استان ادلب سوریه تقریبا تحت کنترل هیئت تحریرالشام و بازوی سیاسی آن یعنی دولت نجات قرار دارد و میزبان عناصری از مسلحین است که در دیگر مناطق سوریه حاضر به مصالحه با دمشق نشدند. نزدیکی جغرافیایی این منطقه به ساحل سوریه (به عنوان پایگاه مردمی دولت) میتواند ناامنیهایی را برای دولت و مردم این کشور بهوجود آورد. ادلب از نیمه دوم سال ۲۰۱۹ صحنه درگیریهای نظامی میان ارتش سوریه و گروههای مسلح مخالف بوده است. این تنشها که در ماه گذشته منجر به پیشرویهای قابل ملاحظه دمشق و متحدان شد، بازیگرانِ ضامنِ آتشبسِ سراسری[۱] و طرفهای مذاکرات آستانه را نیز در تقابل سیاسی و حتی نظامی قرار داده است. شهادت تعدادی از نیروهای مورد حمایت ایران در جریان حمله هوایی ترکیه نیز زنگ هشدار درباره احتمال تشدید تنش میان این دولتها را به صدا درآورد. از این رو نوشتار حاضر به بررسی الزامات راهبردی ایران در مدیریت بحران ادلب میپردازد.
به صورت کلی به نظر میرسد آزادسازی حلب و جلوگیری از بدل شدن این شهر به پایتخت موازی معارضه از اهمیت راهبردی و تاثیرگذار بر منافع جمهوری اسلامی برخوردار بود؛ حال تصمیمسازان ایرانی باید به این سوال پاسخ بدهند که مشارکت در فرآیند آزادسازی یا اساسا کلید زدن این عملیات در حال حاضر کدام منافع اساسی جمهوری اسلامی را تأمین میکند
نبرد در ادلب
استان ادلب، واقع در شمال غرب سوریه، آخرین پایگاه تحت کنترل معارضان مسلح سوریه است که از اواسط سال ۲۰۱۹ به صحنه حوادث و رویاروییهای نظامی متعددی تبدیل شده است. موقعیت جغرافیایی ادلب به دلیل نزدیکی به مرز مشترک سوریه با ترکیه و منطقه ساحل و همچنین ماهیت گروههای فعال در این منطقه که حاضر به مصالحه با دمشق در سایر مناطق نشدهاند، اهمیت آن را دو چندان کرده است. تنشهای اخیر در این استان آبستن تحولاتی بوده است که در صورت عدم مدیریت صحیح میتواند حتی روند جدیدی را برای آینده سیاسی سوریه رقم بزند. از اینرو ارتش سوریه با پشتیبانی هوایی روسیه و حمایت زمینی متحدان خود در فواصل زمانی مختلف دست به عملیاتهای نظامی علیه تروریستهای فعال در این منطقه زد. سپتامبر گذشته شاهد پیشرویهای سریع ارتش در ریف جنوبی ادلب و ریف شمالی حما بودیم که منجر به بازپسگیری شهر راهبردی خانشیخون شد. این پیشرویها با اعلام آتشبس یکجانبه دمشق- که البته محصول رایزنیهای رجب طیب اردوغان با همتای روس خود در مسکو بود- متوقف شد. هرچند با ناکامی آنکارا در انجام تعهداتش درباره توافق سوچی و منطقه عاری از سلاح، ارتش سوریه عملیاتهای خود را از سر گرفت و اینبار بازپسگیری بزرگراههای راهبردی دمشق- حلب (M5) و لاذقیه- حلب (M4) را هدف قرار داد. تسلط بر شهرهای معره نعمان و سراقب برای تحقق این مهم از اهمیت راهبردی برخوردار بود که در نهایت هم محقق شد. از طرف دیگر ادلب شاهد اعتراضات مردمی و گروههای سیاسی علیه هیئت تحریرالشام بود. فعالان سوریه در این اعتراضات بر انحلال این گروه و برعهده گرفتن اداره امور توسط جیش التحریر تأکید میکردند.
امارات بهترین گزینه برای بازگشت جهان عرب به صحنه سیاسی سوریه محسوب میشود. برخلاف کشورهایی همچون عربستان که دستکم تا سال ۲۰۱۵ به عنوان یک حامی جدی خارجی برای گروههایی از معارضه مطرح بود، امارات چهره مقبولتری برای مقامات سوریه به حساب میآید
الزامات کنشگری ایران در بحران ادلب
یادداشت حاضر بر مسئله سیاستهایی که لازم است ایران در قبال تحولات اخیر و آتی ادلب اتخاذ کند، متمرکز است. ایران و ترکیه کنشگرانی هستند که هر دو در رویدادهای دو ماه گذشته ادلب، رویه متفاوتی را نسبت به یکدیگر پیش گرفتند. سرعت پیشرویهای ارتش سوریه در سال ۲۰۱۹- که به آزادسازی خان شیخون منجر شد- زمینه را فراهم کرد تا برخی از فعالان سیاسی سوری مدعی شوند که ترکیه با روسیه تبانی و به نیروهای به اصطلاح انقلابی خیانت کرده است. با این وجود ادبیات سیاسی و عملکرد نظامی آنکارا در برابر تحولات سال ۲۰۲۰ کاملا با سکوت قابل ملاحظه این کشور در برابر تحولات سپتامبر گذشته متفاوت است. تسلط ارتش سوریه بر شهر راهبردی سراقب زنگ هشدار را برای ترکیه و همپیماناش در ادلب به صدا درآورد. بدین ترتیب به موازات پیشرویهای ارتش، ترکیه نیز بر کمکهای نظامی خود به معارضه افزود و همچنین به اشتراک اطلاعات با گروههای تحت حمایت خود ادامه داد. آنکارا در ادامه، حمایت توپخانهای را نیز به مجموعه پشتیبانیهای خود اضافه کرد اما این کمکها برای جلوگیری از پیشروی ارتش سوریه کافی نبود. در این میان مرگِ دست کم ۳۳ نظامی ارتش ترکیه در خاک سوریه در جریان یک حمله هوایی، آغاز عملیات نظامی جدید ترکیه را تسهیل کرد. عملیات موسوم به «سپر بهار» در واقع چهارمین عملیات نظامی آنکارا در خاک سوریه محسوب میشود.
دومین کنشگری که در سیاستهایش تغییر رویه را میتوان ملاحظه کرد، ایران است. هرچند بحث حضور نیروهای ایرانی و همپیمانان آن در نبردهای ادلب در دورههای قبلی هم مطرح بود، اما برای اولینبار بعد از شهادت چند نفر از نیروها در حملات هوایی ارتش ترکیه بود که حضور ایران و همپیمانانش در این منطقه مورد تأیید رسمی قرار گرفت. در سایه این تغییر در سیاست تهران نسبت به ادلب، نخستین نکتهای که لازم است مورد توجه قرار بگیرد این است که عملیات در ادلب چه منافع راهبردیای را برای ایران تامین میکند؟ به صورت کلی به نظر میرسد آزادسازی حلب و جلوگیری از بدل شدن این شهر به پایتخت موازی معارضه از اهمیت راهبردی و تاثیرگذار بر منافع جمهوری اسلامی برخوردار بود؛ حال تصمیمسازان ایرانی باید به این سوال پاسخ بدهند که مشارکت در فرآیند آزادسازی یا اساسا کلید زدن این عملیات در حال حاضر کدام منافع اساسی جمهوری اسلامی را تأمین میکند.
بدیهی است که آزادسازی کامل اراضی سوریه و بازگشت حاکمیت دمشق به سراسر کشور را نمیتوان معادل منافع عمومی جمهوری اسلامی قرار داد. پاسخ به این سوال با توجه به پیامدهای سنگین احتمالی جنگ ادلب، از اهمیت مضاعفی برخوردار است. هرچند توافق مسکو که در سفر اخیر اردوغان به روسیه حاصل شد، عملیات نظامی در ادلب را متوقف کرد اما با توجه به مسکوت ماندن موارد اصلی مورد اختلاف و همچنین نارضایتی همپیمانان آنکارا در ادلب از این توافق، به نظر میرسد عمر این توافق نیز دیری نپاید. بنابراین همه طرفها باید خود را برای سناریوی یک درگیری نظامی دیگر آماده کنند. پرونده ادلب دو نتیجه مهم میتواند به بار آورد: اول کاهش قدرت و نفوذ ترکیه در تحولات سوریه و دوم احتمال تشدید تقابل سیاسی- نظامی آنکارا و تهران.
فشار بیشتر بر ترکیه در پرونده سوریه (اکنون در جنگ ادلب) نه تنها ایران را در مسیر تقابل بیشتر با این کشور قرار میدهد بلکه حرکتی در مسیر تأمین منافعی است که اکنون ابوظبی در پی تحقق آن است
شاید این سوال در ذهن مخاطبان نوشتار حاضر مطرح شود که کاهش نفوذ ترکیه در پرونده سوریه چگونه میتواند به ضرر ایران باشد. در پاسخ به این سوال باید به روندهای کلان کنونی غرب آسیا توجه کرد. به بیانی دیگر تحولات ادلب را همچون کلیت بحران سوریه، نمیتوان مجزا از روندهای کلان منطقهای مورد بررسی قرار داد. بنابراین لازم است در سیاستگذاری نسبت به تحولات ادلب، معادلات کنونی قدرت در منطقه را در نظر گرفت. در این میان ائتلافهای منطقهای علیه ایران و ترکیه (یا به عبارت دقیقتری اردوغان) و نقش مهم ابوظبی را باید در نظر داشت. برخلاف برخی از تحلیلهای مثبت رایج نسبت به بازگشایی سفارت امارات در دمشق، نگارنده همواره نسبت به برنامههای میانمدت و بلندمدت ابوظبی در سوریه بدگمان بوده است. واقعیت آن است که امارات بهترین گزینه برای بازگشت جهان عرب به صحنه سیاسی سوریه محسوب میشود. برخلاف کشورهایی همچون عربستان که دستکم تا سال ۲۰۱۵ به عنوان یک حامی جدی خارجی برای گروههایی از معارضه مطرح بود، امارات چهره مقبولتری برای مقامات سوریه به حساب میآید. بدین ترتیب ابوظبی میتوانست بازوی اجرایی برای طرحهای عربی- غربی برای منطقه به طور اعم و برای سوریه به طور اخص باشد. به باور نویسنده، ورود امارات به بحران سوریه در راستای سه هدف موازی است: اولا مهار نفوذ ترکیه در سوریه و نهایتا حذف این کنشگر از معادلات نظامی- سیاسی این بحران؛ ثانیا کاهش نفوذ و در نهایت حذف ایران از سوریه که طبیعتا با توجه به روابط ۴ دههای این کشور با دمشق پیچیده و دشوارتر خواهد بود و ثالثا تحقق انتقال سیاسی و گذار به عصر پسا اسد که البته این به معنای سرنگونی نظام سیاسی کنونی نیست.
گرچه معمولا در مطالعات منطقهای نقش رقابتهایی خارج از محور ایرانی- سعودی کمتر مورد توجه قرار میگیرد اما این امر نباید منجر به این شود که تحلیلگران توجه لازم به فعالیتهای اطلاعاتی- سیاسی ائتلاف ابوظبی- ریاض- تلآویو برای عبور از ترکیه تحت زعامت اردوغان مبذول ندارند. درست است که آنکارا در پرونده سوریه دست به اقداماتی در تباین با منافع و امنیت ملی جمهوری اسلامی زده و حتی از فرصتهای مختلف برای منزوی کردن ایران از ساز وکار دیپلماتیک مرتبط با سوریه از طریق ایجاد کانالهای دیپلماتیک موازی گفتوگوهای آستانه استفاده کرده است اما روابط دو کشور در معادلهای کلانتر، از اهمیت حیاتی برخوردار است.
از اینرو در سایه راهبرد فشار حداکثری آمریکا و همپیمانانش علیه جمهوری اسلامی ایران، لازم است که تهران مقامات ترک را نسبت به لزوم توسعه روابط فیمابین قانع کند. این در حالی است که فشار بیشتر بر ترکیه در پرونده سوریه (اکنون در جنگ ادلب) نه تنها ایران را در مسیر تقابل بیشتر با این کشور قرار میدهد بلکه حرکتی در مسیر تأمین منافعی است که اکنون ابوظبی در پی تحقق آن است. تصمیمسازان ایرانی باید توجه داشته باشند که روسیه راه خود را برای تداوم همکاری با آنکارا پیدا خواهد کرد. مسکو در همین بحران اخیر نیز به گونهای رفتار کرده که گویی آنچه در جریان است، موضوعی مربوط به ایران، سوریه و ترکیه است که خود باید حل و فصلش کنند. مسکو که کنترل آسمان سوریه را برعهده دارد، در عمل نیروهای ارتش این کشور و متحدان را در برابر حملات ترکیه بیدفاع قرار داد. شاید این انفعال روسها بود که باعث شد اتفاقی بیسابقه رخ دهد و مرکز مستشاری نظامی ایران در سوریه با صدور بیانیهای، مقامات ترک را برای دعوت به برخورد عقلانی با موضوع ادلب مستقیما خطاب قرار دهد.
ایران درباره پرونده سوریه باید مستقیم وارد رایزنی با ترکیه شود و حل و فصل مسائل را به دیپلماسی دوجانبه آنکارا- مسکو واگذار نکند. بنابراین مسئله فقط جلوگیری از جدایی ترکیه از محور آستانه نیست بلکه توسعه تعاملات در این بحران است
حتی اگر خویشتنداری سیاسی تهران و آنکارا، گزینه برخورد نظامی میان دو طرف را بیشتر به حاشیه براند اما افزایش فشار بر ترکیه – آنهم وقتی که معادلات سوریه از اهمیتی راهبردی برای سیاست داخلی اردوغان برخوردار است- باعث دوری بیشتر این کشور از روند آستانه و نزدیکی به آمریکا و اروپا میشود. این به معنای افزایش احتمالی نقش سیاسی کشورهای غربی در پرونده سوریه است که بعد از آزادسازی حلب تا حد قابل ملاحظهای کاهش یافته بود. افزایش نقش غرب میتواند به معنای به حاشیه رفتن روند آستانه در سایه رونق دوباره مذاکرات ژنو و حذف دوباره ایران از دیپلماسی بینالمللی مرتبط با سوریه باشد. بنابراین در این شرایط منطقهای به نظر میرسد تنش بیشتر به خاطر پرونده سوریه نه به نفع ایران و نه به نفع ترکیه است که هر دو با جبههای غربی-عربی علیه خود مواجه هستند. البته این به معنای سستی در برابر اقدامات آنکارا نیست. بلکه ایران درباره پرونده سوریه باید مستقیم وارد رایزنی با ترکیه شود و حل و فصل مسائل را به دیپلماسی دوجانبه آنکارا- مسکو واگذار نکند. بنابراین مسئله فقط جلوگیری از جدایی ترکیه از محور آستانه نیست بلکه توسعه تعاملات در این بحران است.
نتیجهگیری
پرسش کلیدی نوشتار حاضر این بود که آزادسازی ادلب در زمان حاضر به طور اعم و مشارکت ایران در این عملیات به طور اخص، کدام منافع راهبردی جمهوری اسلامی در سوریه و منطقه را تامین میکند؟ براساس استدلال نویسنده، لازم است که تصمیمسازانِ ایران منافع ناشی از عملیات در ادلب را در یک کفه ترازو و پیامدهای منفی منتج از آن را در کفه دیگر ترازو قرار دهند. به نظر میرسد اگرچه آزادسازی کامل ادلب منافعی برای جمهوری اسلامی ایران دارد، اما لازم است تصمیمسازان داخلی در سایه تحولات کنونی و ائتلافبندیهای در حال تثبیت منطقه که اهمیت حفظ و توسعه روابط با آنکارا را بیش از پیش نشان میدهد، به پیامدهای منفی تشدید فشار به ترکیه در پرونده سوریه توجه بیشتری مبذول دارند. اکنون ترکیه در تحولات سوریه نقش وزنه تعادل در برابر طرحهای عربی- غربی ضد ایران را برای تهران ایفا میکند و جمهوری اسلامی نباید اجازه بدهد که با حذف این کنشگر معادلات بحران علیه خودش تغییر کند.
پی نوشت
[۱] آتشبس ۲۰۱۶ بعد از آزادسازی شهر حلب و به ابتکار روسیه و ترکیه (با حمایت ایران) برقرار شد. روند گفتوگوهای آستانه بعد از اجرایی شدن این توافق، آغاز گشت
منبع:http://tabyincenter.ir
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.