آینده‌ی نقش و نفوذ اخوان یا حزب اصلاح در یمن 

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در جنگ های ملی گرایان و دولت امامان زیدی در دهه‌ی شصت، مصر طرف ناسیونالیست‌ها و عربستان طرف امامان زیدی را گرفت. در نهایت یمنمصر به عنوان یک نیروی انقلابی در یمن حضور پیدا کرد؛ ارتش مصر اعزام شد و تسلیحات به نیروهای انقلابی داد و در نهایت مصر جایگاهی در بیان نیروهای یمنی پیدا کرد. 

یکی از مهم‌ترین تاثیرگذاری های مصر (به دلیل اینکه بسیاری از یمنی‌ها شافعی بودند)؛ در آنجا ارتباط مستقیمی با جامعه اهل سنت یمن برقرار کرد.  این تأثیر پذیری از مصر، بخشی از آن، زمینه ساز ارتباط اخوان با شافعی‌های یمن شد. این تأثیر گذاری فکری تا دهه‌ی هفتاد منجر به آخرین ظهور و بروز  در حزب اصلاح شد. در آن دوران حزب اصلاح که توسط آل احمر و عبدالله احمر که پدر آل احمر بود، تأسیس شد. وی ریاست مجلس را به عنوان حزب دوم به دست آورد. این نشان می‌دهد که اخوان در یمن قدرت سیاسی قابل توجهی هست و با نفوذی که آل احمر داشت و ریاست قبیله‌ی هاشد (که بزرگ‌ترین قبیله‌ی یمن است و هم اکنون نیز شش میلیون نفر زیرمجموعه‌ی این قبیله است.) بحث قبیله ای و اخوانی را در هم آمیخته شد و حزب اصلاح را به قدرت رساند. در این بین شراکت بین اخوان و رژیم علی عبدالله صالح مبنای ساختار قدرت برای بیش از بیست سال حاکمیت در یمن بوده است.

نقش اخوان المسلمین در یمن در دو دهه‌ی گذشته و اتحاد یمن

اخوان از آنجا که یک جریان فراملی است در دو بخش یمن جایگاه خاص خود را پیدا کرد و موفق شد بسیاری از نیروهای سنی را جذب کند. اما ارتباط با عربستان سعودی و کمک‌هایی که عربستان به این حزب می‌کرد؛ این حزب را دچار بحران هویت کرد. گرچه در آن زمان، تضادهای امروز عربستان و اخوان وجود نداشت، اما دولت عربستان اگرچه رابطه‌ی خصمانه با این جریان نداشته اما هیچگاه اخوان را قبول نداشته است. با این حال  وفاداری حزب اصلاح به عربستان به عنوان حامی سیاسی و مالی  و وفاداری این جریان به اخوان به عنوان یک تشکل مادر نوعی بحران هویت در درون این تشکل ایجاد کرد. این بحران هویت موجب شد برخی جریان‌های سلفی و تکفیری از دل این مجموعه خارج و به گروه‌های تکفیری بپیوندند. این امر به نوع تفکر وهابی (که عربستان داشته و اعمال نفوذی بر این جریان ) بر می‌گردد.

تفاوت‌ها و اختلافاتی بین اخوان یمن با سایر کشورهای اسلامی

در بسیاری از کشورها اخوان المسلیمن در خارج از قدرت بود، آن‌ها در تونس و لیبی خارج از قدرت و در معرض سرکوب بودند. در مصر بخشی از ساختار بودند؛ یعنی در پارلمان بودند اما نیروهای مغضوب علیه نیز بودند. در عین حال نظام در آخرین انتخابات قبل از سقوط آنچنان در انتخابات دست برد که در دور دوم انتخابات را تحریم کرد. اما در یمن اخوان یا حزب اصلاح،  بخشی از ساختار بود. زمانی که مردم علیه نظام وارد شدند حزب اصلاح مردد شده بود ؛ یعنی هم با مردم بود و هم با نظام بود. لذا زمانی که تصمیم گرفت و به مردم پیوست، مردم این موضع گیری را جدی نگرفتند. یعنی به رغم اینکه مردم می‌دیدند حزب اصلاح با مردم است، اما به دلیل سابقه‌ی حضور و مشارکت آن با نظام، شعارهای ضد نظام این حزب را پذیرا نبودند.

حضور فکری، فرهنگی و سیاسی اخوان در یمن در چند سال گذشته

در سال‌های اخیر یعنی بعد از بیداری 2011، حزب اصلاح دچار بحران هویت سیاسی شد. یعنی وفاداری به عربستان و وفاداری به اخوان یک تصویر لرزانی از آن ایجاد کرد و منجر به تضعیف آن شد. در سال 2013 شاهد آن بودیم که بخش‌هایی از قبیله‌ی هاشد از زیر مجموعه‌ی آل احمر خارج شدند. استان عمران (که بین صعده و صنعا  و در اختیار آل احمر و اخوان بود) به وسیله‌ی کسانی که اساساً حزب اصلاح را قبول نداشتند، سقوط کرد. در این بین هر چند نظام به دروغ می‌گفت حوثی‌ها عمران را اشغال کردند. ما نوعی کودتای داخلی در قبیله‌ی هاشد صورت گرفت و منجر به تضعیف آل احمر و حزب  اصلاح و اخوان در یمن شد. اکنون نیز به دلیل ریزش‌های شدید در حزب اصلاح آن‌ها از لحاظ جایگاه حزبی کوچک بوده و دارای قدرت ضعیفی در ساختار نظام سیاسی یمن هستند. در حالی که نیروهایی مثل انصار الله اکنون پایگاه اجتماع بسیار گسترده ای پیدا کرده‌اند.

رابطه‌ی اخوان المسلمین در یمن با سایر احزاب و گروه‌های مذهبی و قومی در یمن

حزب اصلاح در یمن از آغاز بیداری اسلامی سعی کرد با مردم باشد. اما در عین حال ارتباطش با عربستان باقی ماند و این امر، منجر به  به چالش کشید شدن این حزب شد. به عبارت دیگر یکی از خواسته‌های مردم یمن استقلال سیاسی یمن است، نه اینکه یمن یک کشور مطیع و فرمان پذیر عربستان باشد. اما این امر برای حزب اصلاح قابل قبول نبود. آن‌ها به دلیل ارتباط با عربستان در بخش‌هایی از مردم جدا (مانند ابقای علی عبدالله صالح یا انتخاب عبده ربه منصور ) می‌شدند. در واقع نوع موضع گیری حزب اصلاح ریزش‌های زیادی ایجاد کرد و ارتباط آن را با احزاب دیگر دچار ریزش کرد. اکنون نیز  با توجه به نوع ارتباطات و اتحادها و ائتلاف‌های سیاسیش پایگاه اجتماعی خود را از دست داده است.

آینده ی نقش و نفوذ اخوان یا حزب اصلاح در یمن

من تصور می‌کنم آل احمر رهبری عشیره‌ی هاشد را داشته است. عشیره‌ی هاشد بزرگ‌ترین قبیله‌ی یمن است که شش میلیون جمعیت دارد. بیش از نیمی از این‌ها شیعه‌ی زیدی هستند و ومابقی سنی بودند. اما رفتار اخوانی  و سنی این عشیره باعث شد بخش عظیمی از این عشیره از حاکمیت آل احمر خارج شود. یعنی اگر در گذشته حتی بخش زیادی از شیعیان به حزب اصلاح رأی می‌دادند؛ (به  دلیل وابستگی حزب اصلاح به آل احمر به آن رأی می‌دادند) اما اکنون این وضعیت تغییر پیدا کرده است. اکنون بسیاری از احزاب در یمن تغییر وضعیت پیدا کرده‌اند. لذا مهم‌ترین احزاب در یمن حزب حاکم قبلی یعنی رژیم علی عبدالله صالح، انصارالله و تحرک جنوب (که به دنبال تجزیه یمن است) هستند. این امر نشان می‌دهد که بخش گرایی بر حزب گرایی در یمن غلبه پیدا کرده است. انصار الله در شمال و تحرک جنوب در جنوب هستند و در بسیاری از بخش‌های دیگر احزاب گروگانگیر جغرافیا شدند. بنابراین تا حد زیادی احزابی در نقشه‌ی سیاسی یمن وجود دارند که به جای دنبال کردن منافع ملی، منافع بخشی را دنبال می‌کنند.  در این بین هر چند تلاش شده است جریان بخشی بر جریان ملی غلبه کند و بسیاری از شعارهای مردم را یدک کشد. اما تا اکنون تبدیل به یک جریان کاملاً ملی نشده است. لذا اکنون آینده ی یمن همچنان درگیر  مرحله‌ی گذار است. از یک سو برخی‌ها سعی می‌کنند مثل حزب علی عبدالله صالح و تا حدودی حزب اصلاح همچنان ساختار قبلی را حفظ کنند  و در مقابل احزابی همچون انصارالله و تحرک جنوب سعی می‌کنند ساختار قبلی را کاملاً تغییر دهند. این دو نیرو اکنون در یک تقابل سیاسی قرار گرفته‌اند. من تصورم این هست که نیروهای انقلابی و نیروهای طرفدار تغییر ساختار، توان و پتانسیل چیره شدن در آینده را بر گروه‌های حفظ ساختار دارند و این می‌تواند شرایط جدیدی در یمن به وجود آورد.

 

منبع:https://iiwfs.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *