تفاوت‌های چین و شوروی

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
ما تصور می‌کردیم چین نیز که از پیش برخی اصلاحات مبتنی بر بازار آزاد را اجرا کرده، پس از مدتی به سمت سیستمی شبیه سیستم آمریکایی حرکت خواهد کرد. آمریکایی‌ها تجارت با چین را عادی کردند و با حوصله منتظر «گورباچف چین» بودند. اما این انتظار خیلی طولانی شده است.

چندی پیش حزب کمونیست چین صدمین سالگرد تاسیس خود را جشن گرفت. اکنون شی‌جین‌پینگ رهبر این حزب است و او درسی بسیار متفاوت از فروپاشی اتحاد شوروی فراگرفته است. از دید او اتحاد شوروی نه به این دلیل که کمونیسم محکوم به فروپاشی است بلکه به این دلیل که مقامات حزب کمونیست فاسد شده و پایبندی خود را به اصول کمونیسم از دست داده بودند دچار آن سرنوشت شد. در دهه ۱۹۹۰ هنگامی که شوروی سابق دچار فروپاشی شد، آمریکایی‌ها این تحول بزرگ را جشن گرفتند زیرا آنها این فروپاشی را پیروزی کاپیتالیسم بر کمونیسم، آزادی بر خودکامگی و دموکراسی بر سیستم تک‌حزبی قلمداد کردند. فرض ما این بود که بازی تمام شده و ما برنده شده‌ایم، ما به پایان تاریخ رسیده‌ایم.

آقای شی سال ۲۰۱۳ به عنوان رهبر حزب، یکی از نخستین وعده‌هایی که داد این بود که هرگز اجازه نخواهد داد، چین به سرنوشت شوروی دچار شود. بحث بر سر این موضوع که کدام سیستم بهتر است از میان نرفته است. در واقع این بحث حالا به دور بعدی کشیده شده است.  اما ایالات‌متحده به جای آنکه رقابت با چین را یک بازی برنده- بازنده تصور کند، می‌تواند روشی را برای رقابت برگزیند که شامل سرمایه‌گذاری‌ها در داخل باشد یعنی آنچه باید همواره انجام می‌شده است.

حزب کمونیست چین از سال ۱۹۴۹ بر این کشور حاکم بود، یعنی طولانی‌تر از هر حزب سیاسی دیگر در جهان به استثنای حزب کمونیست کره‌شمالی. حزب کمونیست چین نه تنها عمری بیشتر از شوروی داشته،  بلکه زمینه توسعه اقتصادی کشور را فراهم کرده و این توسعه بسیار فراگیرتر از توسعه‌ای است که در شوروی مشاهده شد. هنگامی که حزب کمونیست چین قدرت را در این کشور به‌دست گرفت،  تنها ۲۰ درصد جمعیت سواد داشتند و اکنون این رقم به ۹۷ درصد رسیده است. سرانه تولید ناخالص داخلی به بالاتر از ۱۰ هزار دلار رسیده است درحالی‌که در سال ۱۹۶۰ این رقم ۹۰ دلار بود.

از سوی دیگر انتظار می‌رود اقتصاد چین سال ۲۰۲۸ از اقتصاد آمریکا بزرگ‌تر شود. همه‌گیری کرونا سبب شده سرعت حرکت اقتصاد چین برای عبور از اقتصاد آمریکا بیشتر شود. چین درحال سرمایه‌گذاری برای بالا بردن قدرت نظامی خود است و نخستین پایگاه نظامی خارجی خود را در جیبوتی تاسیس کرده است. اما قدرت اقتصادی این کشور بسیار مستحکم‌تر است. چین درحال تبدیل شدن به بزرگ‌ترین وام‌دهنده در جهان است. یعنی میزان وامی که چین به کشورها می‌دهد بالاتر از مجموع وام‌هایی است که دو نهاد بین‌المللی صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی پرداخت می‌کنند. دیوید شامبو، نویسنده چند کتاب درباره چین از جمله کتاب جدید «رهبران چین، از مائو تا کنون» می‌گوید: «اکنون نباید گفت چین درحال ظهور است. چین ظهور پیدا کرده است.»

ورود چین به صحنه جهان به عنوان یک قدرت بین‌المللی سبب نگرانی آمریکا شده است. دولت بایدن آشکارا اعلام کرده که چین بزرگ‌ترین چالش ژئوپلیتیک قرن ۲۱ است. چند هفته پیش دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان تا اندازه‌ای توانستند بر تنفری که از هم دارند غلبه کرده و قانون نوآوری و رقابت سال ۲۰۲۱ را تصویب کنند. طبق این قانون، سرمایه‌گذاری‌ها درحوزه تحقیقات و آموزش عالی افزایش می‌یابد. از سوی دیگر در نشست اخیر اعضای ناتو، «نفوذ رو به رشد» چین چالشی برای این ائتلاف توصیف شد. این‌گونه موضع‌گیری‌ها نگرانی‌هایی درباره آغاز جنگ سرد جدید و هولناک به‌وجود آورده است. این نگرانی منطقی است، زیرا رقابت رو به رشد ممکن است از کنترل خارج شود و خساراتی غیرقابل تصور به‌وجود آورد.

اما اگر این رقابت به درستی مدیریت شود، می‌تواند برای ایالات‌متحده، چین و کل جهان مفید باشد. احتمالا بهترین توصیف از این شکل رقابت، سال ۲۰۱۲ از سوی بایدن صورت گرفت. او به آقای شی گفت: «ما آمریکایی‌ها از رقابت استقبال می‌کنیم. رقابت بخشی از دی‌ان‌ای ماست و شهروندان ما را به سوی رفع چالش‌ها سوق می‌دهد.» اگر تنها یک موضوع باشد که کشور کاپیتالیستی ما باید بداند این است که رقابت مفید است. انحصارها زمینه‌های تنبلی و افول را فراهم می‌کنند. این گفته در اقتصاد صحیح است و درحوزه برتری ژئوپلیتیک نیز این قاعده صادق است.

جایگاه ابرقدرت بودن سبب شده آمریکایی‌ها آمال و آرزوهای «کشورهای جنوب» را نادیده بگیرند و نیز در جنگ‌های فاجعه‌بار در افغانستان و عراق میزان بالای منابع مالی را هدر دهند. ابرقدرت بودن این باور را در آمریکا ایجاد کرده که دموکراسی و کاپیتالیسم سرنوشت نهایی تمامی بشر است و این واقعیت چنان آشکار است که ما حتی دیگر لازم نیست، استدلالی برای این باور خود مطرح کنیم. به این ترتیب ما تصور کردیم می‌توانیم بدون سرمایه‌گذاری در آموزش و… که سبب سلامت و قدرتمندی دموکراسی‌ها می‌شود، به حیات خود ادامه دهیم. رقابت اقتصادی با چین می‌تواند راهی به سوی احیای آنچه همواره سبب قدرت آمریکا بوده فراهم کند.

اگر رقابت با چین سبب شود ما در آمریکا سرمایه‌گذاری بیشتری درحوزه آموزش و تحقیقات علمی بکنیم، اگر سبب شود ما ترتیبی دهیم تا تاب‌آوری زنجیره تامین‌مان افزایش یابد و اقتصادمان بیش از حد به یک یا چند منبع وابسته نباشد و اگر سبب شود در آمریکا بحث عمومی درباره نحوه افزایش رونق برای تمامی شهروندان، نه فقط برای جمعی کوچک شروع شود، این رقابت بسیار مفید است. اگر سیاست چین درحوزه کرونا سبب شود ایالات‌متحده به زرادخانه واکسن‌ها برای دیگر کشورها تبدیل شود، یعنی همان چیزی که بایدن وعده داد، این یک بازی برد- برد خواهد بود و اگر در تلاش‌ برای مقابله با برنامه ۱۲۰۰ میلیارد دلاری جاده ابریشم قرن ۲۱ چین که هدف آن توسعه زیرساخت‌ها در سراسر جهان است، کشورهای غربی اعطای وام بیشتر به اقتصادهای درحال توسعه، البته با نرخ بهتر بهره را شروع کنند، آنگاه کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین بالاخره می‌توانند به رونق دست پیدا کنند.

دانشمند علوم سیاسی در دانشگاه جورج واشنگتن که درحوزه حزب کمونیست چین تخصص دارد می‌گوید: «اگر رقابت با چین به تغییرات مثبت در آمریکا و جهان منجر شود، آنگاه این رقابت بسیار مفید خواهد بود. در این معنا، رقابت با چین فرآیندی سودمند است. مشکل اینجاست که این رقابت به موضع‌گیری‌های نژادی و ملی‌گرایانه سرایت می‌کند و البته جنبه نظامی آن بسیار واقعی است.» نکته جالب توجه این است که همزمان با شدت یافتن این رقابت، چین و آمریکا با مسائل مشابه ‌دست به گریبان هستند: نابرابری فراگیر، تولیدکنندگانی که در حال ترک دو کشور به سوی کشورهای با سطح پایین‌تر دستمزدها هستند، خسارت زیست‌محیطی و… ما باید درهای ارتباط را باز نگه داریم و هر جا امکان داشت همکاری کنیم تا چالش‌های مشترک از میان برود.

شاید روزی فرا برسد که این رقابت بین‌المللی سبب شود رهبران چین عمیق‌تر به منبع واقعی رونق و نوآوری بیندیشند و درهای سیستم خود را به روی تبادل آزادانه‌تر ایده‌ها بگشایند. واقعیت این است که موفقیت حزب کمونیست حاصل ایدئولوژی کمونیسم نیست، بلکه حاصل توانایی این حزب در سازگار کردن بازار آزاد با وضعیت چین است. چین به‌دلیل سیاست‌های مائو که مالکیت خصوصی را از میان برد و جنگ بی‌پایان را با متخصصان تحصیل‌کرده آغاز کرد، به یک قدرت بزرگ جهانی تبدیل نشده است. آن سیاست‌ها تبعات منفی و فراگیر در پی داشت. در واقع چین موفقیت خود را مدیون اصلاحاتی است که پس از مائو از سوی دنگ شیائوپینگ انجام شد. دنگ درهای سیستم را به روی مالکیت خصوصی، توجه به دیدگاه مردم و تصمیم‌گیری‌های عمل‌گرایانه باز کرد. در آن دوره تصمیم‌گیری‌ها نه بر مبنای ایدئولوژی بلکه بر مبنای واقعیت‌ها و نتایج انجام می‌شد.

اگر سیستم آمریکا بین دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان دست به‌دست می‌شود در چین قدرت بین کسانی که به‌دنبال افزایش کنترل بر مردم و اقتصاد هستند و کسانی که خواهان اختیارات بیشتر هستند دست‌به‌دست می‌شود. آقای دنگ جزو گروه دوم بود و قصد داشت بهترین روش‌ها را از دیگر کشورها بیاموزد. اما آقای شی جزو گروه نخست است که به سرکوب مخالفان، عقبگرد درحوزه اصلاحات و رویه‌های استبدادی اقدام کرده است. اعضای شاخه او درحزب کمونیست عمدتا برای آنکه پی ببرند چه کارهایی را نباید انجام داد به بررسی وضعیت کشورها می‌پردازند. آنها درباره خیزش عربی و انقلاب‌های رنگی در جمهوری‌های شوروی سابق مطالعه کردند تا بفهمند چگونه باید از رخ دادن تحولات مشابه در چین جلوگیری کرد.

وقتی آنها کشف کردند کارآفرینان معمولا طرفدار انقلاب هستند، طبقه درحال ظهور کاپیتالیست چین را به عضویت حزب کمونیست درآوردند. وقتی آنها فهمیدند انزوای اقتصادی شوروی سابق یک نقطه ضعف بود، ارتباط اقتصادی چین با اقتصاد جهان را گسترش دادند. در سال‌های اخیر ظاهرا آقای شی به این نتیجه رسیده که چیز جدیدی برای یادگیری باقی نمانده است. پس از بحران مالی سال ۲۰۰۸ و انتخاب ترامپ در آمریکا او اعلام کرد آمریکا درحال افول است. آقای شی ماه مارس گفت: «شرق در حال اوج‌گیری و غرب در حال افول است.» اما به عقیده من اگر ما برای ارتقای خود در حوزه‌های گوناگون سرمایه‌گذاری کنیم، چیزی در رقابت وجود ندارد که سبب ترس ما شود.

 

منبع:http://iras.ir/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *