایی هستند که در ابتدای سال 1990 میلادی وارد فضای مذهبی و سیاسی تاجیکستان شده و برای پیاده کردن اهداف سیاسی خود جامعه را وارد یک جنگ داخلی کردند آنها گماشته‌ی غرب و وابسته به وهابیون هستند (فرزین، 1390).
به هر حال فعالیت سلفیان تاجیکستان با صدور حکمی از سوی دادگاه عالی تاجیکستان مبنی بر جلوگیری از کینه و عداوت، نزاع ملی، نژادی، قومی، دینی و پایین آوردن شان و اعتبار ملی، غیرقانونی تشخیص داده شده و ممنوع اعلام شد. این حکم در ژانویه سال 2009 میلادی و به دنبال نامگذاری این سال به عنوان سال امام اعظم ابوحنفیه، از سوی امام‌علی رحمان‌اف (رئیس جمهور تاجیکستان) صادر شد (فوزی و پایاب، 1391).

3) گروه‌های اسلامی در قزاقستان
یکی از نگرانی‌های عمده «نظر بایف» (رئیس جمهور سابق قزاقستان) در رابطه با جماهیر آسیای مرکزی و نیز کشورهای مسلمان، موضوع هویت اسلامی قزاق‌ها است. وی از آمیختگی اسلام با هویت ملی قزاق‌ها اطلاع داشت، به همین جهت به رغم اینکه در مواردی خود را بی‌دین معرفی نموده، همواره از اسلام قزاق‌ها با احترام یاد نموده است. بعد از فروپاشی شوروی دولت قزاقستان با تصویب قانون (1995 میلادی)، شکل‌گیری احزاب مذهبی را ممنوع اعلام کرد و با ایجاد شورای امور مذهبی بر فعالیت تمام مذاهب این کشور نظارت دارد. قانون تصویب شده در سال 1995 رسما این کشور را کشوری سکولار معرفی می‌کند و مذاهب، نقشی در نظام سیاسی آن ندارند. همچنین نظربایف برای اطمینان از تهدید قدرت اسلام‌گرایان، سعی کرد کنترل مذهب در قزاقستان را به دست بگیرد. او می‌خواست این کار را با وادار نمودن مفتی قزاقستان به جدا شدن از اداره‌ی دینی آسیای مرکزی (مستقر در تاشکند) انجام دهد؛ هر چند کنترل کامل به دست وی نیامده است (شیخ عطار، 1373).
در قزاقستان آزادی‌های دینی و مذهبی روندی متفاوت دارد. در بیشتر مواقع، به شهرها و محیط جغرافیایی آن بستگی دارد. در شهرهای بزرگ و پایتخت و شهرهای شمالی مثل «قراگندا» از جریان‌های دینی و مذهبی استقبال زیادی می‌شود. در مناطقی مثل «اکتاو» و مناطق ساحلی این روند کمتر دیده می‌شود. بعد از تصویب قانون مبارزه با تروریسم توسط پارلمان قزاقستان (2005 میلادی) دولت از فعالیت بسیاری ازگروه‌های اسلام‌گرا جلوگیری به عمل آورده است. هر چند در مقایسه با سایر کشورهای منطقه، این کشور در سال‌های گذشته اقدامات موثرتری را در مبارزه با گروه‌های افراطی انجام داده است، اما به نظر می‌رسد قزاقستان در زمینه‌ی فعالیت تندروانه‌ی اسلامی، بیشتر تحت تاثیر مناطق جنوبی خود در مرز تاجیکستان و ازبکستان باشد. تنها حزب فعال اسلامی که به صورت خاص در قزاقستان پدید آمد حزب «آلاش» است که در سال 1990 شکل گرفت و دارای گرایش‌های شوونیستی و ترکی نیز هست. فعالیت‌های این حزب نیز از جانب دولت قزاقستان ممنوع اعلام شده است. به طور خلاصه می‌توان گفت، در کشور قزاقستان به علت حضور قابل توجه غیر مسلمانان و هم به علت سیاست‌های ضداسلامی دولت و هم ضعف عقیدتی مردم، تشکل‌های مذهبی هیچ گاه آنقدر فعال نبوده‌اند که بتوانند جنبش اسلامی خاصی- که نقش سیاسی در جامعه پیدا کند- به وجود آورند (فوزی و پایاب، 1391)

4) گروه‌های اسلامی در قرقیزستان
سابقه‌ی دین اسلام در میان مردم قرقیز به چندین قرن برمی‌گردد، ولی در زمان حاکمیت خان‌های «خوقند» و نیز در اثر فعالیت «تاتارها»، اسلام در بین آنها بیشتر تقویت شد. هم‌اکنون نیز تصوف (بالاخص تصوف نقشبندی) در بین روستاییان و شهرهای اطراف از نفوذ برخوردار است. اداره‌ی امور دینی بیشکک که قبلا تحت تابعیت تاشکند بود، امروزه و پس از استقلال، تحت نفوذ فراوان دولت قرار دارد (شیخ عطار، 1373).
با این حال قانون اساسی قرقیزستان بعد از فروپاشی شوروی، آزادی ادیان و فعالیت‌های روحانیون دینیِ سنتی را تضمین کرده و با ایجاد فضای بازتر برای شخصیت‌های دینی و اسلامی در این کشور، سعی در اجرای این قانون دارد. حتی بسیاری از شخصیت‌های اسلامی قرقیزی می‌توانند در رادیو و تلویزیون ظاهر شوند و دیدگاه‌های خود را در مورد مسائل مختلف سیاسی و اجتماعی بیان کنند. با این وجود دولت در رابطه با گروه‌های اسلامی که از سوی آنها احساس خطر می‌شود (مانند تمامی کشورهای منطقه غیر از تاجیکستان)، سخت‌گیری‌هایی را اعمال می‌کند. بنابراین با اینکه تمامی گروه‌های دینی به ثبت می‌رسند و مجوز فعالیت می‌گیرند، اما به شدت از طریق وزارت دادگستری در نظارت کامل و دائم قرار دارند. همچنین آموزش‌های دینی در مدارس ممنوع است و در مقابل، مردم نیز از آموزش‌های دینیِ سازمان‌یافته و زیر نظر دولت در مدارس استقبال چندانی به عمل نیاوردند (فلاح، 1390).
با این وجود، جنبش‌های اسلامی کشورهای همسایه، یعنی ازبکستان و گروه‌های اسلامی حزب‌التحریر و جنبش احیای اسلامی (حزب اسلامی ازبکستان) در قرقیزستان به صورت مخفیانه فعالیت می‌کنند. در این رابطه گسترش فقر در قرقیزستان و موقعیت مناسب دره‌ی فرغانه (واقع در مرز مشترک قرقیزستان، ازبکستان و تاجیکستان) برای اختفای گروه‌های تندرو، باعث افزایش دامنه‌ی فعالیت این گروه‌ها در سال‌های اخیر شده است (شیخ عطار، 1373).

5) گروه‌های اسلامی در ترکمنستان
در جمهوری ترکمنستان در دوران بعد از فروپاشی شوروی، نیز در نتیجه‌ی سیاست‌های بسته و ستخگیرانه‌ی «صفرمراد نیازاف» رئیس جمهور اسبق این کشور، راه نفوذ گروه‌های اسلامی به این کشور مسدود شده است و در حال حاضر هم مقامات این کشور هرگونه فعالیت مذهبی و توسعه‌ی اسلام رادیکال را به شدت کنترل می‌نماید. هیچ حزب سیاسی در ترکمنستان فعال نیست. در چنین شرایطی مجالی برای اعلام حضور گروه‌های اسلامی وجود ندارد (آلیکر و ساینا، 1382). به علاوه باید گفت، اسلام در بین مردم ترکمنستان بیش از آنکه جنبه‌ی اجتماعی و سیاسی داشته باشد، به عنوان سنت تلقی می‌گردید؛ بنابراین گروه‌های اسلام‌گرای رادیکال از بستر اجتماعی و فکری مناسبی برای رشد برخوردار نیستند (فوزی و پایاب، 1391).
اصولا گرایشات تصوف در بین مردم ترکمنستان با توجه به این که نفوذ اسلام در بین ایشان اکثرا توسط متصوفه بوده، بسیار زیاد است. عدم تعصبات دینی و وجود مقابر زیاد منتسب به شیوخ طریقت، نظیر «یوسف همدانی» و «ابوسعید ابوالخیر» در این جمهوری، خود نشانی از این گرایش‌ها است (شیخ عطار، 1373).

6) سایر گروه‌های اسلامی حاضر در منطقه

الف) جنبش اسلامی آسیای مرکزی
دولت‌های آسیای مرکزی معتقدند که در سال 2002 افراط‌گرایان اسلامی منطقه در چارچوب یک سازمان زیرزمینی جدید به نام جنبش اسلامی آسیای مرکزی متحد شدند که جنبش اسلامی ازبکستان، رادیکال‌های قرقیز و تاجیک و جدایی‌طلبان اویغور را از چین گرد هم می‌آورد که جنبش اسلامی ترکستان شرقی آن گسترش یافته است و افغانستانی‌ها، چچنی‌ها، قرقیزها، ازبک‌ها و قزاق‌ها را در بر می‌گیرد و هدف مشترک تشکیل یک دولت اسلامی در آسیای مرکزی را دنبال می‌کنند. این نیروی متحد و مبارز اسلامی به دنبال بی‌ثبات کردن دولت‌های آسیای مرکزی از طریق حمله به اهداف آمریکایی و اسرائیلی است. اهداف اصلی شورشیان پایگاه‌های آمریکا در ازبکستان و قرقیزستان و نیز سفارت‌خانه‌های قرقیزستان و قزاقستان بوده است (Baran et.al, 2006).

ب) جماعت تبلیغ
این جریان از پرنفوذترین و فراگیرترین جنبش‌های اسلامی معاصر است که در سال ۱۳۰۵ش توسط  مولانا محمد الیاس  بنیان‌گذاری شد. این جنبش به منظور تبلیغ اسلام، از منطقه‌ای به نام میوات در نزدیکی دهلی کار خود را آغاز و به تدریج در سراسر هند و بعدها شبه قاره  و حتی سایر کشورها گسترش یافت، به گونه‌ای که امروزه در جهان شناخته شده است. این گروه در آسیای مرکزی بیشترین فعالیت را در دره‌ی فرغانه و به خصوص در اندیجان دارد (Baran et.al, 2006).

ویژگی‌های جریان‌­های اسلام­‌گرای موجود در منطقه
در حال حاضر در این منطقه، گروه‌ها و جنبش‌ها به عنوان اپوزسیون دولت‌های کنونی‌شان عمل می‌کنند و همه خواهان تغییر وضع موجود هستند؛ اما در روش رسیدن به این هدف با یکدیگر تفاوت دارند. رشد سکولاریسم، لیبرالیسم و فرهنگ غربی و فقدان عدالت و تبعیضات آشکار سیاسی و اقتصادی در آسیای میانه و قفقاز، همگی از جمله عوامل مهمی هستند که بحران‌های مشترکی همچون؛ بحران مشروعیت و بحران کارآمدی را در این کشورها تشکیل داده و زمینه‌ی خیزش‌های مشترکی را بر پایه تفکر اسلامی به وجود آورده است. ایجاد جامعه‌ای مبتنی بر ارزش‌های  اسلامی، استقرار شریعت و مبارزه با سلطه‌ی غربی، مهم‌ترین خواسته‌ی گروه‎‌های اسلامی موجود در منطقه است. وجه مشترک تمام گروه‌های اسلامی منطقه مخالفت با دولت‌های سکولار و ضد دین است. از نظر راهبرد و راهکار، این جنبش‌ها و جریانات، در شرایط مختلف تاکتیک‌های مختلفی را اتخاذ می‌کنند. به غیر از جنبش اسلامی ازبکستان که به دلیل ارتباط با گروه‌های تکفیری طالبان و وهابیت به اقدامات تروریستی روی آورده بودند، سایر جریانات و گروه‌های اسلامی اجازه‌ی اقدامات تروریستی و ایجاد خشونت علیه شهروندان بی‌گناه را نمی‌دهند. به علت تضادهای فکری و عملی و عدم ارتباطات سازنده‌ی تمامی گروه‌های اسلامی موجود در منطقه، جو تفرقه و انشقاق و عدم همگرایی در بین آنها حاکم است و این مساله مهم‌ترین عامل در کم‌تاثیر بودنشان بر تحولات داخلی و منطقه‌ای و منزوی شدن آنها می‌باشد. در مجموع دو حزب اسلامی- سیاسی التحریر و جنبش اسلامی ازبکستان، هم‌اکنون از فعال‌ترین احزاب اسلامی ازبکستان هستند که با اقدامات خود جمهوری‌های همسایه را نیز تحت‌شعاع قرار داده اند. اما به علت سرکوب شدید گروه‌های اسلامی در آسیای میانه توسط دولت‌هایشان در ائتلاف با قدرت‌های جهانی، بخصوص بعد از یازده سپتامبر، اسلام‌گرایان به شدت در منطقه تضعیف شدند. لذا حزب اسلامی ازبکستان به فعالیت‌های زیرزمینی پرداخت؛ گروه‌های تصوف‌گرا به خانقاه‌های خود توجه نمودند و بقیه گروه‌ها به منظور عدم تحریک نظام‌های سیاسی خود، بیشتر به فعالیت های اجتماعی، امور عام‌المنفعه و فکری روی آورده‌اند. اما به هر حال عدم توجه دولت‌ها به خواسته‌های آنها و تداوم مشکلات و بحران‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و تداوم تضادهای هویتی بین دولت و مردم می‌تواند زمینه‌ی خیزش مجدد این جریانات را فراهم آورد (فوزی و پایاب، 1391).

راهبرد آمریکا در قبال افراط‌گرایی در آسیای مرکزی
منطقه آسیای مرکزی از چند جهت برای ایالات متحده اهمیت اساسی دارد: نخست، این منطقه به عنوان یکی از مراکز اصلی رشد اسلام‌گرایی افراطی و رویش تروریسم محسوب می‌شود؛ دوم، این منطقه ذخائر فراوان انرژی دارد؛ سوم، این منطقه با رقبای سنتی آمریکا همچون چین و روسیه هم‌جوار است. ترکیبی از این عوامل، بیانگر این است که منطقه‌ی آسیای مرکزی برای آمریکا اهمیت بالای ژئوپولتیکی دارد. به این شکل که استقرار آمریکا در منطقه می‌تواند ضمن مبارزه با عامل نخست و تامین عامل دوم، از یک‌سو به گسترش نفوذ این کشور و از سوی دیگر به کنترل و مقابله با نفوذ رقبای سنتی‌اش منجر شود. از این رو، ایالات متحده به دنبال فرصتی بود تا مقدمات حضور بلندمدت خود را در منطقه فراهم کند (جوادی ارجمند و سلاورزی‌زاده، 1395).  این راهبرد که از ابتدای قرن بیست ویکم در سیاست خارجی آمریکا پایدار مانده است؛ دردوران مختلف به روش‌های متفاوتی اجرایی شده است. گرایش مذهبی منطقه اوراسیا به ویژه آسیای مرکزی و قفقاز به رادیکالیسم سنتی (رشد وهابیت) باعث شده که بازیگران (به ویژه آمریکا) نگران ثبات منافع خود در این منطقه باشند. تعابیر «اسلام سیاسی» و «اسلام بنیادگرا» از جمله عباراتی است که برای گرایش‌های اسلامی این منطقه به کار می‌رود (Baran et.al, 2006). «اگرچه محافل اسلامی از اسلام سیاسی در آسیای مرکزی و قفقاز چندان حمایت نکردند و اسلام سیاسی نتوانست رهبران کاریزماتیکی به جامعه کشورهای تازه استقلال‌یافته معرفی کند اما این واقعیت انکارناپذیر است که به هر حال، دنیای غرب اسلام را تهدیدی جدی به حساب می‌آورد.» (Goble, 1997)
از دید کارشناسان آمریکایی،اگر روند نامطلوب وقایعی مانند رشد بنیادگرایی اسلامی، درگیری میان روسیه و جمهوری‌های آسیای مرکزی به علت مسائل قومی، ارضی و منابع معدنی، بحران گرایش‌های قومی و گسترش سلاح‌های اتمی، منطقه را به سوی بی‌ثباتی سوق دهد، بر منافع آمریکا نیز تاثیر خواهد گذاشت (Hunter, 1992).
در دوره دوقطبی و جنگ سرد، یکی از سیاست‌های اصلی آمریکا در تقابل با شوروی، آموزش نیروهای افراطی مسلمان در پاکستان و عربستان و اعزام آنها به افغانستان و سایر کشورهای منطقه جهت مقابله با شوروی بود. آموزش مسلمانان افراطی حتی تا دوران پس از فروپاشی شوروی نیز ادامه داشت و آمریکا علاوه بر نزدیکی به دولت‌های منطقه، از طریق بهره‌گیری از نیروهای مذهبی افراطی، سیاست‌های خود را در آنجا دنبال می‌کرد (طاهری و هاشمی‌نسب، 1389).
اما پس از حادثه یازده سپتامبر، به یک­باره سیاست آمریکا نسبت به مسلمانان افراطی که زمانی آنها را در دامان خود آموزش داده بود، عوض شد زیرا خطر نفوذ وهابیت در منطقه روزبه روز پر رنگ‌تر شده و این منطقه شاهد بمب‌گذاری‌ها و فعالیت‌های تروریستی فزاینده‌ای بود (طاهری و هاشمی‌نسب، 1389) و اگر کشورهای آسیای مرکزی خواسته یا ناخواسته پای در مسیر نادرستی می‌گذاشتند، ممکن بود این کشورها تبدیل به آشیانه‌ای شوند برای تروریست‌هایی که حوادث حمله به برج‌های تجارت جهانی و مقر پنتاگون را به وجود آوردند (ابوالحسن شیرازی، 1386)، لذا از سال 2001 آمریکا تلاش می‌کرد جهت تثبیت منافع خود از رشد اسلام سیاسی رادیکال ضدغرب در منطقه جلوگیری نماید.
پس از آنکه رخدادهای 11 سپتامبر، مبارزه با اسلام از نوع طالبانی را به یکی از مهم‌ترین و فوری‌ترین اولویت‌های سیاست خارجی کاخ سفید تبدیل کرد، اهمیت مناطقی چون آسیای مرکزی و کشورهای واقع در آن نظیر ازبکستان در مجموعه ملاحظات فرامرزی این کشور افزایش چشمگیر یافت که از دو علت اساسی زیر سرچشمه می‌گرفت: نخست، نقش مهمی که این منطقه می‌تواست در پیشبرد عملیات جنگی آمریکا در افغانستان ایفا کند. دوم، فعال بودن تندروهای مذهبی در برخی از مناطق آسیای مرکزی که می‌توانست به تقویت گرایش‌های رادیکالی در این منطقه بیانجامد. در نتیجه مجموعه این مسائل، آمریکا را بر آن داشت تا به کشورهای آسیای مرکزی نزدیک شود (Torbakov, 2005).
واشنگتن با اعلام جنگ علیه تروریسم بین‌المللی، نیروهای نظامی را به رهبری آمریکا به کشورهای اتحاد شوروی سابق رساند و در نتیجه ازبکستان، قرقیزستان و تاجیکستان محل استقرار پایگاه‌های نظامی آمریکایی شدند. جورج دبلیو بوش هنگام تقدیم لایحه بودجه دولت خود برای سال مالی 2003 به کنگره، مقرر کرد که کمک‌های مالی آمریکا به 25 کشور جهان- که از نظر دولت واشنگتن در خط مقدم مبارزه با تروریسم بین‌المللی قرار دارند- افزایش یابد (Woodward, 2003).
بدین ترتیب، تعدادی از کشورهای آسیای مرکزی از جمله قرقیزستان، ازبکستان، تاجیکستان و ترکمنستان در ردیف کشورهای دریافت‌کننده کمک قرار گرفتند. رهبران این کشورها امیدوارند شبه‌نظامیان مسلمان را که در آسیای مرکزی در دره‌ی فرغانه و در قفقاز در دره پانکیسی مستقر شده و با نیروهای القاعده در افغانستان ارتباط نزدیکی دارند و تهدید عمده‌ای علیه امنیت و حاکمیت آنها محسوب می‌شوند را سرکوب نمایند. با توجه به فقدان ساختارهای مطمئن امنیتی و نظامی در این جمهوری‌ها، آنها قادر به مقابله با این تهدیدها نیستند و ساختارهای امنیتی موجود در منطقه یعنی نیروهای واکنش سریع پیمان امنیت دسته جمعی ، سازمان همکاری شانگهای و نیروهای نظامی روسی مستقر در منطقه نیز پاسخگوی نیازهای امنیتی آنها نبوده‌اند (وحیدی، 1381).
به طور معلوم پایگاه‌های آمریکا و ناتو طی سال‌های 2014-2001 در منطقه وجود داشت. از سوی دیگر طی سه دهه استقلال، همه کشورهای آسیای مرکزی به هر شکلی با آمریکا همکاری‌های نظامی داشتند و فقط گاهی اوقات تحت تأثیر برخی از عوامل سیاسی در منطقه، سطح و میزان آن با افت مواجه بوده است. در سال 2001 آمریکا در قرقیزستان و ازبکستان و ناتو در ازبکستان و تاجیکستان تاسیسات نظامی ایجاد کرد و قزاقستان و ترکمنستان منطقه هوایی و فرودگاه‌های خود را جهت استفاده به نیروهای هوایی آمریکا و ناتو واگذار کردند. در آن زمان وضع موجود جهانی تحقق چنین امری را تسهیل کرده بود. روسیه و چین که تحت تاثیر فضای کلی «مبارزه سراسری علیه تروریسم بین المللی» قرار گرفته بودند، مانع این کار نشدند. برای نخبگان منطقه حضور نظامی آمریکا و ناتو هم فرصت به دست آوردن مزایای مالی و هم تضمین حسن نیت غرب، در رابطه با امنیت ملی و منطقه‌‌ای دانسته می‌شد. در این زمینه، نقطه عطف زمانی رخ داد که آمریکایی‌ها در سال 2005 ابتدا اقدام به ایجاد «انقلاب رنگی» در قرقیزستان کردند و سپس با اعمال تحریم‌ها علیه «تاشکند» از آشوب تروریست‌ها در «اندیجان» ازبکستان حمایت کردند. ازبکستان در واکنش به اعمال تحریم‌های آمریکا اقدام به اخراج پایگاه نظامی این کشور از فرودگاه «خان آباد» کرد و سپس با روسیه معاهده­ای منعقد کرد. اما در قرقیزستان وضعیت فقط بعد از 5 سال تغییر کرد، زمانی که قرقیزها بر اساس تجربه اندوخته خود از آمریکایی‌ها اقدام به سقوط «قربانبیک باقی اف» رئیس جمهور وقت کردند که مهره مورد تائید واشنگتن بود. از این پس جایگاه روسیه در سیاست خارجی «بیشکک» به طور قابل توجهی ارتقا یافت و در نهایت در سال 2014 ، خروج نظامیان آمریکا از پایگاه «ماناس» اتفاق افتاد. همین طور به تدریج نظامیان فرانسوی فرودگاه بین المللی «دوشنبه» (تاجیکستان) و نظامیان آلمانی فرودگاه «ترمذ» (ازبکستان) را ترک کردند. تجربه قرقیزستان و ازبکستان برای رژیم‌های سیاسی آسیای مرکزی نشان داد که این نوع  مشارکت با آمریکا به هیچ وجه ضامن ثبات و امنیت آنها نیست و گذشته از آن مزایای مالی مورد انتظارشان هم به طور خاص دردی را دوا نخواهد کرد (خبرگزاری فارس، 1400).
بر مبنای نظر کارشناسان، برخی کشورها به جای مبارزه حقیقی با تروریسم سعی می‌کنند به گونه‌ای با این گروه‌ها کنار بیایند و از آنها در راستای منافعشان استفاده کنند. نگاه منفعت‌جویانه به پدیده تروریسم بی‌شک فرآیند مبارزه با آن را با چالش عمیق مواجه می­سازد که راهبردهای ضدتروریستی آمریکا در آسیای مرکزی نیز از این امر مستثنی نبوده است. در واقع پایگاه‌های نظامی آمریکا که در ابتدا به بهانه مقابله با افراط­گرایی در کشورهای آسیای مرکزی ایجاد شدند، در بلندمدت امنیت این کشورها را کاهش دادند. اما هم‌زمان با اعلان رسمی خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان، احتمال رشد دوباره افراط‌گرایی در آسیای مرکزی وجود دارد. از یک‌طرف با ورود پناهندگان افغانستانی به کشورهای آسیای مرکزی این امکان وجود دارد که برخی از افراط گرایان نیز در این پوشش به این منطقه وارد شوند. از طرف دیگر، با خروج غیر مسئولانه آمریکا، این امکان وجود دارد که بی‌ثباتی در افغانستان افزایش پیدا ‌کند که این امر می‌تواند بستری برای گسترش افراط‌گرایی و ایجاد منطقه ژئوپلیتیک نوظهوری برای گروه‌های تروریستی از جمله داعش باشد که دامنه فعالیت آنها به همسایگان نیز سرایت می‌کند. علاوه بر این، آمریکا که قصد دارد همچنان از مزایای جغرافیایی آسیای مرکزی بهره ببرد، موضوع تأسیس یک پایگاه نظامی در مناطق مجاور افغانستان را دوباره مطرح کرده است. این امر که با واکنش کشورهای منطقه و به ویژه روسیه – که نیروهای نظامی مستقر در آسیای مرکزی دارد- همراه شد، می‌تواند تحولات مختلفی در منطقه ایجاد کند که اشاره به تمام آنها در این نوشتار نمی‌گنجد اما یکی از آنها احتمال استفاده از گروه‌های تروریستی موجود در افغانستان و آسیای مرکزی با مدیریت پایگاه‌های نظامی آمریکا است که به عنوان تهدیدی بالقوه برای دولت‌های آسیای مرکزی و در راستای منافع آمریکا از آنها استفاده خواهد شد. به بیان دیگر، آمریکا به این طریق می‌ خواهد با ایجاد ناامنی داخلی و درگیری‌های بین‌المللی، سعی بر تاثیر گذاری در کنترل منطقه داشته باشد. همچنین آمریکا درخواست انتقال هم‌پیمانان افغانستانی خود به کشورهای آسیای مرکزی را مطرح کرده است که وقوع آن می‌تواند واکنش گروه‌های افراطی ضدغربی را به همراه داشته باشد.  هرچند به گفته‌ی مقامات روسی، کشورهای منطقه آسیای مرکزی تمایلی به استقرار نیروهای نظامی آمریکایی در خاک کشورهایشان ندارند اما واشنگتن همچنان در تلاش برای متقاعدسازی کشورهای منطقه است. احتمال رخ دادن این امر و انجام آن به صورت مستقیم و یا به طور غیرمستقیم و با کمک متحدان نظامی محلی همچنان مورد بحث است که وقوع هر گونه از آن می‌تواند تاثیرات مثبت و منفی بر ترویج افراط‌گرایی در این منطقه داشته باشد.

جمع‌بندی
کشورهای تازه استقلال یافته‌ی آسیای مرکزی در سال‌های اخیر با وضعیت ضعیف اقتصادی دست و پنجه نرم کرده‌اند. همچنین فساد اداری، پایین بودن سطح سیستم بهداشتی، نبود مشارکت سیاسی و سایر کاستی‌ها، امنیت شهروندان این منطقه را تحت تاثیر قرار داده است و بستری برای جذب آنها به گروه‌های مخالف دولت‌ها فراهم کرده است. علاوه بر این، خلاء ایدئولوژیک به وجود آمده پس از فروپاشی حکومت کمونیستی نیز زمینه رشد افراط‌گرایی دینی را مهیا ساخته است. دولت‌های این مناطق که برخی گروه‌های اسلام‌گرا را تهدیدی برای خود قلمداد می‌کنند طی سال‌های اخیر به کنترل آنها پرداخته‌اند. این دولت‌ها در ابتدا جهت مقابله با گروه‌های تندرو روی کمک‌های آمریکا حساب باز کردند اما به مرور زمان دریافتند پایگاه‌های نظامی این کشور بیشتر منجر به ناامنی داخلی آنها می‌شود و در نهایت تصمیم به خارج کردن نیروهای نظامی آمریکا گرفتند. تحولات اخیر در افغانستان جرقه‌ی شکل‌گیری هسته‌های جدید افراط‌گرا در این منطقه را دوباره روشن کرده است. اما خروج آمریکا از افغانستان و تشدید بی‌ثباتی در این کشور، ناآرامی در مرزهای افغانستان با کشورهای آسیای مرکزی، سرازیر شدن سیل آوارگان افغانستانی به کشورهای منطقه و احتمال انتقال پایگاه‌های نظامی آمریکا به آسیای مرکزی می تواند بسترهای لازم را برای تشدید افراط‌گرایی در منطقه فراهم کند.
انتهای مطلب/

منابع:
ابوالحسن شیرازی، حبیب‌الله و مجیدی، محمدرضا (1382)، سیاست و حکومت در آسیای مرکزی: تهران.
ابوالحسن شیرازی، حبیب‌الله (1386)، منافع ملی و استراتژی آمریکا در آسیای مرکزی: دانشنامه حقوق و سیاست، شماره 7.
الحق‌النور، شمس (1374)، اسلام و نهضت اسلامی در تاجیکستان، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه‌ی هنری، چاپ اول.
امین‌پور، عصمت (1386)، جلوه اسلام در آسیای مرکزی، مجله پگاه حوزه، شماره 204. لینک دسترسی:
 https://hawzah.net/fa/Magazine/View/3814/4861/
آلیکر، اولگا و ساینا، تامس (1382)، گسل‌های منازعه در آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی، مترجمان: محمود گلشن‌پژوه و همکاران، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصرتهران، انتشارات.
بنیگسن، الکساندر و براکس‌آپ، مری (1371)، مسلمانان شوروی، گذشته، حال و آینده، ترجمه: کاوه بیات، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
جوادی ارجمند، محمد جعفر و سلاورزی‌زاده، صالح (1395)، راهبرد سیاسی- نظامی ایالات متحده آمریکا در آسیای مرکزی پس از 11 سپتامبر؛ هدف‌ها و چالش‌ها، مطالعات اوراسیای مرکزی، دوره 10، شماره 2.
خبرگزاری فارس (1400)، تحلیلگر روس: مسکو و پکن حضور نظامی آمریکا در آسیای مرکزی را برنمی‌تابند، لینک دسترسی:
https://www.farsnews.ir/news/14000723000461
خدامرادی، علی (1389)، گسترش اسلام در آسیای میانه، www.bashgah.net.
دیانت، محسن؛ فرهادی، محمد و عباسی قادی، مجتبی (1399)، بررسی و مقایسه مولفه‌های توسعه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشورهای آسیای میانه عضو گروه اسلام گرایی افراطی (مورد مطالعه: گرایش به داعش)، فصلنامه راهبرد سیاسی، شماره 14.
شیخ‌ عطار، علیرضا (1373)، ریشه‌های رفتار سیاسی در آسیای مرکزی و قفقاز، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه.
طاهری، سید مهدی و هاشمی‌نسب، سید سعید (1389)، جریان تصوف در آسیای مرکزی، قفقاز و روسیه- راهکارهای بهره‌مندی ایران، فصلنامه بین المللی روابط خارجی، سال دوم، شماره پنجم.
فرزین، رضا (1390)، سلفیان تاجیکستان، فصلنامه‌ی مطالعات اندیشه‌سازان نور، ص 62.
فلاح، رحمت‌الله (1390)، جریان‌شناسی اسلامی در آسیای مرکزی؛ تحولات و چشم‌اندازها، تهران: اندیشه‌سازان نور.
فوزی، یحیی و پایاب، بهروز (1391)، جریانات اسلام‌گرا در آسیای میانه (مرکزی)، فصلنامه مطالعات سیاسی جهان اسلام، شماره 4.
کتانی، علی (1383)، اقلیت‌های مسلمان در جهان امروز، ترجمه: محمدحسین آریا، تهران، امیرکبیر.
کولایی، الهه (1384)، بازی بزرگ جدید در آسیای مرکزی، تهران: وزارت امور خارجه، مرکز چاپ و انتشارات.
کولایی، الهه (1386)، زمینه‌های بنیادگرایی اسلامی در آسیای مرکزی، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، شماره 67.
کولایی، الهه و بلورچی‌زاده، مهدی (1396)، تحول در نقش و جایگاه تصوف در آسیای مرکزی، مطالعات اوراسیای مرکزی، دوره 11، شماره 2.
گاردز، میشل (2003)، ظهور و سقوط اسلام سیاسی در آسیای مرکزی، ترجمه: سید علی حسینی قمصری و مسعود بهرامیان (1393)، فصلنامه تاریخ نو، شماره نهم.
گروه بین‌المللی بحران (1383)، اسلام رادیکال در آسیای میانه، واکنش به حزب‌التحریر، ترجمه احسان موحدیان، پژوهشکده‌ی مطالعات راهبردی.
محمدشریفی، مجید (1388)، انقلاب اسلامی ایران و بنیادگرایی اسلامی در آسیای مرکزی و قفقاز، ماه‌نامه‌ی اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره 10-9، صص 56-54.
موسوی، سید محمدرضا (1388)، وضعیت مسلمانان بعد از فروپاشی شوروی، www.panjareonline.ir.
وحیدی، موسی‌الرضا (1381)، حضور نظامی آمریکا در آسیای مرکزی و قفقاز: واکنش روسیه، مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 37.
وصالی‌مزین، یوسف (1385)، حزب‌ اسلامی ازبکستان، تهران: اندیشه‌سازان نور.
وصالی‌مزین، یوسف (1385)، حزب‌التحریر ازبکستان، تهران: اندیشه‌سازان نور.

Baran, Zeno; Star, Fredrick and Cornell, Svante (2006), “Islamic Radicalism in Central Asia and the Caucasus”, Central Asia-Caucasus Institute & Silk Road Studies Program – A Joint Transatlantic Research and Policy Center.
Ergashev, Bakhodyr (2011). “National Ideology in the Independent States of Central Asia and Southern Caucasus: its Phenomenon, Specifics and Prospects”, Central Asia and the Caucasus Regional Studies, Vol. 12, No. 1, pp. 141-150.
Goble, Paul a., “Back on the Map: The Geopolitics , Central Asia” , No: 2(8), 1997.
Hunter, Shireen T., “The Muslim Republics of the Former Soviet Union: Policy Challenges for the United States”, The Washington Quarterly, 15:3 (Summer 1992, p. 62.
Kemper, Michael (2009). Studying Islam in the Soviet Union, Vossiuspers UvA.
Ruder, Maj Daniel (2005). The Long War In Central Asia: Hizb-ut-tahris” Caliphate. School Of Advanced Military Stadies. pp: 21-22> {Article on- Line}: Available At http://mason.gmu.edu/~emcglinc/cssame_mcglin_final.pdf.
Torbakov, Igor, “Uzbekistan Emerges as Russian’s New Strategic Bridgehead in Central Asia”, See http: // www. Eurasia net. Org, 14 December 2005.
Woodward, Bob, Bush at War (New York: Simon and Shuster, 2003), p. 46.

 

 

 

منبع:https://www.iess.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
باز کردن قفل باقی مانده : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟