سیاست خارجی چین در غرب آسیا در دولت بایدن

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
با کاهش مداخله‌گرایی نظامی آمریکا در غرب آسیا و تمرکز توجهات به سوی چین، پکن چه مسیری برای توسعه نفوذش در این منطقه برمی‌گزیند.

سیاست پایان جنگ های بی پایان و کاهش حضور نظامی آمریکا در غرب آسیا که در افغانستان و سپس عراق نمایان است، نشان از آن دارد که اراده جدی ایالات متحده برای تمرکز منابع و بودجه به سمت مهار چین، در اولویت قرار گرفته است. انعقاد قرارداد آوکیس نیز نشان از تلاش آمریکا برای محاصره چین در جنوب شرق آسیا دارد. در عین حال ارزیابی اینکه چین چه مسیری را برای شکست این محاصره برمی‌گزیند، می‌تواند محل توجه باشد. چین چه با چندجانبه‌گرایی مانند سازمان شانگهای چه با توافق‌های دوجانبه در چابچوب «یک کمربند، یک جاده» بخشی از برنامه گسترش نفوذ در غرب آسیا را به پیش خواهد برد و از سوی دیگر سعی خواهد کرد کمترین تنش سیاسی و امنیتی را با منافع آمریکا در این منطقه داشته باشد.

 


منافع راهبردی چین

پکن در شرایط امروزین، دارای منافع اقتصادی و سیاسی پیوسته‌ای در منطقه غرب آسیاست. پیوستگی این منافع از منظر راهبردی، نشان از انسجام دستگاه تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی حزب کمونیست و دولت چین دارد. امنیت دسترسی به انرژی، بازاریابی کالا، سرمایه‌گذاری‌های زیرساختی و شاید مشهورتر از همه پیگیری پروژه «یک کمربند، یک جاده» مهم‌ترین منافع اقتصادی استراتژیک چین در این منطقه می‌باشند. هم‌چنین از قطع حمایت از اویغورها، ایجاد وابستگی اقتصادی، موازنه‌سازی منطقه‌ای و نهایتاً تعمیق نفوذ دیپلماتیک و فروش تسلیحات می‌توان به عنوان اهداف سیاسی چین در منطقه یاد نمود.

اولین منفعت استراتژیک چین در غرب آسیا، امنیت انتقال انرژی است. چین هم‌چنان برای تداوم رشد اقتصادی پایدار و توسعه فرآیندهای تولید کالاها و خدمات خود به سوی دیگر کشورها اعم از صدور کالا یا ایجاد خطوط تولید، به انرژی ارزان و امن نیاز دارد. این منطقه مهم‌ترین منبع دریافت نفت چین می‌باشد. در سال ۲۰۲۰، عربستان با ۱۵ درصد، روسیه با ۱۵ درصد و ایران با ۱۰ درصد، مهم‌ترین منابع نفت چین بوده‌اند[۱]. چین در قبال دریافت انرژی، اولاً با صدور کالا و خدمات، بازاری بی‌نظیر و بعضاً بی‌رقیب در برابر اروپا و آمریکا برای خود گشوده است. ثانیاً این منطقه به دلیل سابقه دیرینه توسعه‌نیافتگی، مستعد سرمایه‌گذاری خارجی چین در پروژه‌های زیربنایی مانند نفت‌وگاز، پتروشیمی، حمل‌ونقل جاده‌ای و ریلی است. پکن علاوه بر خرید نفت سعی نموده با سهام‌داری در میادین نفتی از یک‌سو و مشارکت در ساخت پالایشگاه و استخراج نفت از سوی دیگر، امنیت تأمین انرژی‌های فسیلی خود را افزایش دهد و مسیر تثبیت‌شده‌تری در دریافت نفت را سامان ببخشد. عراق از مهم‌ترین نمونه‌های اخیر این سیاست است[۲]. بخشی از این پروژه‌ها به ویژه طرح‌های مواصلاتی می‌توانند ذیل کلان‌پروژه «یک کمربند، یک جاده« تعریف شوند که اتصال راهبردی چین به اروپا و آفریقا را محقق می‌کند. به بیان دیگر منطقه غرب آسیا نقش مهمی در احیای گذرگاه راهبردی «راه ابریشم» تحت عنوان «یک کمربند، یک جاده» به عنوان مسیر دیرینه تجاری میان شرق و غرب دارد[۳].

امنیت دسترسی به انرژی، بازاریابی کالا، سرمایه‌گذاری‌های زیرساختی و شاید مشهورتر از همه پیگیری پروژه «یک کمربند، یک جاده» مهم‌ترین منافع اقتصادی استراتژیک چین در این منطقه می‌باشند

از اولین تبعات خرید انرژی، بازاریابی کالاها و هم‌چنین سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها، افزایش وابستگی اقتصادی کشورهای منطقه به چین خواهد بود. این نکته هر چه تنوع مبادی واردات کالا و سرمایه در کشورهای مقصد کمتر باشد، تشدید خواهد شد. از مهم‌ترین اهداف چین در ایجاد این ارتباط مستحکم اقتصادی و تجاری، جلوگیری از شکل‌گیری حمایت‌های سیاسی، مالی یا احتمالاً نظامی از گروه‌های مخالف پکن در منطقه سین‌کیانگ با جمعیت مسلمانان اویغور است. حساسیت بالای چین نسبت به ثبات سیاسی در افغانستان که نویدبخش افزایش همکاری‌های تجاری با گروه طالبان شده، همین مسأله می‌باشد. عربستان، امارات و ترکیه نیز از کشورهای مسلمان منطقه هستند که با همکاری پکن، عمده نیروهای غیربومی اویغور را از کشور خود اخراج نمودند[۴].

علاوه بر هدف داخلی مذکور، دو هدف منطقه‌ای مهم در سیاست‌های اقتصادی چین در غرب آسیا مشهود است. اول تلاش برای موازنه‌سازی است. این تعبیر مربوط به ژئوپلتیکی می‌شود که زمینه‌های توازن‌بخشی میان اراده‌های متفاوت و حتی متضاد از سوی بازیگر ثالث وجود داشته باشد. دوگانه‌های متضاد در منطقه غرب آسیا را در مهم‌ترین مورد می‌بایست میان محور مقاومت و محور سازش‌گرای متحد غرب ترسیم نمود که البته در سطح خُرد میان بازیگرانی مانند ایران با رژیم صهیونیستی، ایران با عربستان، ایران با امارات، ایران با ترکیه، عربستان با لبنان و موارد مشابه مشاهده می‌شود. ایالات متحده به این دلیل که در اغلب موارد در یک‌سوی این دوگانه‌ها ایستاده قدرت موازنه‌سازی منطقه‌ای را ندارد. ولی چین به دلیل آنکه کمتر از ایالات متحده درگیر تضادهای ایدئولوژیک و رقابت‌های ژئوپلتیک غرب آسیا شده، امکان برقراری روابطی مساعد با عموم بازیگران را دارد. از سوی دیگر بازیگران قدرتمند منطقه نیز برای حل «معمای امنیت» در آنارشی این منطقه از تحکیم روابط سیاسی و اقتصادی با پکن و حفظ توازن منطقه‌ای به نفع خود، بهره می‌برند[۵]. هدف دوم گسترش فروش تسلیحات چینی به کشورهای منطقه و تقویت نفوذ نظامی در غرب آسیاست که از ۲۰۱۶ به این سو روندی افزایشی داشته است. بر اساس گزارش اخیر موسسه مطالعات صلح بین المللی استکهلم، فروش تسلیحاتی در خاورمیانه طی سال­های ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰ حدود ۲۵ درصد افزایش یافته است. نکته مهم این است که در این مدت، چین به یکی از مهم­ترین فروشندگان تسلیحات به خاورمیانه تبدیل شده است. بر اساس این آمارها، حجم فروش تسلیحات چین به عربستان سعودی و امارات متحده عربی در این بازه زمانی، به ترتیب ۳۸۶ و ۱۶۹ درصد افزایش یافته است[۶].

اهمیت بازیگران منطقه‌ای

مهم‌ترین بازیگران منطقه‌ای در سیاست خارجی چین در غرب آسیا را می‌توان ایران، عربستان، ترکیه و رژیم صهیونیستی دانست. ایران به عنوان شریکی راهبردی است که یکی از مهم‌ترین تأمین‌کنندگان نیازمندی‌های چین در حوزه انرژی می‌باشد. هم‌چنین مذاکرات تهران و پکن در راستای امضای قرارداد راهبردی ۲۵ ساله نشان از سرمایه‌گذاری بلندمدت چین در زمینه‌های انرژی، حمل‌ونقل و صنایع بنیادی در ایران دارد. چین اکنون بزرگ‌ترین خریدار نفت ایران و عامل مهمی در کاهش تأثیر تحریم‌های آمریکا علیه جمهوری اسلامی بوده است. ایران به دلیل جایگاه ژئوپلتیک در دسترسی به آب‌های آزاد و موقعیت آن در اتصال غرب آسیا به اروپا، نقش مهمی در پروژه «یک جاده، یک کمربند» دارد. هم‌چنین نیاز چین به امنیت آب‌راه‌های حیاتی خلیج فارس و دریای عمان، نقش مهم ایران در سیاست منطقه‌ای چین در غرب آسیا را افزون‌تر می‌سازد. و این علاوه بر بازار بزرگ ایران برای کالاهای چینی است.

مهم‌ترین بازیگران منطقه‌ای در سیاست خارجی چین در غرب آسیا را می‌توان ایران، عربستان، ترکیه و رژیم صهیونیستی دانست

اهمیت عربستان برای چین علاوه بر تأمین انرژی، در موقعیت این کشور در میان کشورهای سنی‌مذهب نهفته است. چین برای کاهش حمایت‌ها نسبت به مسلمانان اویغور به تقویت روابط سیاسی و دیپلماتیک با عربستان نیازمند است[۷]. هم‌چنین تمایل عربستان به تأمین نیازمندی‌های تسلیحاتی از چین پس از پایان دوران ترامپ، با توجه به مواضع انتقادی برخی دمکرات‌های کاخ سفید نسبت به ریاض، محل توجه است. علاوه بر اینکه زمزمه‌هایی در خصوص سرمایه‌گذاری پکن در برنامه هسته‌ای ریاض نیز به گوش می‌رسد.

ترکیه و چین از ۲۰۱۲ با دیدار متقابل شی و اردوغان از کشورهای یکدیگر رو به فزونی نهاد و به عضویت ناظر آنکارا در سازمان همکاری شانگهای انجامید. با این حال، عضویت بخشی از اویغورها در گروه‌های تروریستی فعال در سوریه مانند احرارالشام و حمایت ترکیه از این گروه‌ها در کنار مواضع انتقادی آنکارا درباره رفتار چین با مسلمانان سین‌کیانگ، مانعی در مسیر توسعه عمیق روابط طرفین بوده است. گرچه ترکیه یکی از مسیرهای اصلی پروژه «یک جاده، یک کمربند» می‌باشد و قراردادهای تجاری در این خصوص به قوت خود باقی است[۸].

نیازمندی چین به تکنولوژی‌های موجود در فلسطین اشغالی و به‌خصوص دریافت فناوری‌های روز آمریکا از طریق روابط اقتصادی با رژیم صهیونیستی از یک‌سو و تمایل این رژیم به سرمایه‌گذاری خارجی چین، یک نیازمندی متقابل و دوسویه میان این دو بازیگر ایجاد کرده است. در عین حال روابط نزدیک تهران و پکن از یک‌سو عامل نگرانی رژیم صهیونیستی در ارائه فناوری‌های تسلیحاتی و امنیتی به چین بوده و از سوی دیگر نارضایتی آمریکا از تقویت روابط این دو نیز، عامل دیگری در ممانعت از تعمیق مبادلات تجاری و سرمایه‌گذاری‌های اقتصادی چین در برخی زیرساخت‌های سرزمین‌های اشغالی بوده است.

 


رویکرد پکن

راهبرد اصلی سیاست خارجی بایدن مبنی بر «چرخش به شرق آسیا» که جدیدترین نمونه‌اش تهدید چین از طریق فروش زیردریایی‌های هسته‌ای به استرالیا بوده، پکن را بیش از پیش نگران ساخته است. تلاش برای محاصره اژدهای زرد در اقیانوس آرام، پکن را به تسریع در توسعه نفوذش در دیگر مناطق ژئوپلتیک از جمله غرب آسیا وادار ساخته است. این منطقه در مقایسه با اروپا و آمریکای لاتین، برای نفوذ سیاسی و اقتصادی چین مستعدتر است. زیرا اولاً چین به دلیل دریافت بالای انرژی از این منطقه روابط مساعدی با عمده کشورهای نفت‌خیز و صادرکننده نفت دارد و ثانیاً نیازمندی‌های توسعه‌ای کشورهای این منطقه در زیرساخت‌هایی مانند تولید انرژی، حمل‌ونقل و صنایع تولیدی و کشاورزی، فراتر از آن است که صرفاً با کمک‌های اقتصادی دیگر قدرت‌ها به‌خصوص آمریکا و اتحادیه اروپا تأمین گردد.

بر این مبنا به نظر می‌رسد رویکرد سیاست خارجی چین در غرب آسیا که حفظ نقش موازنه‌گر در روابط میان دوگانه‌های متضاد و عدم مداخله در تنش‌های منطقه‌ای به نفع یکی از طرفین بوده، به مرور زمان تغییراتی داشته باشد. چین برخلاف روسیه نه در سرکوب موج تروریسم داعش و نه در نوع مواجهه محور مقاومت با رژیم صهیونیستی مداخله‌ای نداشته است. ولی با کاهش مداخله نظامی آمریکا در دولت بایدن، این سیاست می‌تواند رو به افول بگذارد. چین پیش از این با ایفای نقشی فعال‌تر در احیای برجام و کاهش تنش‌ها در خصوص برنامه هسته‌ای ایران، گرایش به تقویت ثبات و امنیت منطقه‌ای را به نمایش گذاشته است. این مسأله ممکن است نگرانی رژیم صهیونیستی از نزدیکی تهران و پکن را نیز کاهش داده و از موانع روابط چین و این رژیم بکاهد. تلاش برای ورود به اختلافات ایران و کشورهای عربی و هم‌چنین منازعات قفقاز می‌تواند از جمله اهداف منطقه‌ای پکن در آینده باشد. ولی درباره مسأله فلسطین هم به دلیل تمایز فرهنگی و مذهبی با طرفین بحرانی که بیشتر حیثیتی و ایدئولوژیک بوده و هم فقدان اهرم‌های فشار کافی، زمینه ورود پکن چندان مهیا نیست. به‌خصوص که محور کانال سوئز از مهم‌ترین کریدورهای پروژه «یک کمربند، یک جاده» می‌باشد و به همین دلیل توسعه روابط حسنه با اردن، مصر و رژیم صهیونیستی برای پکن اهمیت بالایی دارد.

تلاش برای محاصره اژدهای زرد در اقیانوس آرام، پکن را به تسریع در توسعه نفوذش در دیگر مناطق ژئوپلتیک از جمله غرب آسیا وادار ساخته است

از سوی دیگر پکن خواستار آن است تا با تنوع مبادی انرژی‌اش در منطقه از شوک‌های بازار انرژی مصون مانده و مانع تسلط دولت بایدن بر دریافتی انرژی چین از محدوده خلیج فارس گردد. تلاش چین بر سرمایه‌گذاری در میادین نفتی الاحدب، حلفایه و رملیه عراق[۹] و سرمایه‌گذاری در پروژه‌های بزرگ عربستان و امارات در این چارچوب می‌گنجد.

در عین حال ورود چین به بازسازی سوریه علاوه بر اینکه با هدف راهبردی افزایش توسعه به منظور کاهش زمینه‌های بنیادگرایی تکفیری هم‌راستاست و در راستای سیاست داخلی چین در منطقه سین‌کیانگ محسوب می‌شود، با هدف تکمیل خلأ قدرت آمریکا پس از خروج نظامی از این دو کشور نیز هم‌خوانی دارد. هر چه ایالات متحده منابع مالی و توجهات نظامی‌اش را از غرب آسیا به سوی شرق این قاره متمرکز کند، چین سعی خواهد داشت علاوه بر همکاری و حتی هژمونی اقتصادی درصدد نفوذ سیاسی و امنیتی نیز برآید.

این نه فقط در مقابله با آمریکا بلکه در ایجاد توازن با نفوذ منطقه‌ای روسیه نیز برای چین اهمیت دارد. مسکو گرجه در مقابله با بخشی از فشارهای غرب به‌ویژه در زمینه قدرت تسلیحاتی و مسائل حقوق‌بشری با چین هم‌راستا باشد ولی آسیای مرکزی، اروپای شرقی و غرب آسیا عرصه رقابت اقتصادی و دیپلماتیک آنهاست. حضور نظامی چین در خلیج فارس و دریای سرخ؛ فروش تسلیحات به کشورهای منطقه و همکاری در برنامه هسته‌ای این کشورها سه حوزه مهم رقابت چین و روسیه در غرب آسیا محسوب می‌شود[۱۰]. با توجه به شباهت‌های تمدنی روسیه با غرب، این نگرانی که مسکو در منازعه واشنگتن با پکن، با اخذ امتیازاتی در بلندمدت در سوی مقابل بایستد، به‌ویژه با توجه به توصیه‌های اندیشکده‌های آمریکایی به کاخ سفید، محتمل است. چین اکنون یک پایگاه نظامی در جیبوتی دارد و تعدادی ناو نیز در دریای عمان و خلیج عدن برای مقابله با دزدی دریایی مستقر کرده است[۱۱]. با این حال تا گسترش هژمونی نظامی و امنیتی‌اش در منطقه پُرآشوب با پویش‌ها و شگفتی‌سازهای بسیار، مسیری طولانی در پیش دارد که سعی خواهد کرد با ورود به برنامه تسلیحاتی و هسته‌ای، آن را هموارتر سازد.

 


منابع

[۱] دنیل ورک‌من، پانزده تأمین‌کننده نفت خام چین، قابل دسترسی در

Top 15 Crude Oil Suppliers to China

[۲] علیرضا سلطانی، جایگاه انرژی در سیاست خاورمیانه‌ای چین، فصلنامه علوم سیاسی و روابط بین‌الملل، شماره ۱۶، پاییز ۱۳۹۰.

[۳] گای برتون، سیاست رویکرد جدید چین به خاورمیانه، ۳۰ شهریور ۱۳۹۹، قابل دسترسی در

http://irdiplomacy.ir/fa/news/1994917/

[۴] صادق ماجدی، رمزگشایی از حضور چین در خاورمیانه، ۲۴ مرداد ۱۴۰۰، قابل دسترسی در

https://www.eghtesadnews.com/fa/tiny/news-432468

[۵] فریبرز ارغوانی، تبیین سیاست موازنه‌سازی منطقه‌ای چین در خاورمیانه، فصلنامه سیاست جهانی، شماره ۲۸، تابستان ۱۳۹۸.

[۶] اندیشکده جریان، پیامدهای راهبردی فروش تسلیحاتی چین در خاورمیانه، ۲۱ تیر ۱۴۰۰، قابل دسترسی در

https://jaraian.com/12042401-2

[۷] اندرو اسکویل، چین در خاورمیانه اژدهای محتاط، مؤسسه رَند، ترجمه علیرضا نادر، مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست‌جمهوری. مرداد ۱۳۹۹.

[۸] محمود محمودی‌کیا، سیاست خارجی خاورمیانه‌ای چین در پرتو نظم جدید جهانی، فصلنامه سیاست خارجی، سال ۳۳، شماره ۳، پاییز ۱۳۹۸.

[۹] میدل‌ایست‌نیوز، چرا چین در پی افزایش سرمایه‌گذاری در عراق است، ۱۹ تیر ۱۴۰۰، قابل دسترسی در

https://mdeast.news/2021/07/10/

[۱۰]سید حامد حسینی، رقابت روسیه و چین در خاورمیانه، مؤسسه آینده‌پژوهی جهان اسلام، ۱۴ اسفند ۱۳۹۹

[۱۱] کریستینه ورموث، روسیه و چین در خاورمیانه، ترجمه اکبر بتوئی و جواد یارمحمدی، مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست‌جمهوری، آبان ۱۳۹۸.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
باز کردن قفل باقی مانده : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟