فیلیپ رملر در گزارشی که در وبسایت اندیشکده کارنگی منتشر شد، نوشت: جزر و مد بهترین توصیف برای تعامل روسیه با کل منطقه قفقاز است. با آغاز مناقشه قرهباغ در فوریه ۱۹۸۸ قدرت و نفوذ روسیه رو به افول گذاشت. بعدازآن روند جزرومد بهسرعت کاهش پیدا کرد و حتی باعث شد تصرفات روسیه در قفقاز شمالی فاقد یک کنترل مرکزی مؤثر باشد. اولین جنگ چچن، یک جزر بود که کِشندگی آن با جنگ دوم چچن در سال ۱۹۹۹ افزایش پیدا کرد. روسیه تا حدود سال ۲۰۰۴ برای قدرت و نفوذ افکنی مؤثر در منطقه وسیعتر قفقاز بسیار ضعیف و به لحاظ داخلی دچار شکاف بود.
نفوذ روسیه حتی در زمانی که دچار کِشندهترین جزرها بود، هرگز بهطور کامل از بین نرفت. روسیه در مقایسه با آنچه دولتهای جدید قفقاز میتوانستند به دست آورند، منابع بیشتری را جمعآوری کرد و نفوذ خود را افزایش داد؛ اما روسیه در دهه ۱۹۹۰ فاقد یک دستگاه حاکم یکپارچه بود و در آنجا تعدادی از قبایل با یکدیگر در حال رقابت بودند که بازیگران منطقهای نیز میتوانستند میان آنها مانورهایی بدهند.
بهعنوانمثال، مسکو بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، یگانهای نظامی روسیه را در قفقاز به حال خود رها کرد. در مناقشه قرهباغ آن یگانها برای هر دو طرف بهعنوان مزدور، تأمینکننده سلاح و تدارکات خدمت کردند. یک دهه طول کشید تا مسکو قدرت معروف به «قدرت عمودی» خود را در قفقاز اعمال کند. از آن به بعد و بعد از جنگ گرجستان و بازگشت پوتین به ریاست جمهوری در سال ۲۰۱۲، جسارت روسیه در این منطقه پیوسته افزایش یافت.
مسکو ظرفیت اعمال قدرت و نفوذ بیشتری را به دست آورده اما درعینحال چشمانداز منطقهای تغییر کرده است. درگیری شدید بر سر ناگورنو و قرهباغ که اواخر سپتامبر ۲۰۲۰ آغاز شد، نشانگر تقلای روسیه برای دستوپنجه نرم کردن با چشماندازی بسیار پیچیدهتر بوده است. در حال حاضر بازیگران بیرونی بیشتری درصحنه حضور دارند و هر سه دولت قفقاز جنوبی یعنی ارمنستان، آذربایجان و گرجستان، راهبردهای خود را برای مقابله با این محیط جدید سازگار کردهاند. تلاشهای رو به افزایش روسیه نتایجی گوناگون را به بار آورده است. بهزحمت میتوان گفت که اقدامات پوتین در اوکراین به نتایج چندان مطلوبی برای روسیه در قفقاز جنوبی منجر نشده است. وقتی پوتین ریاست جمهوری را در روسیه از سر گرفت، تعامل با قفقاز جنوبی را احتمالاً به امید گردآوری سنگهای دورافتاده در نزدیکی اردوگاه روسیه افزایش داد. در پاییز ۲۰۱۳ به نظر میرسید همهچیز طبق خواسته او پیش میرود: ارمنستان و اوکراین در برابر خواستههای او مبنی بر نپذیرفتن توافق اتحادیه اروپا و در عوض پیوستن به اتحادیه اقتصادی اوراسیا که پوتین بهتنهایی آن را ایجاد کرده، ارتقا داده و بر آن تسلط یافته بود، تسلیمشده بودند. روابط با آذربایجان بدون تلاش زیاد در اوج قرار داشت و یک میلیاردر روسی جایگزین ساکاشویلیِ مطرودِ گرجستان شد که دولتش به دنبال عادیسازی روابط با مسکو باوجودی بود که روسیه استقلال آبخازیا و اوستیای جنوبی را به رسمیت شناخته بود.
اما بعد از مداخله روسیه در اوکراین روابط مسکو با هر سه کشور قفقاز جنوبی به همان شکلی درآمد که انتظارش میرفت. پذیرشِ حکامی مانند سارگسیان و خاجیمبا توسط روسیه باعث بروز نارضایتی مردمی و برکناریهای اجباری شد. این اقدامات در قلمرو اوکراین باعث شد تا جمهوری آذربایجان در روابطش با روسیه بااحتیاط بسیار زیاد عمل کند. سیاستهای توسعهطلبانه روسیه در رابطه با آبخازیا و اوستیای جنوبی تضمینکننده خصومت مردم گرجستان و طرد شدن توسط دولتی شد که میتوانست دولتی دوستانهتر باشد.
آنگونه که ناظران گفتهاند قدرتهای بزرگ بیرونی مانند چین، ترکیه و اتحادیه اروپا روی تردیدهای محلی در قبال روسیه سرمایهگذاری کردهاند. آنها در هر سه کشور قفقاز جنوبی منافعی ایجاد کردهاند و برای دفاع از آن منافع در برابر اقدامات روسیه امکاناتی دارند و درعینحال فضای بیشتری برای مانور مردم محلی فراهم میکنند. تمایل ترکیه برای به عهده گرفتن یک نقش نظامی اساسی در حمایت از آذربایجان در مناقشهای که ۲۷ سپتامبر آغاز شد، نشان میدهد که قدرت روسیه دیگر آن اثر بازدارندگی را ندارد که قبلاً در برابر مداخله قدرتهای خارجی داشت. منافع روسیه بهطورجدی تهدید نشدهاند اما گسترش آن منافع با کندی صورت میگیرد. میتوان اینطور گفت که سیاستهای روسیه در قفقاز جنوبی و فضای گستردهتر پساشوروی آن را مجبور کرده است به مسیر سنگلاخی که به مدت یک نسل طی کرده بود، بازگردد و احتمالاً برای مدتی در آن قدم بر خواهد داشت.
منبع:https://www.scfr.ir/
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.