موج سوم بیداری عرب ؛ریشه یابی قیام های اخیر در کشورهای عربی

 
در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
جهان عرب معاصر سه مرحله اساسی بیداری سیاسی را پشت سر گذاشته ، که هر یک از ویژگی های تاریخی و شرایط اجتماعی – سیاسی خاصی برخوردار می باشد .

 نخستین موج بیداری عرب که می توان از آن به عنوان ناسیونالیسم قومی عرب نام برد و پژوهشگرانی چون جرج آنتونیوس به خوبی زوایای آن را به تصویر کشیده اند ، در نیمه دوم قرن نوزدهم آغاز شد و تا پایان جنگ جهانی اول تداوم یافت پیامد موج نخست بیداری عرب جدایی سرزمینهای عربی از امپراطوری عثمانی و آغاز استقلال کشورهای عربی بود . با این همه موج نخست بیداری عرب به تمامی اهداف و آرمانهای خود دست نیافت و تنها توانست مرحله استقلال را آغاز نماید .

 

ناکامی موج نخست و سرخوردگی نخبگان سیاسی عرب در تحقق آرمان ناسیونالیسم عربی یعنی ایجاد یک کشور واحد عربی، زمینه های موج دوم بیداری عرب را فراهم ساخت . پراکندگی کشورهای عرب از یکسو و وابستگی آنها به بازیگران بزرگ نظام جهانی همچون انگلستان، فرانسه و آمریکا باعث شد تا ناسیونالیسم رادیکال عرب شکل بگیرد و موج دوم بیداری عرب را آغاز کند . این موج دوم که می توان از آن به عنوان مرحله ناسیونالیسم پان عرب برای یکپارچگی جهان عرب تفسیر کرد با پیدایش ایدئولوژی های رادیکال ناصری و بعثی آغاز شد و به تدریج به سراسر جهان عرب گسترش یافت . نمود اساسی این بیداری،‌ روی کار آمدن رژیم های رادیکال عربی خواهان وحدت جهان عرب از راه کودتاهای نظامی بود . آغاز کننده این بیداری نوین، افسران آزاد به رهبری جمال عبدالناصر بودند که کودتای ۲۲ ژوئیه ۱۹۵۲ را علیه نظام پادشاهی مصر به فرجام رساندند و الگوی حرکت های بعدی نخبگان سیاسی و نظامی عرب را در سایر کشورهای عربی پایه گذاری کردند . کودتای ۱۹۵۸ ، ۱۹۶۳ و ۱۹۶۸ در عراق که به ترتیب چپ گرایان ، ناصریست ها و بعثی ها را روی کار آورد، نمونه ای از سرایت الگوی مصری در موج دوم بیداری عرب بود. کودتای بعثی ۱۹۶۳ در سوریه ، کودتای نظامی در لیبی و سودان درسالهای ۱۹۶۹ به رهبری سرهنگ قذاقی و سرهنگ نمیری، کودتای ناصری ۱۹۶۲ سرهنگان دریمن ،‌پیدایش جنبش نوین مقاومت فلسطین به رهبری چهره هایی همچون یاسر عرفات،‌ جرج حبش و نایف حواتمه از نمونه های دیگر سرایت الگوهای مصری در جهان عرب بود .

 

یکی از پیامدهای مهم موج دوم بیداری عرب ایجاد شکاف در جهان عرب میان دو قطب رادیکال و میانه رو و سرآغاز پدیده ای بود که مالکوم کر از آن به عنوان ” جنگ سرد عربی ” نام برد . کشمکش میان رژیم های رادیکال عربی به رهبری ناصر و رژیم های محافظه کار به رهبری عربستان سعودی به مدت بیش از دو دهه جهان عرب را به خود مشغول کرد . پیامد دیگر موج دوم بیداری عرب ، دامن زدن به کشمکش های ملی در خاورمیانه میان اعراب و غیر اعراب بویژه با ایرانیان و ترکها بود که سرانجام به کشمکش نظامی میان ایران و عراق پس از انقلاب اسلامی ایران منجر شد .

 

با این همه، ‌عمده ترین پیامد موج دوم بیداری عرب ، بر پایی نظامهای اقتدارگرایی نظامی رادیکال و غیرنظامی محافظه کار درسراسر جهان عرب بود. در دوران اوج مرحله دوم بیداری عرب، آزادیهای عمومی قربانی شعارهای جذاب اما نافرجام رهبران رادیکال و میانه روی عرب همچون وحدت عربی، همبستگی اسلامی و مبارزه ضد صهیونیستی شدند. نه تنها تجربیات رهبران رادیکال پان عرب همچون وحدت مصر و سوریه در۱۹۵۸ ، فدراسیون جماهیر عرب در ۱۹۷۱ و سایر تلاشهای وحدت گرایانه با شکست روبرو شد، بلکه شعارهای جذاب مبتنی بر اندیشه سوسیالیسم عرب که درایدئولوژی ناصری و بعثی جلوه گر شده بود ،‌هرگز تحقق پیدا نکرد .

 

با توجه به این دگرگونی ها ،‌پیامد و محصول عمده موج دوم بیداری عرب چیزی جز پیدایش رژیم های دیکتاتوری نظامی و نابرابری طبقاتی برای قشر گسترده توده های عربی نبود . رژیم های رادیکال و محافظه کار عرب که در این دوره اندیشه وحدت عربی و وحدت اسلامی را ابزار استحکام اقتدار خود قرار داده بودند، از نظر سرکوب آزادی های مدنی شهروندان عرب، ایجاد طبقات حاکم مرفه و فاسد در برابر موج بزرگ طبقات محروم متوسط و متوسط پائین و از میان بردن مخالفان خود، ‌شباهت اساسی به یکدیگر داشتند . این وضعیت از سالهای دهه ۱۹۵۰ تا اواخر دهه ۱۹۸۰ تداوم پیدا کرد و مشروعیت گفتمان های این دو گروه از نخبگان حاکم عربی را به چالش کشید . با توجه به همین وضعیت،‌ جنبش مقاومت فلسطین نیز که در بعد سیاسی و اقتصادی از الگوهای عربی پیروی نمی کرد ،‌ نتوانست در رسیدن به آرمان خود یعنی آزادی سرزمینهای فلسطین و احقاق حقوق ملی عرب موفق شود.

 

شکست موج دوم بیداری عرب و ابزاری شدن شعارهای محوری آن یعنی وحدت عربی ، سوسیالیسم عربی و نابودی صهیونیسم ، سرخوردگی گسترده ای درمیان شهروندان کشورهای عربی بوجود آورد ، ‌و آنها را نسبت به این گونه ایدئولوژی های ابزاری و شعارهای نخبگان سیاسی اقتدارگرای رادیکال و محافظه کار عرب بدبین کرد . در نتیجه درسالهای دهه ۱۹۸۰ و دهه ۱۹۹۰ ، رژیم های مذکور و گفتمانهای رسمی آنها دچار بحران مشروعیت شدند و با مخالفت گسترده نیروهای جامعه مدنی روبرو شدند . از آنجا که تلاشهای ابزار گرایانه برخی رژیم های عرب در مصر ،‌الجزایر ،‌اردن و یمن برای آغاز فضای باز سیاسی و اصلاحات از بالا در سالهای دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰ بی ثمر بود و آزمونهای نخست انتخابات پارلمانی دراین کشورها باعث به صحنه آمدن نیروهای مخالف شد ،‌موج اصلاحات رسمی دردهه ۱۹۹۰ به سرعت فروکش کرد و به استقرار دیکتاتوری های شدید وسرکوب گسترده احزاب و نیروهای جامعه مدنی درتمامی کشورهای عرب ( بجز لبنان و تا حدی مراکش وکویت ) منجر شد .

 

با این همه ، دگرگونی های گسترده جهانی درعرصه اطلاعات و ارتباطات و نیز فروپاشی رژیم های اقتدارگرای اروپای شرقی و آمریکای لاتین در دهه ۱۹۹۰ که خود به گونه ای پیامد پدیده جهانی شدن و آثار آن بود ، زمینه ساز رویدادها و دگرگونی هایی شد که می توان آن را موج سوم بیداری عرب نام نهاد . برخلاف دو موج پیشین ، رهبری موج نوین بیداری عرب نه در دست نخبگان سیاسی ناسیونالیست محافظه کار و چپ گرا ، بلکه در دست نیروهای جامعه مدنی و مردمی است .مشارکت گسترده جوانان و نیروهای محروم طبقات پائین و متوسط کشورهای عربی در خیزش های موفق در کشورهای تونس و مصر و تداوم این خیزش ها درلیبی ،‌ بحرین و سوریه نشان دهنده طرح نیازها و شعارهای واقعی و نه ایدئولوژی های آرمانی است . نیاز به برخورداری از برابری اجتماعی – اقتصادی ، برخورداری از توزیع عادلانه ثروت و فرصت های شغلی ، و از همه مهمتر آزادیهای سیاسی واقعی که می تواند زمینه ساز برآورده شدن نیازهای اشاره شده باشند ،‌ عمده ترین جلوه موج سوم بیداری عرب است .

 

بدین گونه ، در حالیکه موج نخست و موج دوم بیداری عرب بر محور ناسیونالیسم قومی و ناسیونالیسم رادیکال عربی استوار بود ،‌ موج سوم بر محور نیازهای واقعی شهروندان کشورهای عرب به حل مشکلات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی به چرخش درآمده است . در حالیکه موج نخست و دوم بیداری عرب ، فرهنگ نخبه گرایانه سیاسی را بر جهان عرب حاکم کرد و به گسترش و استحکام اقتدارگرایی انجامید ، ‌موج سوم بیداری عربی دوران جلوه فرهنگ سیاسی مشارکتی و به جولان درآمدن توده های شهروندان برای بدست آوردن آزادی های سیاسی و اجتماعی و حقوق اقتصادی را نشان می دهد .

 

موج سوم بیداری عرب ، دوره فروپاشی مشروعیت نخبگان و مهندسان موج نخست و دوم بیداری عربی و زمینه ساز پیدایش نظام مردم سالار می باشد.گرچه در این موج، نخبگان رژیم های رادیکال موج دوم و رهبران سنتی اقتدارگرای موج نخست ، مقاومت های شدید از خود نشان داده و در برابر خیزش های مردمی به سرکوب دست می زنند ، اما بنظر نمی رسد که این سرکوب و فشار ، بی پایان و بی حد و حصر باشد . پیچیدگی شرایط حاکم بر خاورمیانه از یکسو و سیاست بین المللی از سوی دیگر چنین مجالی را برای بقاء اقتدارگرایی سنتی و رادیکال عرب باقی نمی گذارد.

 

 

منبع:https://www.cmess.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
باز کردن قفل باقی مانده : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟