خیزشهای کنونی عربی که از اواخر سال 2010 در تونس آغاز شد، حاکی از این بود که موضوع «شهروندی» نیاز به تأمل انتقادی و پرداختن بیشتری دارد. بسیاری از محققین در این رابطه از آثار فلسفه سیاسی که با قرارداد اجتماعی روسو آغاز شده است بهره گرفتهاند. بهعنوانمثال کسانی چون «سعاد جوزف» پروژه ملیِ تکوین شهروندی در میان اعراب را با شک و تردید ارزیابی میکنند. علاوه بر این گرایشی در میان نظریههای سیاسی وجود دارد که اعضای جامعه را بیشتر بهعنوان اعضای دولتهای اقتدارگرا، صنفی و ظالم مینگرند تا اینکه آنها را شهروند قلمداد نمایند. از نمایندگان گرایش مزبور میتوان به «لیزا ویدن»، «محمود ممدانی»، «راجرز براباکر» و… نام برد. این پژوهشگران در تحقیقات خود استدلال میکنند شهروندی (در خاورمیانه) بهعنوان یک مقوله فراگیر با رشد انحرافات و ذهنیتهای روایتشده ایدئولوژیک بروز و ظهور یافته است. بااینحال قیامهای عربی که در آنها مرد و زن از هر سن و طبقهای رژیمهای اقتدارگرای مستبد را به چالش کشیده و محافظت از شأن شهروندی خود را طلب کردهاند، ما را به تأمل انتقادی در فرض پیروزی و شکست ناسیونالیسم و شهروندی وا میدارد.
تمرکز بر شهروندی قوانینی با نگرش تکنولوژیک به ارمغان آورده که شیوههای خاصی برای تمییز شهروندانِ معین و دیگرانِ نامعین ایجاد میکند. مهمتر از آن، شهروندی تنها میتواند بهصورت قانونی و در یک موقعیت موضوعی تجسمیافته طرح شود چراکه در غیر این صورت ما با مسئله عدم شهروندی مواجه میشویم. این فقره در خاورمیانه بسیار حائز اهمیت است زیرا خاورمیانه جایی است که در آن پناهندگان و بیشتر از آنان، مهاجران با این مسئله دستوپنجه نرم میکنند و به همین سبب حوزه مهم نوشته حاضر را این مسئله در برمیگیرد. همچنین موضوع مهمی برای دولتهای عربی نیز هست. برای مثال پذیرش یا عدم پذیرش پناهندگان توسط دولت لبنان منوط به یک فرآیند مشروط و محدود به اصولِ محوری و نگرانیهایی در باب ناسیونالیسم است. درحالیکه دولت مدرن گروههای خاصی از ساکنین و شهروندان و همچنین شهروندی فردی را با استفاده از شاخصهای تعیینکننده هویت فردی و جمعی از قبیل دین، جنسیت، نام، فرقه، جنس، سن، نژاد، طبقه اجتماعی، پناهندگی و… تنظیم و معرفی میکند.
مطالعه موضوع شهروندی بهعنوان مجموعهای از شیوههای رسمی و نهادینه لاجرم بهسوی مطالعه بوروکراسی میانجامد. محققینی چون «کارول پِیتمن» و «فرانسس هاس» تصریح میکنند که چارچوبی از شواهد وجود دارد که شهروندی و جنسیت بهصورت متقابل ساخته میشوند. شهروندی –چه مرد و چه زن- همواره جنسیتی، جنسی و در حضور دیگران طرح میشود. پژوهشگر دیگری به نام «ژاکولین استیون» تأکید دارد ازآنجاییکه جامعه سیاسی در میان روابط خویشاوندیِ تحت کنترل دولت تشکیلشده، لذا باید جنسیت، جنس، تصورات و قواعد جامعه را بهمنظور شناخت دولت و شهروندی موردمطالعه قرار داد. او مینویسد: «برای ملاحظه ساخت خانواده (و ظهور آن بهصورت طبیعی) باید ساخت جامعه سیاسی (و ظهور آن بهعنوان یک ملت) را مورد ملاحظه قرار داد.» بهطورقطع تحقیق و تفحص شهروندی و تأکید بر نشانهگذاریهای بسیار آن، به ما اجازه میدهد تا تفاوت را بدون تعیین و مداخله ارزشهای هنجاری مطالعه نماییم.
در عمل، شهروندی مجموعهای از شرایط محدود، سخت و پیچیده است که اغلب در میان تناقضات مفصلبندی میشود. بهعنوانمثال در لبنان امتیازات جنسیتی و جایگاه طبقاتی یکدیگر را قطع و خنثی میکنند. فرقه، طبقه و جنسیت یک شهروند، توأمان باهم چارچوب و ساخت هر عمل شهروندی را میسازند. با ویران نمودن این جعبه سیاهِ مقولات شهروندی (فرقه، طبقه و جنسیت) به آموزه مهم «آن استولر» میرسیم که گفت: مقولات شناسایی و هویتیابی از تولیدات و قواعد رژیمهای جنسی و جنسیتی غیرقابلتفکیکاند. علاوه بر این با مداقه بر انسجام فرض شده در مفهوم جهانی «شهروند»، ما تأکید میکنیم که تنش با یکدیگر نشانه هر عمل شهروندی است. مضافاً نشانمندی و ساخت آن در میان مقررات دولتیِ روابط خویشاوندی، شهروندی در درجه نخست پیوند قانونی با دیگری است. شما ازآنجهت شهروندید که پسر یا دختر، همسر یا شوهر و… فردی هستید. همچنین شما شهروند محسوب میشوید چراکه دیگرانی هستند که پناهنده به شمار میروند (معنادار شدن شهروندی در سایه غیریت سازی با دیگری). بازمفصلبندی شهروندی ما را به «اخلاق متفاوتِ عمل» باملاحظه مهاجران و پناهندگان وامیدارد. احتمال و ارتباط متقابل که اعمال شهروندی را تشکیل میدهند، ایده استقلال، ذهنی و جهانی بودن مفهوم شهروند را از بین میبرند.
اینکه گفته میشود حدود شهروندی مشخصشده است، به معنای انکار وجود روابط قدرت و رژیمهای امتیازده نیست. همچنان که «مایکل وارنر» در قالب مقوله مشخص «همجنسگرایی» به ما آموخته است که رژیمهای قدرت خود را تثبیت و بازتولید میکنند، بهطور مشابه باید گفت درحالیکه شهروندان در یک پروژه دوردست از ایدئالهای ارزشی هستند، اما برخی از نشانهها از برخی دیگر برجستهتر هستند. بهعنوانمثال درحالیکه گفته میشود همه شهروندان جنسیتی شدهاند نظیر آنچه کارول پِیتمن استدلال میکند و به همین دلیل شهروند زن با تفاوتهای جنسیتیاش تعریف میشود، اما شهروندی مردِ دگرجنس گرا در پهنه جهانی عادیسازی میشود. نوسانی میان شهروندی و جنسیت بهمثابه قوانینی که تحت مقوله «شهروند» جای میگیرند اغلب همانند قوانینیاند که بهمنظور تمایزگذاری میان شهروندی مرد و زن به لحاظ جنسیتی ایجاد میشوند. این مسئله برای دانشوران حوزه خاورمیانه مایه شگفتی نخواهد بود.
امروز زمان خوبی برای تأمل و نوشتن در باب شهروندی در طول دورهای است که معین ربانی (تحلیلگر برجسته خاورمیانه در مرکز تحقیقات آمریکایی-فلسطینی) از آن بهعنوان «سال شهروند» یادکرده است. درواقع نظریهپردازی در باب تجلیل تفاوت به ما اجازه میدهد تا این عنوان را بهصورت جمع بیان کنیم: «سالهای شهروندان» که ناظر به پرداختن به اجزای زیر است: شهروندان زن، شهروندان مرد، شهروندان ثروتمند، شهروندان تهیدست، شهروندان مصری، شهروندان سوری، شهروندان شیعه، غیرشهروندان و ترکیبهای بیشمار دیگری از نشانهها و مؤلفهها که البته مفهوم «شهروند» بهطور ثابت باقیمانده و ساخت و بازتولید آنها را طرحریزی میکند.
منبع:http://www.faratab.com/
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.