بدیهی است این جمعیت که در شهر و روستاها زندگی می کنند این احساس و «رنجش عمیق فرهنگی» را دارند که به وسیله ی سیاستگذاران، برنامه ریزان، مجریان و رهبران فعلی و گذشته ی لبنان، تحقیر و نادیده گرفته شده اند و به حساب نیامده اند. برخی مهاجرت کرده اند و عده ی زیادی از آنان همم قصد مهاجرت دارند.
افزون بر این، بیشتر مردم عادی که در شرایط مادی و اقتصادی سختی به سر می برند این «رنجش عمیق اجتماعی» را دارند که توسط مسوولان و رهبران طایفه گرا، خوار شمرده شده اند و این در حالی است که خردمندان و اخلاق گرایان تاکید کرده اند که حکومت و جامعه باید نسبت به هر یک از اعضایش «احترام، منزلت و توجه یکسانی» نشان دهد. آیا رییسان جمهوری و مجلس و نخست وزیری و رهبران احزاب و طوایف و مذاهب در لبنان می توانند صادقانه بگویند از دهه های گذشته تاکنون، احترام و توجه یکسانی به جوانان و فارغ التحصیلان و مردم مناطق کم رونق یا مطرود، نشان داده اند؟
نابرابری آموزشی و اقتصادی میان بالا و پایین هرم جامعه ی لبنان، در عمل با اصل « لزوم برابری فرصت ها و منزلت در جامعه» ناسازگار است. تداوم نابرابری منزلت در کنار امتیازات آموزشی واقتصادی و امتیازات دیگر که برای رهبران در نظر گرفته شده، ساختار و «نظام طایفه ای» را در این کشور تداوم بخشیده است. تمرکز بیش از حد بر این نظام و ساختار، به نابرابری شدید در قدرت و ثروت و منزلت، منجر شده است. قدرت، ثروت ومنزلت فوق العاده ی عده ای از سران طوایف و مذاهب و احزاب در جامعه ی لبنان مشهود است و نگرش ها و سیاست های فرهنگی و اجتماعی اینان، تبعیض و تحقیر اکثریت جامعه را در پی داشته است.
اعتراض به نابرابری منزلت
واقعیت این است که مردم، جوانان و نسل امروز جامعه ی لبنان به خود حق داده اند که از وضعیت «از پیش ساخته ای» که به ناچار باید بر پایه ی آن حرکت کنند، سخت معترض و گلایه مند باشند زیرا این وضعیت، آنان را بی اندازه اسیر گذشته و پیشینیان و ساختار طایفه ای و رهبران فعلی کرده است. از این رو از تابستان سال ۱۳۹۸ به این سو، معترضانه در پوستین این ساختار و رهبران افتاده اند و می خواهند که توان گسست و عبور از گذشته را داشته باشند و دست کم به جایگاه و منزلت فردی و اجتماعی پس از جنگ دوم جهانی و پیش از جنگ داخلی ( ۱۹۹۰ – ۱۹۷۵) بازگردند. زندگی گذشته ی اکثریت مردم لبنان برای همه ی خاورمیانه، مهم و جالب بوده زیرا آنان علاوه بر تنوع، تنعم و منزلت بالا داشته اند و آن دوره متفاوت از زندگی کنونی بوده است.
رهبران کنونی لبنان به دلیل سنت و ایده هایی که دوست دارند، چیزهایی مانند خواست و اعتراض مردم و جوانان و پذیرش واقعیت موجود و ایده های تازه، برایشان بی اهمیت است. هر چند برخی از این رهبران، اهل حرف و نظر و دیدگاه و تحلیل هستند اما در عمل، سُست هستند و نظراتشان هم امروزی (مدرن) نیست. بی علاقگی یا بی تفاوتی در برابر نیک و بد منطقه ی خاورمیانه و وضع لبنان، حالت یاس از هر گونه بهبود معنادار اوضاع این کشور، خونسرد بودن و خود را تسلیم پیشامدها کردن ، اجازه ی دخالت بیگانگان در امور داخلی جامعه شان را دادن، وجه مشترک همه ی رهبران طایفه ای و سیاسی این کشور است که «سال ها بر اریکه ی قدرت ماندن» را برایشان میسر کرده است. بیشتر آنان، مجذوب قدرتند و در پی حفظ جاه و منصب.
شما وقتی از خانه یا دفترتان بیرون بروید و در بزرگراه ها، خیابان ها و کوچه های بیروت و دیگر شهرها و حتی روستاهای لبنان قدم بزنید یا سفر کنید تصاویر بزرگ به شکل تمام قد و نیم قد از رهبران را فراوان می بینید. این «کیش شخصیت» از چیست؟ از منزلت نابرابر است. این نابرابریِ نهادینه شده از وحشتناک ترین اتفاق ها برای انسان و تبعه ی لبنانی است؛ مقوله ی مخوفی که خیلی ها (به جز رهبران) از آن آگاه نیستند، مقوله ای که زندگی را از جوانان سلب کرده است. رهبران از این موضوع و مقوله ی ترسناک باخبرند، اما کاری نمی کنند زیرا علت آن خودشان هستند و ساختارشان و حامیان خارجی شان. می دانند چه کارهایی و برنامه هایی انجام شده که جامعه را به این وضعیت انداخته است. از این رو در برابر این ظلم نه تنها حرفی نمی زنند که توجیه می کنند. احزاب و پشتیبانان خارجی هم این ظلم را می فهمند اما تخته بند احکام حزبی بوده و هستند.
با گذشت سال ها، لبنانی ها از خارجی های حیله گر و بدنیت به ستوه آمده اند، چون آگاه شده و اعتقاد پیدا کرده اند که خارجی ها از آن ها بهره کشی و از کشورشان و جایگاه و موقعیت جغرافیایی و سیاسی آن در خاورمیانه و آزادی های سیاسی و اجتماعی اش، سوء استفاده می کنند. لبنان مدت زیادی است که در محاصره ی دیگران است. بسیاری از مردم به ویژه جوانان لبنان، ساختار و رهبرانشان را به ضعف و زبونی در تعریف و دفاع از منافع ملی، تذبذب و دورویی و فساد، فقدان قدرت مقاومت در برابر دخالت خارجیان متهم کرده اند؛ خارجیانی که – به روش نرم- خواستار تصاحب لبنان بوده و هستند.
جوانان می گویند که هر یک از رهبران کشورشان وقتی پای کدخدا و برادر بزرگتر ( آمریکا، فرانسه، عربستان، ایران و به تازگی روسیه و ترکیه) در میان است نمی توانند مستقل از دیدگاه های تشویقی یا تحمیلی آنان، تصمیم بگیرند و عمل کنند. این رهبران در عمل، کنشگران سیاسی یا حزبی یا فراحزبی مستقل نبوده و نیستند و بی طرف ماندن نه تنها برایشان آسان نیست که محال است. هر یک از آنان به جای در نظر گرفتن مصلحت عمومی، از موضع برادر ارشد پیروی می کنند و این پیروی، با اصل برابری منزلت، ناسازگار است.
یک جوان نسل امروز لبنان باور دارد که هم اختیار خودش و بقیه و هم اختیار رهبرش دست چند کدخدای خارجی است؛ کدخدای مسیحیان، کدخدای دروزیان، کدخدای مسلمانان شیعه و کدخدای مسلمانان سنی. کدخدا مسئول است و رهنمود می دهد و می خواهد همه ی مسائل و مشکلات لبنان را حل کند. میان رهبران داخلی و کدخداهای خارجی هم رابطه ی مرید و مرادی برقرار است.
دلبستگی و وابستگی و پیروی رهبران لبنان از دیگران (خارجیان) که منزلت را تنزل داده است ریشه در چه دارد؟ آیا به دلیل ذات شخصیت آنان است؟ یا ترس و ضعف و نیازشان است؟ یا تن آسانی و تنزه طلبی ایشان؟ یا برخاسته از باورهای ایدئولوژیک و اعتقاد آنان است؟ یا به دلیل ساختار سیاسی و ماهیت جامعه و آزادی اجتماعی و سیاسی موجود در این کشور است؟ هر چه هست نگرش، رویکرد و رفتار رهبران و حامیان خارجی، برای مردم و جوانان مستقل لبنان قابل پذیرش نیست. زیرا دست و پای آنان را بسته و باعث شده مفهوم «شهروندی» شکل نگیرد و میهن پرستی و لبنان دوستی و منافع ملی در سایه قرار گیرد و رفتار رهبران را سطحی کند و تا حد ترویج افکار و ایدئولوژی وتحقق تصمیم های حامیان و پشتیبانان خارجی و طرفداری از آنان، تنزل دهد.
این تنزل منزلت که نوعی ناکامی است موجب تشدید نارضایتی و اعتراض مردم ظرف سه سال گذشته شده که همچنان ادامه دارد و متوقف نشده است. هرگز نمی توان کاری کرد که مردمی که در یک ساختار و نظام سیاسی و طایفه ای معیوب، ناکام مانده اند انگیزه ای برای اعتراض و مبارزه و سرنگونی آن نظام نداشته باشند. این، نه تنها در لبنان که در طول تاریخ معاصر کشورهای خاورمیانه، یکی از عواملی بوده که مردم این کشورها و جوامع را به تحرک برای تغییر و تحول اجتماعی و سیاسی برانگیخته است.
راه حل ها
جوانان و دوستداران واقعی لبنان این روزها به این موضوع فکر می کنند که چگونه می توان مشکل نابرابری اقتصادی (۱) و نیز نابرابری منزلت را حل کرد و جامعه ی دو نیم شده ی این کشور را دوباره به هم چسباند. به طور کلی آن چه ضرورتِ تحقق دارد و خواست اکثریت جامعه ی لبنان است، اصلاح و تغییر فرد (رهبران) و ذهن و رویکرد و ساختار و سیاست ها و برنامه ها است.
رهبران لبنان اما روی خوشی به تغییر و اصلاحات بنیادین نشان نمی دهند و از این رو دیگر برای نسل جوان جذابیتی ندارند و این نسل معتقد است که نیروهای سیاسی جدید و مستقلی در کشور باید ظهور کنند که سیاست ورزی خردمندانه و دموکراتیک را در پیش بگیرند. آنان می گویند که لبنان به وجود مردان هنرمند در سیاست از همه جهت محتاج تر است و در واقع تمام فقر و نابرابری و وابسته بودن وطن، ناشی از فقر اشخاص و رهبران لایق است؛ افرادی که ایدئولوژی و افکار خارجیان، منش و رفتار آنان را جهت ندهد.
رهبران فعلی لبنان مدعی اند که « مردم و جوانان نمی دانند چه می خواهند و آن چه می خواهند خیر مملکت نیست و ما خیر مملکت می خواهیم”. اما مردم بخصوص جوانان، تحول و اصلاح حقیقیِ امور و ساختار ذهنی و حقوقی و سیاسی را می خواهند که لازمه اش کنار رفتن رهبران تمرکزگرا و نظام طایفه ای و سیاسیِ متمرکز است. خردمندان هرگز به تمرکز قدرت سیاسی در دست عده ی اندکی از افراد صرفا با این فرض که نیت شان خیر است اعتماد نمی کنند و به همین دلیل است که فرآیندهای نظارت بر قدرت و تغییر و اصلاح ساختار از جمله ساختارهای قانونی مانند قانون اساسی را در نظر می گیرند و پیشنهاد می دهند.
باید اعتراف کنیم که در بسیاری از کشورهای خاورمیانه به ویژه لبنان، گروهی طماع، پولدار و با نفوذ در حکومت و دولت هستند که در برابر تغییر و تحول، به دلیل به خطر افتادن منافعشان، مقاومت می کنند. کارشناسان و اهل اندیشه ی سیاسی، توصیه می کنند که این مقاومت باید با وسایل و ابزارهای دموکراتیک مانند تشکیل کنفرانس های بین المللی، تجمع و اعتراض مسالمت آمیز، افشاگری رسانه ای، اعتصاب مدنی، انتخابات آزاد و تلاش برای اصلاح قانون اساسی و برقراری حاکمیت قانون، درهم شکسته شود.
مهم تر از تغییر افراد و رهبران، تغییر و تحول در نگرش است؛ هم درنگرش رهبران و ثروتمندان به خودشان و هم به جوانان و جامعه شان. در این ارتباط، خردمندان و اخلاق گرایان اشتباه نمی کنند که از « لزوم بازتوزیع منزلت» سخن گفته اند. زیرا تحقق این فضیلت و ارزش موجب تقویت همبستگی و اتحاد برای تغییر و تحول است؛ آرمانی که در قلب اکثریت جامعه ی لبنان نقش بسته است و آن را مغتنم می شمارند.
تغییر سیاست های اقتصادی و مالی که در کنار ویروس کرونا، زندگی هزاران کارگر، کارمند، مغازه دار، صاحبان کسب و کارهای کوچک و پناهجو و پناهنده در لبنان را نابود کرده است، اهمیت بیشتری دارد. ظرف سال های گذشته نه تنها این سیاست ها تغییر اساسی نکرده که همزمان با ادامه روند کاهش دستمزدها و کاهش ارزش پول ملی در برابر دلار، رهبران و ثروتمندان و صاحبان بانک ها، مبالغ بالایی را به خودشان پرداخت کرده اند یا سپرده ها و ذخایر ارزی به عنوان پشتوانه و سرمایه ملی را به خارج از لبنان فرستاده اند.
در کنار تغییر بنیادین و اصلاح ساختار، که راه حل بلندمدت است، یک راه حل عینی و کوتاه مدت برای بازتوزیع منزلت و رفع نابرابری اقتصادی وجود دارد و آن، پایان یافتن شکاف ها و اختلاف ها میان رهبران احزاب، مذاهب و طوایف بر سر تشکیل «دولت با ثبات در لبنان» است. چنین دولتی به کمک صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و گروه کشورهای حامی لبنان می تواند یک سیاست و برنامه ی اقتصادی را اجرا کند و آن برنامه، تولید و جایگزینی واردات است که طی آن بخش خصوصی قدرتمندی به وجود آید که دهها کارخانه ی تولیدی تاسیس کند تا علاوه بر رفع نیاز داخلی، کالا به دیگر کشورها صادر نماید.
منبع:https://www.cmess.ir
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.