قتل خاشقچی و آینده بن سلمان؛ سه سناریو

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
به ­دنبال قتل جمال خاشقچی، محمدبن سلمان با چالش ­های جدی مواجه شده است. سناریوهای محتمل برای آینده او، از براندازی تا مصالحه وحتی رادیکال­تر شدن رفتار وی را دربردارد.

 روند سریع به قدرت رسیدن محمد بن سلمان و دست یازیدن به مقام ولیعهدی، سبب شد تا این شاهزاده سعودی اقداماتی هیجانی و شتاب­زده را در راستای اثبات شایستگی خود و اقناع اذهان عمومی داخلی و سران کشورهای خارجی تأثیرگذار در امور عربستان، آغاز کند. تزریق دلارهای نفتی به جیب رئیس‌جمهور ایالات‌متحده و حتی شکل ­دهی به یک رابطه مالی پنهانی فی­مابین سبب شد تا ولیعهد سعودی چراغ سبز آمریکا را به ­عنوان یک حامی قدرتمند، در جهت بلندپروازی ­های منطقه ­ای خود دریافت کند. هرچند سطحی از ناامنی در منطقه غرب آسیا، همواره مطلوب آمریکا و بازیگران غربی برای پیگیری منافع و توجیه حضور مداخله ­گرانه آن‌ها در این منطقه است، اما در طول ماه‌های اخیر، بن سلمان به‌عنوان بانی شکل‌دهی و تداوم‌بخش این جلوه ناامنی، پا را فراتر گذاشته است. این امر زنگ خطر را برای ولیعهد و حامیانش به ­صدا درآورده و تا همین‌جا نیز مخاطراتی را برای آنان درپی داشته است. این اقدامات مخرب و تنش‌زا که تاکنون با بایکوت رسانه‌های بین­المللی از طریق تزریق دلارهای مواجه شده بود، به یکباره با پوشش و هجمه عظیم رسانه‌ای در قبال قتل روزنامه ­نگارِ «اخیرا منتقد» سعودی، جمال خاشقجی و بازیگری زیرکانه ترکیه نسبت به این پرونده و افشاگری­ های قطره ­چکانی، عملا بن‌سلمان و حامیان وی را با چالشی عمیق و  درحالتی از سردرگمی قرار داده است. از این منظر و با توجه به روندهای موجود می ­توان سناریوهای آتی احتمالی در رابطه با آینده سیاسی محمدبن سلمان را پیش ­بینی نمود.

درصورت تقویت فشارهای بین المللی بر محمدبن سلمان برای کناره گیری از قدرت، ممکن است که وی با واکنش ها ویا کرنش‌های بیشتر در داخل و خارج، سعی در منصرف ساختن دوستان و هم پیمانان غربی خود از این تصمیم و کسب حمایت همه جانبه آنان برای ماندن در قدرت داشته باشد.

سناریوی نخست

درصورت تقویت فشارهای بین­ المللی بر محمد بن سلمان برای کناره ­گیری از قدرت، ممکن است که وی با واکنش­ ها ویا کرنش‌های بیشتر در داخل و خارج، سعی در منصرف ساختن دوستان و هم­پیمانان غربی خود از این تصمیم و کسب حمایت همه­ جانبه آنان برای ماندن در قدرت داشته باشد. این واکنش ­ها می­تواند از جنس برخوردهای وی با کانادا، تهدید به خارج کردن سرمایه ­های عربستان از آمریکا، قطع رابطه همکاری با دانشگاه­ های آمریکایی و اروپایی در پروژه ­های عمرانی، عدم همراهی باسیاست‌های آمریکا در غرب آسیا، اعمال فشار بیشتر بر قطر و … یا بالعکس، تلاش برای ارائه روحیه ­ای آرام و غیرماجراجو از خود، با متوقف یا به تأخیر انداختن اجرای برخی اعدام­ ها، آزادی شاهزاده­ های زندانی، بهبود روابط با قطر، بهره­ گیری هرچه بیشتر از دیپلماسی دلار به­ شکل مستقیم یا از طریق واسطه ­ها در قبال سران کشورهای غربی و رسانه­ های آن‌ها باشد. درصورت تحقق این سناریو، می­ توان گفت که محمدبن سلمان از بحران کنونی عبور خواهد کرد و این امر در ادامه می­ تواند به رادیکال­تر شدن وی در فضای داخلی عربستان و همچنین در سیاست­ های منطقه ­ای بیانجامد، البته با احتساب گذشت زمان.

هرچند تا به­ امروز و به ­دنبال اظهارات جسته‌وگریخته ترامپ مبنی­ بر اعمال برخی فشارها و محدودیت ­ها بر عربستان و شخص ولیعهد در صورت اثبات دست داشتن وی در قتل خاشقجی، محمدبن سلمان و حامیان داخلی او از قدرتمندی عربستان در برابر این تهدیدات و وابستگی غرب به سرمایه­ های سعودی سخن گفته ­اند، اما تجربه نشان داده است که در مواقع حساس، به­ ویژه در مقطع کنونی به ­دلیل رقابت قدرت میان شاهزادگان سعودی، همواره حمایت آمریکا از مقامات عربستان و اثرگذاری آنان در تعیین یا جایگزینی افراد این خانواده در پست­های کلیدی، به­ عنوان یک عامل اساسی و پذیرفته ­شده، نقش‌آفرین بوده است. بنابراین واکنش­ ها و رفتارهای ولیعهد سعودی در برابر قتل خاشقچی و تبعات ناشی از آن، چندان در تلطیف اوضاع و تغییر نگاه غرب که خود به ­شدت تحت‌فشار افکارعمومی قرار دارند، مؤثر نخواهد بود.

تجربه نشان داده است که در مواقع حساس، به ویژه در مقطع کنونی به دلیل رقابت قدرت میان شاهزادگان سعودی، همواره حمایت آمریکا از مقامات عربستان و اثرگذاری آنان در تعیین یا جایگزینی افراد این خانواده در پست های کلیدی، به عنوان یک عامل اساسی و پذیرفته شده، نقش‌آفرین بوده است.

سناریوی دوم

باتوجه به سیاست­ های منطقه­ ای آمریکا در غرب آسیا، معامله قرن، حمایت همه ­جانبه محمدبن سلمان از این سیاست ­ها و تلاش برای عادی­ سازی روابط با رژیم صهیونیستی و تشویق دیگر سران کشورهای عربی برای برقراری روابط دیپلماتیک و تجاری با این رژیم، تصور اینکه رژیم صهیونیستی نسبت ­به برکناری محمدبن سلمان و واگذاری سکان ولایتعهدی به­ فردی دیگر از خاندان سعودی، واکنشی از خود بروز ندهد و از لابی­ های قدرتمند خود در غرب برای حمایت از این هم­پیمان خویش استفاده نکند، تصوری ساده ­اندیشانه است. از سویی رئیس‌جمهور آمریکا و داماد وی نیز مدت‌هاست که از خلأ فقدان سفیر آمریکا در عربستان بهره لازم را برده و روابط مالی گسترده ­ای با شخص محمدبن سلمان رقم‌زده‌اند که این امر، ضمن مطلوبیت شخصی برای ترامپ، باعث تقویت مواضع اقتصادی وی در برابر دموکرات­ها از طریق تزریق مبالغ هنگفتی از سرمایه­ های عربستان به اقتصاد آمریکا شده است؛ موضوعی که به­ کرات در سخنان ترامپ در محافل و مناسبت ­های مختلف به آن اشاره‌شده و مورد تأکید قرارگرفته است. بنابراین به­ نظر می­رسد که دوستان و هم­پیمانان منطقه­ ای و بین­ المللی محمدبن سلمان به ­شدت در تلاش هستند تا با طراحی­ های پیچیده و به­ کارگیری راهکارهای مختلف، در راستای تلطیف تدریجی اوضاع کنونی، کاهش فشارها و درنهایت خروج از بحران و حفظ محمدبن سلمان در قدرت، اقداماتی را صورت دهند. این اقدامات می­ تواند از متهم­ سازی و معرفی برخی شخصیت­ های امنیتی و سیاسی فعلی عربستان به­عنوان عاملان «خودسر» طراحی و قتل جمال خاشقچی، برکناری و برخورد با آن‌ها، آزادی شاهزاده­ ها و تلاش برای کسب حمایت واقعی و یا صوری آنان از ولیعهد، اعمال برخی اصلاحات و یا کلیدزدن یک اتفاق منطقه ­ای مانند حمله رژیم صهیونیستی به غزه، اعلام سریع­تر معامله قرن و یا تله­ گذاری برای جمهوری اسلامی ایران در منطقه به­ منظور انحراف اذهان از قضیه خاشقچی و جنایت­ های صورت گرفته، متغیر باشد.

برخی از اتفاقات اخیر در منطقه نیز مؤید پیگیری این سیاست­ها و تلاش برای تحقق این سناریو است. درواقع تحقق این سناریو به­ مثابه یک بازی دوسر برد برای جبهه سعودی- غربی- عبری خواهد بود. از یک­سو محمدبن سلمان همچنان با بقای خود در مقام ولیعهدی امیدوار به تصاحب کرسی پادشاهی در آینده نزدیک باقی خواهد ماند و از سوی­ دیگر بازیگران غربی از حفظ یک متحد مهم خود در قدرت که مجری و پشتیبان مالی سیاست­ های آن‌ها در غرب آسیا بوده و با حفظ سطحی از ناامنی منطقه­ ای، توجیه­ گر حضور نظامی آنان در این منطقه است، خرسند خواهند شد. از طرفی رژیم صهیونیستی که بعد از مدت­ ها تقابل با اعراب و دنبال کردن روابط پنهانی، با حضور محمدبن سلمان در قدرت فرصت یافته است تا بیش از هر زمان دیگری خود را در آستانه شکل­ گیری و تحقق روابط رسمی دیپلماتیک و تجاری با کشورهای عربی منطقه ببیند، از این اتفاق احساس پیروزی خواهد داشت. تحقق این سناریو در کنار طراحی پیچیده داخلی و منطقه­ ای، مستلزم ایستادگی متحدین غربی محمدبن سلمان در برابر فشارهای روزافزون رسانه ­ای هست که تاکنون نشانی از فروکش کردن و یا کاهش تدریجی در آن مشاهده نمی­ شود. درواقع، نقطه‌ضعف و پاشنه آشیل ترامپ، فشارهای رسانه­ ای و انتقادات تند دموکرات‌هاست که تا حدودی وی را درحالت انفعال قرار داده است.

به نظر می رسد که دوستان و هم پیمانان منطقه ای و بین المللی محمدبن سلمان به شدت در تلاش هستند تا با طراحی های پیچیده و به کارگیری راهکارهای مختلف، در راستای تلطیف تدریجی اوضاع کنونی، کاهش فشارها و درنهایت خروج از بحران و حفظ محمدبن سلمان در قدرت، اقداماتی را صورت دهند.

سناریوی سوم

عربستان سعودی همواره برای سرپوش گذاشتن بر جرایم حقوق بشری، جنایات منطقه ­ای خود مانند جنگ یمن، نقش مخرب و مداخله­ گرانه خود در امور کشورهای مستقل منطقه همچون سوریه، تحریم قطر، تحریک و تجهیز گروه ­های تروریستی و ضدانقلاب علیه جمهوری اسلامی ایران، سعی داشته است تا با تطمیع رسانه­ های پرسروصدای بین­ المللی، آن‌ها را نسبت به اقدامات خود به موضع انفعال کشانده و خنثی سازد. اما این رابطه، به­ دنبال قتل جمال خاشقچی، روزنامه ­نگار منتقد شخص محمدبن سلمان و سیاست­ های وی، که اتفاقا در مقطعی خود در نقش واسطه خاندان سعودی با رسانه­ های غربی فعال بود، رو به وخامت گذارده و این رسانه ­ها با عبور از انفعال گذشته خود، هرروزه حواشی جدیدی را از مسائل عیان و نهان حاکمان سعودی، تحت پوشش رسانه ­ای قرار می ­دهند. این هجمه­های رسانه­ای و تبلیغاتی به­گونه­ای است که برخی تحلیل­گران روابط بین­الملل و کارشناسان رسانه، تئوری توطئه پوست موز را درباره قتل خاشقچی مطرح کرده و بر این باورند که وقوع این جنایت درواقع یک تله­ گذاری هوشمندانه با هماهنگی با دموکرات­ های آمریکایی و از جانب مخالفان داخلی محمدبن سلمان که در نهادهای اطلاعاتی و نظامی عربستان از نفوذ قابل‌توجهی برخوردار هستند، بوده است؛ تا از این طریق دو هدف را که برکناری محمدبن سلمان از قدرت در عربستان و تضعیف ترامپ و جمهوری­ خواهان در انتخابات کنگره آمریکا است، محقق سازند. درواقع دموکرات­ ها با این اقدام و کنار رفتن محمدبن سلمان، برگ برنده ترامپ را که سرازیر ساختن سرمایه هنگفت عربستان به اقتصاد آمریکاست و در سخنرانی­ های خود همواره به آن می ­بالید و به­ واسطه آن به رقبای دموکرات فخر می­فروخت، از دست وی خارج می­ کردند. تاکنون این اقدام با بازیگری ماهرانه و زیرکانه ترکیه و شخص اردوغان و پوشش وسیع رسانه­ های آمریکایی همراه بوده است که درنتیجه آن سران کشورهای اروپایی متحد آمریکا در کنار طیف وسیعی از نماینگان مجلسی در انگلیس و آمریکا از لزوم بهره ­گیری از ابزار تحریم و تنبیه در قبال جنایات عربستان سعودی سخن گفته­ اند. این امر تمرکز ترامپ را دریافتن راهی برای نجات و حفظ متحد خود یعنی محمدبن سلمان در قدرت برهم زده و وی را به یک استیصال و سرگردانی استراتژیک کشانده است؛ چراکه دموکرات­ها و رسانه ­های متحد آن‌ها، مماشات و چراغ سبزهای ترامپ به ولیعهد جاه­طلب سعودی را دلیل اصلی وقوع جنایت در یمن و سرکوب گستاخانه مخالفین قلمداد کرده و وی را شریک جرم محمدبن سلمان می دانند.

بنابراین آمریکا و غرب که برای تداوم بخشیدن به حضور خویش در غرب آسیا و پیگیری سیاست­ های اقتصادی، سیاسی و نظامی خود نیازمند سطحی از ناامنی در کنار برخورداری از متحدی استراتژیک هستند، به­ خوبی متوجه شده ­اند که محمدبن سلمان، ولیعهد جوان و کم ­تجربه سعودی به ­رغم همراهی همه­ جانبه در بعد اقتصادی، اما به ­دلیل برخورداری از روحیه جاه ­طلبانه و بلندپروازی‌های غیرمتناسب با فضای حساس منطقه ­ای، ممکن است که در راستای عدول از سطوح ناامنی مطلوب و مدّنظر متحدین غربی خود اقدام کند و درنتیجه آن­ها را با پیامدهای غیرقابل‌کنترل و پیش‌بینی‌نشده‌ای مواجه سازد. بنابراین توافق غرب برای جایگزین کردن محمدبن سلمان با یک شخصیت میانه ­رو همچون احمدبن عبدالعزیز، عموی وی و یا محمدبن نایف، ولیعهد سابق چندان دور از انتظار به ­نظر نمی­رسد.  به ­نظر می­رسد، وقوع این سناریو با توجه به سابقه حکام سعودی، تغییر چندانی را در رویکرد آنان در قبال آمریکا و غرب ایجاد نکند. اما از سویی باوجود احتمال (هرچند پایین) شکل ­گیری تنش در روابط عربستان و رژیم صهیونیستی، ممکن است که سرعت بهبود روابط و تلاش برای رسمیت بخشیدن به آن، همانند دوران محمدبن سلمان دنبال نشود.

نکته مهم دیگر به روابط عربستان با رقیب سنتی آن در منطقه یعنی جمهوری اسلامی ایران برمی‌گردد. عربستان همواره به ایران، چه در دوره ماقبل پیروزی انقلاب و چه پس از استقرار حکومت جمهوری اسلامی، به دید یک رقیب می­ نگریسته است. تا قبل از روی کار آمدن محمدبن سلمان این رقابت در چارچوبی از خویشتنداری، تعامل و تلاش­ های پنهانی دنبال می­ شد، اما باقدرت گرفتن محمدبن سلمان فضای تعامل و گفتگو به­ سمت تخاصم و دشمنی محض سوق پیداکرده و وی از کشاندن جنگ به عمق خاک ایران و غیرقابل تعامل بودن ایران سخن گفته است. در صورت کنار رفتن بن سلمان و روی کار آمدن عموی وی احمد بن عبدالعزیز و یا محمدبن نایف، این احتمال وجود دارد که در کنار تداوم دشمنی، مجددا سطحی از گفتگو و تعامل در راستای تلطیف روابط متشنج کنونی صورت گیرد. یقینا وقوع این امر مطلوب آمریکا و غرب نخواهد بود؛ چراکه به سیاست ­های مداخله­ گرانه آنان در منطقه غرب آسیا، تداوم و شتاب فروش تسلیحات به کشورهای عربی منطقه با پیگیری سیاست ایران­ هراسی، اجرای سیاست ناتوی عربی و … لطمه خواهد زد.

در صورت کنار رفتن بن سلمان و روی کار آمدن عموی وی احمد بن عبدالعزیز و یا محمدبن نایف، این احتمال وجود دارد که در کنار تداوم دشمنی، مجددا سطحی از گفتگو و تعامل در راستای تلطیف روابط متشنج کنونی صورت گیرد. یقینا وقوع این امر مطلوب آمریکا و غرب نخواهد بود

نتیجه‌گیری

دوستان و هم­پیمانان منطقه­ ای و بین ­المللی محمدبن سلمان به­ شدت در تلاش هستند تا با طراحی­ های پیچیده و به ­کارگیری راهکارهای مختلف، در راستای تلطیف تدریجی اوضاع کنونی، کاهش فشارها و درنهایت خروج از بحران و حفظ محمدبن سلمان در قدرت، اقداماتی را صورت دهند. برخی از اتفاقات اخیر در منطقه نیز مؤید پیگیری این سیاست­ ها و تلاش برای تحقق این سناریو است. درواقع تحقق این سناریو به­ مثابه یک بازی پیروزمندانه برای جبهه سعودی- غربی- عبری خواهد بود. محمدبن سلمان همچنان در قدرت باقی خواهد ماند، بازیگران غربی از حفظ یک متحد مهم خود خرسند خواهند بود و رژیم صهیونیستی نیز از این اتفاق احساس پیروزی خواهد داشت.

منبع:http://tabyincenter.ir/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *