با انتشار اخبار مربوط به قرارداد جامع 25 ساله میان ایران و چین، گمانهزنیها درمیان تحلیلگران و پژوهشگران خاورمیانه در باب توازن نظامی-امنیتی و سیاسی بازیگران قدرتمند منطقهای در آینده افزایش یافته است. با امعان نظر به این توافق، از یکسو باید بر ایران و بازیگری آن در منطقه نظر داشت و از سوی دیگر باید به همپیمانان سنتی آمریکا در منطقه و در رأس آنان عربستان سعودی و نقش آنها در توازن منطقهای تمرکز نمود.
برخی از تحلیلگران ایرانی همچون «سیدحسین موسویان» معتقدند سیاست فشار حداکثری (maximum pressure policy) آمریکا در دو سال گذشته نتیجه ملموسی جز تقویت «سیاست چرخش به شرق» در ایران نداشته است. موسویان با اشاره به خروج آمریکا از برجام معتقد است اولا تحریمهای بیسابقه آمریکا علیه ایران، تهران را به این جمعبندی رسانده است که روابط عادی با واشنگتن فارغ از هزینههای سیاسی و نظامیای که در پی دارد، عملا امکانپذیر نیست و سیاست نگاه به شرق را که در گذشته کموبیش مطرح بود به یک راهبرد جدّی بدل کرده است. دوما تهران، مسکو و پکن همواره در کنار انتقاد از سلطه دلار در مبادلات تجاری، مخالف سیاستهای مداخلهجویانه آمریکا در منطقه بودهاند. سوما چین بهشدت خواهان تأمین پایدار انرژی در منطقه است؛ این در حالی است که اکثر کشورهای تولید کننده انرژی در این منطقه، همپیمانان آمریکا بوده و سیاستهای خود را با این دولت تنظیم میکنند.
لذا وجود یک همپیمان در حوزه انرژی در منطقه برای چین حیاتی بوده که پیمانهای سیاسی-نظامی فیمابین میتواند بهمنزله پشتوانهای قوی برای آن قلمداد شود. چهارم باتوجه به شکستهای پیدرپی آمریکا در منطقه (افغانستان و عراق) و ایستادگی ایران در برابر مداخلات آمریکا، تهران میتواند فرصت خوبی را برای مسکو و چین فراهم کند تا دو قدرت بزرگ بتوانند در منطقه نیز منافع واشنگتن را به مخاطره اندازند؛
با توفیق یافتن در این هدف هر سه بازیگرِ همپیمان میتوانند با سهولت بیشتری منافع خود را در منطقه پیگیری کنند.
پنجم آمریکا در دوره «دونالد ترامپ»، رئیس جمهوری ایالات متحده، با خروج از معاهدات بینالمللی و پیگیری سیاست «اول آمریکا» (America First)-که ناشی از تقویت گرایشهای راستگرایانه بعضا افراطی و ناسیونالیستی است- به میزان چشمگیری وجاهت و پرستیژ بینالمللی خود را از دست داده است. این مسأله فرصت قابلتوجهی را برای چین فراهم کرده تا بتواند تصوری از خود بهمثابه آلترناتیو آمریکا در سیاست و اقتصاد بینالملل درمیان افکارعمومی و حتی دولتهای اروپایی در آیندهای نه چندان دور برسازد. ششم درحالی که آمریکا و اروپا حدود70 درصد از سهم صادرات تسلیحات به منطقه را به خود اختصاص دادهاند، چین و روسیه مشترکا حدود ۲۰ درصد از سهم صادرات تسلیحات به خاورمیانه را دارند. پیشبینی میشود با توجه به سیاست چرخش به شرق ایران، این کشور نقش بسزایی در افزایش تأثیرات چین در منطقه و فروش تسلیحات بیشتر ایفا کند. در واقع ایران جزء نادرگزینه هایی است که میتواند صادرات تسلیحات بلوک شرق را با غرب در منطقه به بالانس نزدیک کند.
با در نظر گرفتن موارد ششگانه فوق، میتوان گفت موازنه قدرت در منطقه یک موازنه دوقطبی میان همپیمانان آمریکا از یکسو –مانند دولتهای عربی حاشیه خلیج فارس بویژه عربستان و همچنین اسرائیل- و همپیمانان چین و روسیه از سوی دیگر-مانند ایران- خواهد بود؛ هرچند باوجود بازیگران بینابین همچون پاکستان و ترکیه این موازنه دوقطبی به نوعی جنگ سرد تمامعیار تبدیل نخواهد شد. وجود این بازیگران توازنبخش میتواند تاحدودی میزان تخاصم و رقابت بر سر عمق راهبردی در منطقه را درمیان دو بلوک تعدیل نماید.
چنانچه نیک بنگریم این تحلیل یک مفروض مهم دارد و آن هم تعهد خالص هر یک از بازیگران مهم منطقهای–ایران و عربستان- به یک قدرت فرامنطقهای –چین و آمریکا- است. این درحالی است که اگرچه ایران در برابر عادیسازی روابط با آمریکا ایستادگی کرده اما عربستان سعودی بهعنوان یک قدرت منطقهایِ همپیمان آمریکا، خود را از روابط گسترده با چین محدود نکرده و اخیرا نشانههای بارزی از تمایل فزاینده ریاض نسبت به ایجاد و تقویت روابط متنوع و تنگاتنگ با پکن دیده شده است.
در 4 آگوست 2020، وال استریت ژورنال گزارشی منتشر کرد که درباره همکاری دو شرکت چینی با عربستان سعودی برای ساخت تأسیسات هستهای جهت استخراج کیک زرد از سنگ معدن اورانیوم در منطقه بیابانی شمال غرب عربستان در نزدیکی شهر العلاء بود. کیک زرد ماده لازم هم برای سوخت رآکتور و هم تولید سلاح هستهای است. به همین دلیل این موضوع در سطح بینالمللی حساسیت برانگیز است. پس از این گزارش، نیویورک تایمز نیز گزارشی منتشر کرد و طی آن از رصد دقیق فعالیتهای هستهای عربستان از سوی نهادهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا خبر داد. این خبر در راستای امضای توافقنامه همکاری میان دو کشور در آگوست 2017 بوده است. در این توافق، پکن متعهد شد به پادشاهی سعودی در پیشبرد پروژههای هستهای کمک کند. از سوی دیگر عربستان تلاش کرد توافق مشابهی را با دولت ایالات متحده تنظیم کند تا هم از تکنولوژی بهروز آمریکایی برخوردار شود و هم میان دو دولت رقیب موازنه برقرار کند اما چنین توافقی در آمریکا نیازمند نظر مساعد کنگره بود که باتوجه به بدبینی کنگرهنسبت به فروش تسلیحات به این کشور، سرانجام این امر محقق نشد. لذا پادشاهی سعودی کار خود را با چین به پیش برد.
این گزارش نشان میدهد که علیرغم وجود روابط تنگاتنگ و سنتی میان عربستان و آمریکا، نزدیکی ریاض به پکن بویژه در مورد مسأله حساسیت برانگیزِ هستهای موجب نگرانی واشنگتن و البته نارضایتی آن شده است. همچنین این مسأله اگرچه استدلال چهارم موسویان در باب خروج آمریکا از معاهدات بینالمللی از جمله برجام و نقش آن در پیوستن ایران به چین را تأیید میکند اما این نکته را نیز باید متذکر شد که این مسأله تنها در مورد ایران صادق نیست. به عبارت دیگر خروج آمریکا از معاهدات بینالمللی و کاستن از نقش پلیس جهانی آن، روی دیگری نیز دارد و همانا تنها گذاشتن همپیمانان سنتیاش از جمله عربستان سعودی در مواجهه با مسائل امنیتی و چالشهای منطقهای است.
میتوان گفت سیاست چرخش به شرق درمیان مقامات سعودی نیز از دیرباز محل تأمل و بررسی بود که با به تخت نشستن «ملک سلمان»، پادشاهی سعودی و «محمد بن سلمان»، ولیعهد جوان سعودی، بیش از پیش موردتوجه قرار گرفته است؛ هرچند وقوع حوادثی چون قتل «جمال خاشقچی»، روزنامهنگار منتقد سعودی و فشارهای حقوق بشری کشورهای اروپایی و جریان های رسانه ای بر عربستان و اعتراضات محافل غربی به عربستان در موضوع جنگ یمن و همچنین هدف قرار گرفتن تأسیسات نفتی آرامکو، تأثیر شگرفی در این تصمیم داشته است.
«برنارد هایکل»، استاد مطالعات خاورمیانه دانشگاه پرینستون، معتقد است: بن سلمان پس از قتل جمال خاشقچی مایل به چرخش سیاست خارجی کشور به شرق شده بود. هایکل با اشاره به مکالمه خود با بن سلمان در واتسآپ گفت: «ولیعهد از واکنش سخت غرب در ماجرای خاشقچی شوکّه شده بود و به من گفت بهدنبال تغییر جهت سیاست خارجی به سوی شرق است. من نیز ضمن ابراز ناراحتی از این ماجرا این تصمیم را نادرست دانسته و باتوجه به رابطه طولانی و استراتژیک عربستان با آمریکا و غرب از ناتوانی شرق برای تبدیل به یک جایگزین مناسب برای کشورش سخن گفتم».
در واقع مواجهه عربستان با چالشهای امنیتی-نظامی در سالهای اخیر مقامات سعودی را به فکر متوازن کردن روابط سیاسی، اقتصادی و نظامی-امنیتی خود میان شرق و غرب انداخته است. به عبارت دیگر سعودیها دریافتهاند دیگر براحتی نمیتوانند روی حمایتهای سیاسی و نظامی آمریکا حساب باز کنند و باید با پشتوانه خود امنیت خود را تأمین نموده و با توافق با پکن نشان دادهاند تا زمانیکه مناقشه هستهای ایران بهکلی خاتمه نیابد راه دستیابی به موازنه هستهای را برای خود باز نگه میدارند.
از متحد استراتژیک تا قدرت توازنبخش
برخی از تحلیلگران با اشاره به اختلاف مواضع گهگاه میان عربستان و آمریکا در برخی از موضوعات منطقهای و انرژی، روابط دو کشور را مبتنی بر «الگوی پیچیده همکاری در عین تعارض منافع در حوزههای ژئوپلیتیکی» میدانند. در این الگو، رابطه دو کشور از یکسو بهدلیل وجود تعارض منافع در حوزه انرژی (اختلافات دو کشور درباره قیمت نفت در اوپک پلاس)، توازن هستهای و خرید تسلیحات به سطح اتحاد استراتژیک نخواهد رسید و از سوی دیگر برخی منافع مشترک نیز مانع از فروپاشی روابط فیمابین خواهد شد. درست در همین شرایط ریاض تمایل شدیدی برای متکثر کردن روابط نظامی-امنیتی و سیاسی خود با چین و روسیه دارد.
لذا مقامات سعودی نیز به سیاست چرخش به شرق بهعنوان یک گزینه برای سالهای آتی چشم دارند ولو آنکه این موضوع به حد ایران حیاتی نباشد. باتوجه به آنچه که از نظر گذراندیم، نزدیکی استراتژیک ایران به چین بیشتر به اعمال نفوذ فزاینده این کشور در منطقه در پهنه یک نظم متکثر و متوازن منطقهای میانجامد تا آنکه به ایجاد یک نظم دوقطبی منجر شود چراکه آمریکا با سیاستهای یکجانبه خود نهتنها ایران بلکه عربستان را نیز هرچند بهشکل محدودتر به دامان چین رانده است. به عبارت دیگر چینیها تمایلی به ورود به اردوگاه دوقطبی منطقه که یکسوی آن ایران و سوی دیگر عربستان است، نداشته و تلاش میکند از فرصتی که آمریکا برای آنها فراهم کرده استفاده کرده و هر دو دولت متخاصم را به سوی خود جلب کنند. این ادعا با سفر اخیر «محمدجواد ظریف»، وزیرخارجه ایران، قابل انطباق است.
ظریف که برای پیگیری قرارداد جامع 25 ساله میان دو کشور و تلاش برای حفظ شریانهای حیاتی برجام و قطعنامه 2231 شورای امنیت به پکن سفر کرده بود با پاسخ قابل تأمل همتای چینی خود مواجه شد. «وانگیی»، وزیرخارجه چین، در این مذاکره خواستار ایجاد ساختار چندجانبۀ منطقهای شامل همۀ
طرفهای ذیربط به منظور تسهیل گفتگو در شرایط برابر و افزایش تفاهم برای حل مسئلۀ هستهای ایران با ابزار سیاسی و دیپلماتیک شده بود. چنانچه روشن است این پیشنهاد چنان کلی، پرابهام و فارغ از اراده جدی است که نمیتواند عملیاتی باشد. علاوه بر این با تأکید وزیر خارجه چین بر مذاکره همه طرفهای زیربط، طبیعی است طرفهایی که اختلافات جدی با ایران داشته و در اینجا محتمل است که منظور وزیر خارجه چین بوده دولتهایی جز عربستان، امارات و اسرائیل نخواهند بود؛ دولتهایی که مذاکره با آنها برای ایران جزو خطوط قرمز محسوب میشود. این مسأله گواهی بر سیاستگذاری کلی چین مبنی بر عدم ورود به یکی از بلوکهای قدرت در منطقه است. لذا میتوان گفت در سالهای پیشرو نقش پکن نه بهعنوان رهبر بلوک شرق بلکه بهعنوان «قدرت تعیینکننده در ایجاد موازنه اقتصادی، سیاسی و نظامی-امنیتی»برای عربستان و البته «متحد استراتژیک» برای ایران بیشتر و پیچیدهتر خواهد بود.
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.