دین و سیاست در عربستان

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
عبد العزیز در سال 1930 با حمایت انگلستان در سرزمینی نفت خیز با پیشینه فکری خشک و سنتی به قدرت رسید. تولد این عنصر نوظهور در بستر جنبش وهابیت صورت گرفت؛ به‌گونه‌ای که تاکنون نیز دو مفهوم دین و سیاست در عربستان درهم‌تنیده و به هم وابسته هستند. به زودی جریان دیگری به نام بیداری اسلامی زاده شد و جدال بین جریان سنتی و نوگرا در این کشور همچنان ادامه دارد.

عربستان سعودی، یکی از ثروتمندترین کشورهای توسعه‌نیافته خاورمیانه، به یُمن تولید روزانه بیش از ده‌ میلیون بشکه نفت، توانسته در بازار انرژی جایگاهی استراتژیک برای خود فراهم کند. از سوی دیگر، نزدیکی فوق‌العاده با کشورهای غربی، این کشور را به متحد و نقطه اتکای سیاست‌ بازیگران قدرتمند جهانی و در رأس آن ایالات متحده تبدیل کرده است. عبدالعزیز در سال ١٩٣٠ با کمک انگلستان و در سایه فروپاشی امپراتوری عثمانی و تحولات بعد از جنگ جهانی اول، این پادشاهی را بر تلی از افراط‌گرایی مذهبی و جنگ‌های خونین بنا نهاد. تولد این عنصر نوظهور در بستر جنبش وهابیت و بعد از آن با حضور و فعالیت‌های اخوان التوحید صورت گرفت؛ به‌گونه‌ای که تاکنون نیز دو مفهوم دین و سیاست در عربستان درهم‌تنیده و به هم وابسته هستند. پادشاهان بعدی برای رهاشدن از قید مفاهیم خشک وهابیت و مدرن‌سازی کشور، به‌ویژه در بخش آموزش و نظام قضائی بسیار تلاش کردند، اما هرگز نتوانستند به‌طور کامل از این وضعیت پیچیده رها شوند؛ زیرا کسب مشروعیت مذهبی و مقبولیت سیاسی آنان، وابسته به نظام معرفتی وهابیت است. جریان‌های فکری سیاسی حاضر در عربستان سعودی از دهه ٧٠ به بعد شاهد تحولات عمیق و پرحادثه‌ای بودند. این تغییرات عموما با عنوان بیداری اسلامی (الصحوه الاسلامیه) شناخته می‌شود. جریان بیداری اسلامی حاضر در عربستان، عموما به تمام جریان‌هایی گفته می‌شود که به ادامه روند فکری سیاسی در کشور معترض بودند. هر چند برخی از این جریان‌ها گرایش‌های لیبرال نیز داشتند، اما به‌طورکلی، در منظومه بیداری اسلامی دسته‌بندی می‌شوند. استفان لاکروا، به تفصیل در کتاب‌ها و مقالات خود سعی کرده طیفی را نشان دهد که یک سر آن جریان‌های رادیکال هستند و سوی دیگر این طیف را نیروهای سکولار، شیعه و لیبرال سعودی تشکیل می‌دهند و به کل این طیف، جریان بیداری اسلامی را اطلاق می‌کند.

عوامل بسیاری بر شکل‌گیری جریان بیداری اسلامی عربستان اثر گذاشت. حضور محمد قطب، برادر سید قطب در دانشگاه‌های عربستان و تأکید وی بر اندیشه توحید قصوری و انتقادات شدید به سیستم حکومتی را می‌توان یکی از این عوامل دانست. انقلاب اسلامی ایران و سامان‌یافتن نظامی براساس آموزه‌های اسلامی نیز بر منظومه دانشی و باورهای اسلام‌گرایان سلفی در منطقه خلیج فارس به ‌طور عموم و به‌ویژه در عربستان، اثر فوق‌العاده‌ای گذاشت. جنگ افغانستان و صدور فتاوای جهاد و حضور بیش از ١١ ‌هزار نفر از عربستان در این کشور، نشان می‌دهد نیروهای اسلام‌گرا در سعودی حضور فعالی داشتند. برخی از نظریه‌پردازان بر این باورند که اگر اشغال افغانستان اتفاق نمی‌افتاد و خیل عظیمی از نیروهای اسلامی برای جهاد به افغانستان اعزام نمی‌شدند، آموزه‌های محمد قطب و نیز گسترش جریان اخوان‌المسلمین در سعودی، سبب انفجار داخلی یا حداقل، بحرانی‌شدن کشور می‌شد. سعودی از این فرصت استفاده کرد و نیروهای بسیاری را برای جهاد به افغانستان گسیل کرد. با همین رویکرد می‌توان حضور نیروهای جهادی در عراق را نیز تحلیل کرد. به عبارت روشن‌تر عراق و افغانستان نقش سوپاپ اطمینان را برای سیستم عربستان ایفا کردند و با خروج (یا اخراج) اسلام‌گرایان از سیستم اجتماعی عربستان و صرف انرژی خود در این دو کشور، نظام سعودی را در یک تعادل نسبی نگه داشتند. با توجه به تنوع جریان‌های فکری عربستان و نیز اهمیت شناخت و تبارشناسی آنها، برخی از جریان‌ها معرفی می‌شوند و در گام بعدی، نسبت آنها با مسئله مدرنیته و نیز نظام حکومتی و رویکرد آنها به مفهوم اصلاح، بررسی خواهد شد.

وهابیت سنتی

به طور طبیعی کاربرد واژه وهابی در عربستان، تقریبا غیرممکن است و به نوبه خود یک جرم نابخشودنی است. اما کسی که به ‌عنوان ناظر خارجی مایل به دسته بندی جریان‌های فکری است، گریزی از استخدام این مفهوم ندارد. اکنون وهابی‌های سنتی خود را اهل حدیث یا اهل توحید معرفی‌ می‌کنند. ‌منظور از جریان وهابیت سنتی آن نحله دینی است که بعد از محمدبن‌عبدالوهاب در سالیان متمادی تکامل و توسعه‌یافته است و اکنون عمدتا در بدنه نظام دینی وابسته به دولت فعالیت می‌کنند. از منظر سیاسی، هرگونه خروج و اعتراض به حکومت را نامشروع می‌دانند و زیست ذیل حکومت ظالم را بر خروج و احتمال بی‌نظمی ترجیح می‌دهند. نگاه این گروه به مفاهیم مدرن همچون دموکراسی و مشارکت سیاسی و مسائل زنان، کاملا منفی و همراه با رد و نفی کامل است. می‌توان گفت وهابیت سنتی در قلب و مرکز دیگر جریان‌ها قرار دارد و بسیاری از گرایش‌ها در بستر حوادث و مراحل مختلف تاریخی از بدنه این جریان مادر، جدا شده و نحله جدیدی را پدید آورده‌اند.

سکولارهای سعودی

وقتی سخن از جریانی غیردینی در عربستان می‌شود، باید توجه کرد طیفی از اندیشه‌های مدرن مد نظر است. آغازین تفکرات نوین که مرزهای سعودی جدید را درنوردید، پان‌عربیست‌های چپ بودند. افکار متکی بر قومیت عربی که عمدتا متأثر از احزابی همچون بعث بودند، در دوره‌ای میدان‌دار فضای سیاسی کشورهای عربی شدند. مارکسیست‌های عرب و همچنین بخشی از لیبرال‌ها نیز درون این طیف از سکولارها قرار می‌گیرند. اکنون در عربستان سعودی جز نام و یادی و بخشی از میراث فکری آنان، دیگر چیزی برای این جریان‌ها باقی نمانده است. در دهه ۵٠ میلادی، تحت ‌تأثیر اندیشه چپ و نیز پان‌عربیسم در بخش‌هایی از سعودی، شورش‌های مختصری صورت گرفت. دهه ٨٠، جریان سکولار مجدد احیا می‌شود که خواهان توسعه ارزش‌های مدرن در جامعه سنتی عربستان است. این نحله، در قالب جریانی ادبی و از بطن شعر و ادبیات داستانی و نقد ادبی، خود را به حوزه سیاسی- اجتماعی رساند و نگاه انتقادی خود را مطرح کرد. مهم‌ترین چهره‌های این جریان عبدالله الغذامی، عابد خزندار و شاعر محبوب علی الدمینی هستند که برخی نیز دارای گرایش‌های چپ بودند. مهم‌ترین اثر نوشتاری این جریان را باید کتاب الغذامی با عنوان الخطیئه و التکفیر دانست که خیلی زود با واکنش تند بخش‌های محافظه‌کار سعودی روبه‌رو شد و تقریبا تاکنون در حاشیه به سر می‌برد و با نوعی بیگانگی از جامعه سنتی و مسلمان خود، مواجه است. ناتوانی در ایجاد ارتباط اجتماعی حتی با طبقه تحصیل‌کرده، از ضعف‌های این گروه است.

سلفی‌های اصلاح‌طلب

جریان اسلام‌گرا در عربستان، دارای تنوع کمی و کیفی است. هسته مرکزی جریان‌های فکری را وهابیت یا همان سلفیت سنتی تشکیل می‌دهد. در دهه ۶٠ و ٧٠ میلادی، برخی نیروهای اخوان‌المسلمین با صدور احکام سنگین زندان و حتی اعدام، از مصر گریخته و به سعودی پناهنده شده بودند. این افراد با توجه به داشتن تحصیلات عالی، معمولا در بخش‌های آموزشی مشغول به فعالیت شدند. کسانی مانند محمد قطب از این افراد هستند که با حضور خود، هم اندیشه اخوان را گسترش دادند و هم فضای فکری عربستان را از حالت تک‌صدایی و انحصاری خارج کردند. بنابراین این گروه، کسانی هستند که تفکراتشان ترکیبی از وهابیت و سلفیت با اندیشه‌های اخوان‌المسلمین است. آنان با برخی رویکردهای حکومت مخالف بودند اما باور داشتند با استفاده از دستاوردهای دنیای مدرن، می‌توان اندیشه‌ای اسلامی را در قالب اجتهاد تولید کرد تا بتواند با تمدن غربی مقابله کند. در این جریان، مانند وهابیت سنتی، نسبت به مظاهر مدرنیته و تکنولوژی بدبینی وجود نداشت. مبلغان مذهبی مانند سلمان العوده، عائض القرنی، سفر الحوالی و ناصر العمر را می‌توان برخی نمایندگان این تفکر دانست و همچنین برخی روشنفکران مانند عبدالعزیز القاسم و عبدالله حامد نیز در این حرکت سهیم بودند. بعد از حمله جهیمان به مسجدالحرام و امنیتی‌شدن فضا در سعودی، بسیاری از این مبلغان به زندان افتادند و تا سال‌های ١٩٩٧ اندک‌اندک آزاد شدند. البته برخی مانند سلمان العوده در زندان تغییر موضع دادند و از جریان سلفی، دورتر و به اسلام لیبرال (اللیبرو-اسلامی) نزدیک شدند. این نحله اصل حکومت سعودی را مشروع می‌دانستند و صرفا مایل بودند از راه‌های غیرخشونت‌آمیز مانند نصیحت حاکمان، برخی رویکردهای غلط حکومت را اصلاح کنند. برخی معتقدند محمدبن سرور که سلسله‌جنبان جریان سلفی سروری است را می‌توان ذیل سلفی‌های اصلاح‌طلب دسته‌بندی کرد. این گروه کارمندشدن و پذیرش مشاغل نظامی را نیز نامشروع نمی‌دانستند.

نئوسلفی‌ها

قبلا اشاره شد که جریان‌های جدید در بستر حوادث و تاریخ پرفرازونشیب منطقه متولد می‌شوند. یکی از این جریان‌ها که استفان لاکروا آن را سلفیون الجدد یا نئوسلفیان معرفی می‌کند، در دهه ٧٠ میلادی و در حاشیه جریان الصحوه الاسلامیه (بیداری اسلامی) شکل گرفت اما از بعد فکری و اجتماعی با آن متفاوت بود. مفهوم سلفی‌های جدید برای آن دسته از سلفی‌ها به کار می‌رود که حکومت سعودی را از اساس نامشروع می‌دانند و هرگونه تعامل با آن ازجمله استخدام‌شدن در هر بخشی را حرام می‌دانند. لاکروا می‌توانست از واژه جهادی، تندرو یا رادیکال برای نام‌گذاری این گروه استفاده کند اما او ترجیح می‌دهد این واژه‌ها را به کار نگیرد. درصورتی‌که از ترکیب سلفی‌های تندرو و رادیکال بهره می‌جست، به‌طورطبیعی بخشی از وهابیت سنتی که در اجرای حدود و انجام دستورات دینی، دارای تعصب شدید هستند و ظاهر خود را با لباس‌های کوتاه و ریش بلند آراسته می‌کنند اما کلیت سیستم سعودی را می‌پذیرند، شامل می‌شد و لاکروا مایل به تفکیک این دو دسته بود. همچنین کلمه سلفی به معنای بنیادگرا بوده و در خود معنای تندروی و تشدد را دارد. بنابراین او برای نشان‌دادن طیفی که خواهان برپایی دولت اسلامی، مبارزه و جهاد مسلحانه هستند، از پیشوند نئو بهره می‌برد. اینان البانی را اصلی‌ترین نظریه‌پرداز خود معرفی می‌کنند و سپس دست‌نوشته‌های جهیمان و ابومحمد المقدسی را به‌عنوان مانیفست خود می‌دانند. موج انفجارهای تروریستی در دهه ٩٠ که عربستان را فراگرفت، القاعده و دیگر گروه‌های جهادی، یا مجری عملیات بودند یا از بعد ایدئولوژیک آن را تأیید می‌کردند. نئوسلفی‌ها دموکراسی را شرک و کفر می‌دانند و تنها حکومت مشروع را خلافت اسلامی معرفی می‌کنند که شریعت را پیاده می‌کند. آنان هر نظامی را که در قوانین خود از احکام عرفی به جای شریعت بهره می‌برد، کافر می‌دانند. نئوسلفی‌ها بعد از دهه ٧٠ نیز توسعه پیدا کردند و برخی گرایش‌های آنان مانند جبهه النصره یا داعش از بعضی موازین و اجتهادات سابق نیز عدول کرده و رادیکال‌تر شدند.

اسلام‌گرایان لیبرال (اللیبرو-اسلامی)

این ترکیب برای معرفی جریانی به کار می‌رود که مؤسسه رسمی دینی و مبانی نظری وهابیت را نقد کرده و خواهان اصلاحات دموکراتیک در چارچوب اسلامی است. کسانی که به این صفت خوانده می‌شوند، هرگز خود را لیبرال نمی‌دانند بلکه این واژه از سوی تحلیلگران و رسانه‌ها به آنها اطلاق شده است. در فضای عربستان هرکس بخواهد گفتمان دینی حاکم را که ستون فقراتش سلفیت و بازوانش وهابیت سنتی است، نقد کند، به اباحی‌گری و لیبرال‌بودن متهم می‌شود. بعد از فراگیرشدن این عنوان، کسانی که برای دسته‌بندی و تحلیل جریان‌های فکری سعودی اقدام کردند نیز از همین واژه سود جستند. به عبارت دیگر هر نسخه دیگری که کمی تساهل و تسامح را در قرائت خود از اسلام داشته باشد، از سوی جامعه مذهبی سعودی به لیبرال یا سکولار (علمانی)بودن متهم می‌شود. در سال ١٩٩٨ که هنوز افرادی مانند سلمان العوده و سفر الحوالی کماکان در زندان بودند، گروهی از سلفی‌ها، عفو شدند و از زندان بیرون آمدند. در غیاب چهره‌های مهم جریان‌های فکری، بازگشت گروهی به میدان اندیشه که رقیب جدی برای نقش‌آفرینی در آن وجود نداشت، سبب شد نظریات انتقادی آنان به‌ویژه نسبت به نظام معرفتی وهابیت سنتی در فضای رسانه‌ای و اجتماعی، بسیار جلب نظر کند. این دست از سلفیان معمولا در زندان فرصتی برای بازنگری داشتند و از سوی دیگر واقع‌نگری با گذر ایام، بر آرمان‌خواهی پیروز می‌شود و ثمره ‌آن تساهل و تسامح خواهد بود. وقتی این طیف از منتقدان پا به‌عرصه گذاشتند، گروهی از لیبرال‌ها و شیعیان که در سال‌های قبل نظرات خود را مطرح کرده بودند نیز میدان عمل را آماده دیدند و به این طیف پیوستند. به علت تنوع هواداران که هرکدام از یک طبقه، قبیله و بافت اجتماعی خاص می‌آیند، این جریان به‌شدت متنوع است به‌گونه‌ای که برخی تحلیلگران آن را نمونه‌ای برای بازتاب‌دادن تنوع فکری و فرهنگی موجود در عربستان می‌دانند. در درون این طیف گسترده، می‌توان دو نحله را از هم متمایز کرد؛ گروهی که در رویکرد انتقادی خود با حوزه سیاست، اساسا کاری ندارند و صرفا زمین مسائل اجتماعی و فرهنگی را برای حرکت و نقش‌آفرینی انتخاب کرده‌اند. به‌عبارت دیگر بازی سیاسی در این گروه بسیار در لایه‌های زیرین مخفی شده و بر فرض وجود، به‌کلی دیده نمی‌شود. گروه دوم در تعامل با نظام و مسائل سیاسی، کاملا فعال عمل کرده است و از حرکت در حوزه قدرت ابایی ندارد.

عناصر اصلی جریان (اللیبرو – اسلامی)

الف: بنیادگرایان گذشته، منتقدان کنونی

برخی از چهره‌های مهم این جریان که در گذشته وهابی بودند و گرایش‌های رادیکال داشتند، اکنون در طیف مخالفان و منتقدان وضع موجود عربستان هستند. حسن‌‌بن‌‌فرحان المالکی و منصور النقیدان دو نفر از سرشناسان جریان اسلام‌گرای لیبرال هستند. دهه ٨٠، وقتی عربستان در اوج وهابی‌گری و افراط‌گرایی مذهبی به‌سر می‌برد، این دو نفر، نوجوانی و دوران تکوین شخصیت خود را سپری می‌کردند. حسن المالکی درحال‌حاضر یکی از منتقدان جدی نظام معرفتی وهابیت در ابعاد تاریخی، اعتقادی و فرهنگی است؛ او با نقد جدی عبدالوهاب و ابن‌تیمیه، پروژه خود را پیش می‌برد و بر این باور است که بدون بازنگری جدی مبانی سلفیت، امکان هیچ‌گونه پیشرفت و توسعه‌ای وجود ندارد.  النقیدان در نقد خود پا را از مالکی هم فراتر گذاشته و اساس سلفیت را به‌عنوان یک مذهب نقد می‌کند و حتی خواهان ریشه‌کن‌شدن آن است. او معتقد است سلفیت میراثی جز فردیت، خشونت و اطلاق‌گرایی ندارد و باید مذاهبی که در تاریخ اسلامی مشهور به تساهل و تسامح بودند، مجددا احیا شوند. او بعد از انفجارهای مرگ‌بار ریاض، رسما خشونت مذهبی کور و تروریسم را به وهابیت نسبت داد. این دو نفر نسلی از سلفی‌های تغییرموضع‌داده را نمایندگی می‌کنند که اکنون جزء اسلام‌گرایان لیبرال محسوب می‌شوند. همچنین می‌توان افرادی مانند مشاری الذایدی و عبدالله العتیبی را که اکنون نیز روزنامه‌نگار هستند به این فهرست افزود. در هر صورت اکنون نسلی از این افراد در عرصه فکری سیاسی عربستان حضور دارند که در نوع خود کم‌نظیر است.

ب: کوشندگان سیاسی

فعالان سیاسی بسیاری را می‌توان ذیل این عنوان معرفی کرد که اکنون خود را اسلام‌گرای لیبرال می‌دانند؛ اما برای نمونه فقط دو نفر از آنان را که آوازه بیشتری دارند، معرفی می‌کنیم.

عبدالعزیز القاسم، در دهه پنجم عمر به سر می‌برد و گفته می‌شود نامه مشهوری با عنوان مذکره النصیحه یا خطاب المطالب را امضا کرده بود. این نامه یکی از نمودهای عینی پیدایش و تکاپوی جریان الصحوه یا حرکت بیداری اسلامی عربستان در دهه ٨٠ بود. همچنین عضو مؤسس گروهی با عنوان کمیسیون دفاع از حقوق شرعی بوده که در زمان خود (دهه ٩٠) برای حاکمیت سعودی عبور از خطرناک‌ترین خطوط قرمز محسوب می‌شده است. مدت‌هاست که در آثار خود بر مسئله دموکراسی، جامعه مدنی و شهروندی تأکید می‌کند؛ او باور دارد که این مفاهیم، هیچ‌گونه تعارضی با اسلام ندارند. با توجه به اینکه بخشی از طیف سنتی محسوب می‌شد، در سال ٢٠٠٢ در یک کنفرانس به‌شدت از نظام آموزش مبتنی بر مبانی وهابیت و سلفیت انتقاد کرد که از آن به‌عنوان یک آبروریزی بزرگ برای وهابیت نام برده شد.  عبدالله الحامد یکی دیگر از فعالان سیاسی است که در دهه ٩٠ نیز به‌شدت علیه حکومت فعالیت می‌کرد. او پیگیر مسائل حقوق‌ بشری در عربستان است و از نزدیکان حسن المالکی محسوب می‌شود. او سلفیت کنونی را یک کاریکاتور از سلفیت واقعی می‌داند و بر این باور است که افکار محمد عبده درباره مواجهه با مدرنیته می‌تواند راه‌گشا باشد.

ج: لیبرال‌ها

گروه دیگر فعال در این جریان مهم، لیبرال‌هایی هستند که ذیل نظام و جامعه محافظه‌کار سعودی امکان حضور و تأثیرگذاری را نداشته‌اند. یکی از این لیبرال‌های کهنه‌کار، محمدسعید طیب نام دارد؛ او که متولد ١٩٣٩ است یک پان‌عربیست به‌تمام معناست و از بازماندگان نسل جمال عبدالناصر محسوب می‌شود. او بعد از جنگ اول خلیج فارس به بازنگری در اندیشه خویش اقدام کرد. محمدسعید طیب معتقد است باید بین اسلام‌گرایان و طیف‌های لیبرال و مارکسیست نزدیکی و نوعی ائتلاف براساس اشتراک منافع به وجود بیاید.

د: شیعیان

عربستان سعودی در بطن جنبش وهابیت، متولد شده و این جنبش به ستیز و دشمنی با تشیع شهره است؛ بنابراین وضعیت شیعیان در چنین بستری از پیش تعیین‌شده است. وهابیت در گذر تاریخ، یکی از اهداف خود را مبارزه بی‌امان با تشیع و اندیشه‌های شیعی معرفی کرده. شیعیان عربستان یکی از محروم‌ترین طوایف به‌شمار می‌آیند که برای تصدی مناصب عالی مدیریتی و حتی برای استخدام‌های ساده دولتی به‌آنان اعتماد نمی‌شود. تبلیغات شدید علیه شیعه و معرفی آنان به‌عنوان عده‌ای مشرک و دشمن وطن، از آنان شهروندان درجه‌چندم ساخته است. منطقه شرقیه که اغلب نفت عربستان از آن استخراج می‌شود، دارای اکثریت شیعه است و تدابیر شدید امنیتی در آن برقرار است و با هر نوع تجمع و برنامه اجتماعی- فرهنگی شیعه با نگاه امنیتی برخورد می‌شود. شیعیان در جریان موسوم به اسلام لیبرال بسیار فعال شدند و از آن به‌عنوان روزنه‌ای برای ابراز وجود بهره بردند که از بسیاری وجوه با منافع ‌آنان هم‌پوشانی دارد. نگاه تکثرگرای این جریان، خودبه‌خود فضا را برای شیعیانی که همیشه رانده شده‌اند، باز می‌کند. سه نفر از فعالان شیعه در این جریان محمد محفوظ، زکی المیلاد و جعفر الشایب هستند. آنان به علت فعالیت‌های خود در دهه ٨٠ از منطقه شرقیه گریختند و سپس با موافقت‌های انجام‌شده در سال ١٩٩٣ مجددا به عربستان بازگشتند. این گروه از شیعیان تحت‌تأثیر انقلاب اسلامی قرار گرفته و ابتدا رویکرد براندازی داشتند که با وجود زمینه ذهنی علیه شیعیان، نتوانستند هم‌پیمانانی را در جریان اسلام‌گرای سنی برای خود پیدا کنند. اما بعد از شکل‌گیری جریان اسلام‌گرای لیبرال ضمن آنکه به تعدیل افکار خود اقدام  کردند، توانستند از داخل گروه‌های سعودی، هم‌فکرانی را نیز برای خود فراهم کنند. درحال‌حاضر اغلب نوشته‌ها و فعالیت‌های آنان بر مسئله شهروندی و ملی‌گرایی سعودی متمرکز است.

جمع‌بندی

آنچه بیان شد نقشه‌ای کلی از مناسبات جریان‌های فکری در عربستان سعودی است. بعد از سال ١٩٩٩ برخی چهره‌های شاخص جریان الصحوه مانند سلمان العوده و سفر الحوالی از زندان آزاد شدند. این دو و طیفی از سلفیان تغییر‌موضع داده، بعد از عملیات ١١ سپتامبر آن ‌را به شدت محکوم کردند و با این محکومیت، گامی از اسلام سلفی با رویکرد ضدغربی فاصله گرفته و به سمت اسلام میانه‌رو یا به تعبیر خودشان اسلام لیبرال، نزدیک شدند. درحال‌حاضر نزاعی زیرپوستی بین برخی جریان‌های معتدل‌تر سلفی عربستان در جریان است. همه این گروه‌ها می‌خواهند میوه تحولاتی که از دهه ٧٠ آغاز شد و با عنوان کلی بیداری اسلامی شناخته می‌شود را خود از شاخه جامعه بچینند. این جریان‌ها به‌خوبی می‌دانند طیف نئوسلفی با دست به سلاح بردن در داخل عربستان و اقدامات مسلحانه، عملا نامه تدفین خود را مهر و امضا کردند و دیگر در منظومه قدرت نرم و سخت جامعه عربستان، جایی نخواهند داشت. از سوی دیگر جریان وهابیت سنتی نیز به علت حضور در ساختار تشکیلات رسمی و همچنین جمود فکری، توان نوآوری و بازی‌سازی در عرصه اجتماعی را از دست داده است. تنها گروه‌های اسلام‌گرا یا لیبرالی باقی می‌مانند که توان برقراری رابطه با بدنه جامعه را داشته باشند. بنابراین دو گروه الصحوه با گرایش افرادی مانند سلمان العوده و نیز طیف اسلام‌گرایان لیبرال دو رقیب جدی برای به‌دست‌آوردن شریان اصلی جامعه محافظه‌کار عربستان هستند.

 

منبع:https://pe.annabaa.org

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *