عادی شدن روابط با اسرائیل؛ پسندیده یا ناپسند؟!

در twitter به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
روی دیگر عادی سازی روابط اسرائیل با کشورهای عربی تعمیق استبداد، تقویت‌ پایه‌های آن و ایجاد سدی دیگر در برابر دموکراسی در منطقه است. از این جهت که یکی از انگیزه‌های اساسی نظام‌های عربی از این رویکرد تقویت و تداوم سلطه حاکمان فعلی است و به نوعی میان این نظام‌ها و حاکمان و روابط با اسرائیل رابطه لازم و ملزومی برقرار شده که بقای یکی با بقای دیگری گره خورده و همین خود احتمال تغییر و تحول دموکراتیک در جوامع عربی را کاهش می‌دهد.

 در طول تاریخ همواره رفع تخاصم و عادی شدن روابط میان متخاصمین و آشتی آن‌ها امری پسندیده و درخور احترام بوده است؛ بالاخره چنین رفتاری با سرشت آدمی سازگار است؛ این که گرهی از مشکلی باز شود؛ بحرانی حل و فصل شود و خونریزی و کشتاری پایان یابد.

اما چرا این گزاره درباره روند اخیر عادی‌سازی روابط میان برخی دول عربی و اسرائیل صدق نمی‌کند و امری پسندیده نمی‌نماید. دلیل واضح این است که چنین رفتاری آن خروجی پیشگفته را ندارد که هیچ، بلکه برآیند معکوسی نیز دارد. از این منظر که در این آشتی حل ریشه یک بحران کهنه و هفتاد ساله به نام منازعه فلسطین به کلی نادیده انگاشته شده است و تحولی در جهت حل این بحران انسانی که دیگر بحران‌های سیاسی منطقه در طول این هفت دهه به نوعی با آن گره خورده و در پیوند هستند، به شمار نمی‌رود. کما این که فی نفسه می‌تواند طرف اصلی و قدرتمند منازعه یعنی اسرائیل را بیشتر به تداوم رفتار کنونی خود، ادامه مصادره و تصرف زمین‌های فلسطینی‌ها ترغیب کند و عملا تشکیل کشور فلسطینی بر اساس قطعنامه‌های سازمان ملل کان لم یکن کند. 

اینجاست که حقوق طرف ضعیف معادله یعنی فلسطینی‌ها به نوعی وجه المصالحه این روند قرار گرفته است. در حالی که همین کشورهای عربی می‌توانستند مجتمعا همین عادی کردن روابط را در قبال گرفتن امتیازاتی برای آن‌ها قرار دهند که اینگونه نشد. 

در کنار آن نیز این پروژه صرفا به تعمیق بحران منازعه کهنه خاورمیانه نمی‌انجامد، بلکه موجب پیچیده‌تر شدن بحران‌های دیگری نیز می‌شود؛ همچون همین مساله صحرای غربی که در عادی شدن روابط مراکش و اسرائیل به نوعی وجه المصالحه واشنگتن و رباط قرار گرفت و آمریکا با شناسایی حاکمیت مراکش بر این منطقه مورد مناقشه در کنار یک طرف علیه دیگری ایستاد و بر خلاف رویه سازمان ملل عمل کرد. همچنین، در منطقه خلیج فارس این عادی شدن روابط معمولا در چارچوب یک یارگیری منطقه‌ای علیه ایران و ترکیه انجام می‌شود که اینجا هم تنش‌ها در نتیجه آن در میان مدت و درازمدت روند صعودی‌تری خواهند یافت.

اما یک روی دیگر این عادی سازی تعمیق استبداد، تقویت‌ پایه‌های آن و ایجاد سدی دیگر در برابر دموکراسی در منطقه است. از این جهت که یکی از انگیزه‌های اساسی نظام‌های عربی از این رویکرد تقویت و تداوم سلطه حاکمان فعلی است و به نوعی میان این نظام‌ها و حاکمان و روابط با اسرائیل رابطه لازم و ملزومی برقرار شده که بقای یکی با بقای دیگری گره خورده و همین خود احتمال تغییر و تحول دموکراتیک در جوامع عربی را کاهش می‌دهد. این امر هم دو علت دارد؛ نخست این که عادی سازی روابط با اسرائیل خروجی یک تصمیم دموکراتیک نیست و صرفا بعد رسمی دارد نه مردمی. در پروژه افکارسنجی مرکز مطالعات عربی برای سال 2020 بیش از 80 درصد از توده‌های عرب با عادی شدن روابط با اسرائیل مخالفت کرده‌اند. علت دوم این که تل‌آویو نظر به روابط راهبردی‌اش با آمریکا و اروپا از این روابط خود در جهت تحکیم همین نظام‌های مستبد و جلوگیری از تضعیف موقعیت آن‌ها از طریق فشارهای حقوق بشری و غیره به خاطر در خطر افتادن روابط با این کشورها در صورت کنار رفتن آن‌ها بهره خواهد برد.

منبع:http://irdiplomacy.ir/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *