با اعلام نتایج اولیه انتخابات آمریکا، رئیس جمهور افغانستان، جزء اولین رهبرانی بود که پیروزی جو بایدن را در انتخابات ریاست جمهوری به وی تبریک گفت. ارسال پیام تبریک فیالفور توسط اشرف غنی به شخص بایدن، نشان داد که ارگ ریاست جمهوری تا چه اندازه از جابجایی قدرت در رأس کاخ سفید خوشحال است. غنی در پیام تبریک ارسالی خود نسبت به تغییر رویکرد کاخ سفید به مسئله صلح افغانستان ابراز امیدواری کرد.
با پیروزی جو بایدن در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، چشم انداز رویکرد آمریکا در مناطق مختلف جهان از جمله آسیا و علیالخصوص مسئله افغانستان با ابهامات متعددی مواجه شده و این سئوال ایجاد شده که آینده روند صلح افغانستان که بر اساس توافق دوحه در حال انجام بود، در دوره بایدن به چه سرنوشتی دچار خواهد شد؟ رویکرد بایدن درباره خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان چگونه است؟ و اینکه چالشهای پیش روی بایدن در افغانستان چه خواهد بود؟
در حالی که دونالد ترامپ که طی چهار سال زمامداری خود مصرانه تلاش میکرد نیروهای نظامی آمریکایی را به خانه برگرداند، مجموعه تصمیمها و اقدامات او در خصوص افغانستان از یکسو منجر به تضعیف نقش وزارت خارجه آمریکا شد و از سوی دیگر تعدد رویکرد نهادها درباره افغانستان و عدم اجرای تعهدات او، باعث تشدید بیاعتمادی به آمریکا شد. عدم موفقیت ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری؛ سیاستهای وی در قبال افغانستان را ناتمام گذاشت و اکنون جو بایدن است که پرونده افغانستان را پیش روی خود گشوده میبیند.
جو بایدن همانند دو رئیس جمهور سلف خود، وعده تغییر سیاست خارجی آمریکا در قبال افغانستان را داده و اظهار داشته به دنبال راه حلی برای منازعه طولانی افغانستان است. بسیاری بر این باور هستند که با توجه به تجربه، سوابق و رویکرد جو بایدن، وی بیشتر به دنبال همکاری با متحدان آمریکا برای حل مسئله افغانستان است و تمام تلاش خود را معطوف به ایجاد ثبات و پیشبینی در تصمیم گیری خواهد نمود. موضوعی که در چهار سال اخیر به آن بیتوجهی شد و دستاورد آن هم چیزی جز افزایش ناامنی و بیثباتی در افغانستان نبود.
هر چند بایدن در موضوعات مختلف سیاست خارجی با ترامپ اختلاف جدی دارد، اما ظاهرا درباره پایان بخشیدن به جنگهایی که به پیشبرد منافع استراتژیک ایالات متحده کمک نمیکند و همچنین خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان با دونالد ترامپ همسو و هم نظر است. این موضوعی است که در یکی از سخنرانیهای بایدن در اوایل سال جاری مطرح شده که گفته است: “زمان پایان دادن به جنگهای ابدی است…ما باید اکثریت قریب به اتفاق نیروهای خود را از جنگهای افغانستان و خاورمیانه به خانه برگردانیم و مأموریت خود را به عنوان شکست القاعده و داعش تعریف کنیم.”
بایدن آگاه است که مردم این کشور پس از دههها جنگ، از حضور فرزندان خود در قالب نیروهای نظامی آمریکایی در افغانستان خسته و رنجیده خاطر هستند؛ لذا همچون سلف خویش وعده بازگشت نظامیان آمریکایی را داده است. اما اینکه به چه روشی و با چه کیفیتی به حضور نیروهای نظامی آمریکایی در افغانستان خاتمه دهد، مسئلهای است که باعث اختلاف میان حزب دموکرات و جمهوریخواهان شده است. اتخاذ هر تصمیمی از سوی بایدن، برای ایالات متحده پیامدهایی دارد و چالشهایی را برای وی و تیم سیاست خارجی و امنیتی حزب حاکم ایجاد میکند، که از جمله این چالشها میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
1- دشواری در اجماعسازی
نحوه خروج آمریکا از افغانستان یکی از موضوعاتی است که میتواند چالش اساسی برای سیاست خارجی بایدن در افغانستان باشد. در حالی که ترامپ تلاش میکرد بستر را برای خروج و کاهش فوری نیروهای نظامی آمریکایی از افغانستان فراهم کند، برخی از جریانهای حزبی و مقامات آمریکایی به دنبال کاهش تدریجی و مدتدار نیروهای آمریکایی از افغانستان هستند. بایدن برای اجرای موفقیت آمیز راهبرد خویش، نیازمند همکاری سنا و کمیتههای اصلی کنگره است. این در حالی است که بدنه تصمیم گیری در آمریکا در دوران ترامپ دچار گسست شده و چندگانگی در بین نهادهای قانونی تشدید شده است. اجماع میان نهادهای آمریکایی بر روی این چالش زمانی سخت و دشوار میشود که مشاهده میشود طالبان تهدید کرده در صورت عدم پایبندی آمریکا به توافق دوحه و تعلل در خروج نظامیان آمریکایی از خاک افغانستان، دست به عملیات نظامی علیه نیروهای خارجی و نظامیان آمریکایی خواهد زد. توافق دوحه، بایدن را در عمل انجام شده قرار داده و دست وی برای ارائه ابتکار عمل بیش از پیش بسته است. لذا بایدن در خصوص خروج نیروهای نظامی آمریکایی خود را بر سر یک دو راهی سخت میبیند و احساس میکند بیشتر در نقش یک مجری قرار گرفته تا اینکه نقش تصمیم گیر داشته باشد. ادامه و استمرار روند فعلی توسط بایدن به معنای پذیرش مشروعیت طالبان و گفتگو با گروهی است که بایدن در دوران اوباما از آنها به عنوان گروه تروریستی یاد کرده بود. متقابلا ایستادگی و مخالفت در برابر روند فعلی به معنی کشته شدن تعداد بیشتر نیروهای نظامی آمریکا در افغانستان است. ضمن آنکه چنین تصمیمی نیاز به اجماع میان نهادهای قانونی آمریکا اعم از کنگره و سنا دارد و ضروری است تا همه ارکان قدرت در آمریکا از این تصمیم پشتیبانی و حمایت کنند که با توجه به پروندههای متعددی که بایدن در سیاست خارجی در پیشروی خود دارد، ایجاد چنین اجماعی، برای بایدن چالش محسوب میشود.
2- بیاعتبار شدن موافقتنامههای دوجانبه با دولتهای آمریکا
توافقنامه دوحه برخلاف عنوان خود، توافق آوردن صلح در افغانستان نبود، بلکه ابزاری برای پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری بود که نهایتاً کارآمد نیفتاد. اکنون این موافقتنامه در برابر بایدن قرار دارد. پایبندی بایدن به موافقتنامه دوحه، موضوعی نیست که بتواند در افغانستان صلح به ارمغان بیاورد و اجرای آن پیامدهای جبرانناپذیری برای آمریکا خواهد داشت. در سوی مقابل عدم پایبندی دولت بایدن به موافقتنامهای که دولت پیشین آمریکا توافق کرده، باعث بیاعتباری آمریکا در نظام بینالملل میشود و با توجه به تجربه برجام و یا سایر پیمانهای دوجانبه و بینالمللی که دولت ترامپ از آنها خارج شد، این انگاره در افکار عمومی تقویت میشود که موافقتنامههایی که دولتهای آمریکا در آن حضور داشته و به امضا رسانده است، از درجه اعتبار ساقط و این تجربه باعث میشود تا کنشگران بینالمللی با کراهت حاضر به امضای موافقتنامه با دولتهای آمریکا شوند مگر آنکه تضمینهای لازم را از سوی آمریکا دریافت کنند. ضمن آن که کنار گذاشتن توافقنامه آمریکا با طالبان، اولین بیتعهدی دولت جدید آمریکا نسبت به توافقنامه دوجانبه محسوب میشود و احتمالا بایدن تمایل نداشته باشد که دولت او به عنوان یک دولت بیتعهد نسبت به موافقتنامههای حقوقی شناخته شود.
3- دشواری در رسیدن ثبات و صلح در افغانستان
روزی که دونالد ترامپ، وزیر خارجه خود را به دوحه فرستاد تا از نزدیک شاهد امضای موافقتنامه میان خلیلزاد و ملابرادر باشد، به خود میبالید و به تصور اینکه توانسته موفقیت بزرگی در عرصه سیاست خارجی آمریکا بدست آورد، فشارها به دولت افغانستان را برای پایبندی و اجرای موافقتنامه افزایش داد. اما به تدریج سرخوشی مقامات آمریکایی برای ایجاد صلح در افغانستان کاهش یافت و واقع بینی در بین اهالی سیاست آمریکا حاکم شد. مقامات آمریکایی اکنون متوجه شدهاند که مذاکرات صلح به دلیل اختلافنظر دو طرف در دستور کار مذاکرات، پیش نمیرود.
دولت افغانستان با این استدلال که در روند دوحه، یک طرف مذاکرات نبوده و در جریان شرط و شروطی که طالبان و آمریکا با یکدیگر گذاشتهاند، نمیباشد، نسبت به پذیرش موافقتنامه دوحه به عنوان مبنای گفتگوهای بینالافغانی ملاحظات جدی دارد. این مسئله، چالشی است که به عنوان میراث ترامپ کماکان در پیش روی بایدن قرار خواهد داشت. ترامپ امتیازات متنابهی (چه از طرف خود و چه از سوی دولت افغانستان) به طالبان اهدا کرده، با این حال شدت خشونتها نسبت به گذشته به میزان قابل توجهی افزایش داشته و میزان تلفات نظامیان و غیرنظامیان به صورت قابل توجهی افزایش داشته و این مسئله هم دولت و هم مردم افغانستان را برای رسیدن به صلح و امنیت ناامید کرده است. بایدن برای موفقت خود در عرصه افغانستان نیاز دارد تا طالبان را مجاب به توقف خشونتها کند. در حالی که طالبان نگاه ابزاری به اقدامات خشونتآمیز و تروریستی دارد و آگاه است در صورت کنار گذاشتن آن نمیتواند به اهداف و خواستههای خود دست پیدا کند و به نظر میرسد طالبان تا زمان رسیدن به اهداف حداکثری خود، آن را ادامه خواهد داد. این موضوع چالش جدی پیش روی بایدن است که چگونه میخواهد و یا میتواند آن را مدیریت کند.
4- مشروعیت بینالمللی طالبان
اقدامات سیاسی و بینالمللی دولت ترامپ در به رسمیت شناختن طالبان، قطعنامه سازمان ملل مبنی بر خروج نام برخی از رهبران طالبان از لیست گروههای تروریستی و همچنین سفرهای رسمی و دیدارهای مقامات ارشد طالبان با رهبران و مقامات سیاسی کشورهای منطقه و اروپایی سبب شده تا طالبان مشروعیت بینالمللی کسب کند و این موضوع شرایط را برای دولت بایدن برای راه اندازی عملیات نظامی گسترده علیه این گروه سخت میکند. ضمن آنکه وضعیت کنونی باعث سخت و پیچیده شدن شرایط برای دولت بایدن به لحاظ ایجاد عملیات روانی علیه طالبان میشود و بعید است بایدن بتواند همچون دو دهه گذشته هجمه رسانهای قوی علیه طالبان به راه بیاندازد و افکار عمومی را علیه طالبان متقاعد کند.
5- افزایش توان نظامی طالبان
دولتهای آمریکا طی دو دهه اخیر هر اندازه بر شدت حملات خود علیه طالبان افزودند، به دلایل متعدد سیاسی، اقتصادی، امنیتی و جغرافیایی موفق به ریشه کنی و نابودی طالبان در افغانستان نشدند و با تمام تلاشهایی که داشتند تنها توانستند طی سالهای گذشته برخی از رهبران و جنگجویان طالبان را شناسایی و دستگیر کنند و یا به قتل برسانند. با این حال میزان تلفات نیروهای نظامی آمریکایی و تحمیل هزینههای سرسام آور به دولت آمریکا و مالیات دهندگان آمریکایی به اندازهای بود که دولت ترامپ ناچار مجبور به توافق با طالبان شد. اکنون با آزاد شدن تعداد نزدیک به 6000 نیروی زبده طالبان از زندانهای دولت افغانستان، طالبان جسارت بیشتری بدست آورده و در صورت عدم کسب موفقیت در رسیدن به صلح، احتمال ازسرگیری حملات نظامی علیه منافع آمریکا در افغانستان و همچنین افزایش حملات علیه منافع دولت افغانستان توسط طالبان بسیار زیاد شده است. دولت آمریکا اکنون با طالبانی جسور و بسیار قویتر از گذشته مواجه است. طالبانی که علاوه بر نیروی میدانی، از اعتماد به نفس بیشتری نیز برخوردار شده و آماده انجام حملات نظامی و تشدید فشارها به دولت افغانستان و دولت آمریکا است. با چنین شرایطی، طالبان خود را در موضع برتر تصور میکند و به این باور رسیده که دولت آمریکا و دولت افغانستان مجبور به پذیرش خواستهها و ارائه امتیازات بیشتر هستند در غیر این صورت با مشت آهنین طالبان مواجه خواهند شد.
6- تکثیر گروههای افراطی و تروریستی در افغانستان
یکی از چالشها و دشواریهای بایدن در مسئله افغانستان، حضور گروههای افراطی و تروریستی به ویژه داعش در خاک افغانستان است و اتفاقاً دولت آمریکا در سالهای اخیر در مظن اتهام حمایت و پشتیبانی از این گروهها قرار داشت. بحث کاهش تعداد یا خروج غیرمسئولانه نظامیان خارجی از افغانستان، این کشور را به بهشت گروههای افراطی و تروریستی تبدیل میکند. گروههایی که میتوانند از خلأ امنیتی ناشی از خروج نظامیان خارجی در افغانستان بهره ببرند و در این کشور دست به تکثیر بزنند. ناتوانی دولت در رسیدگی و سامان دادن به وضعیت امنیتی کشور و بحرانهای ناشی از حضور گروههای افراطی وضعیت بغرنج و شکنندهای را برای افغانستان فراهم میکند. تبدیل افغانستان به پایگاهی برای فعالیت گروههای تروریستی و تکفیری میتواند تهدید جدی برای منافع ایالات متحده قلمداد شود.
7- پیچیده شدن وضعیت افغانستان برآمده از شکاف دولت کابل
دولت کنونی افغانستان به لحاظ سیاسی یکی از شکنندهترین دولتهای دو دهه اخیر را تشکیل داده است. تمرکز قدرت در نهاد ارگ، عدم انسجام، نبود وحدت و عدم وجود یکپارچگی در میان رهبران سیاسی و مذهبی افغان، ارتباط و پیوستگی احزاب سیاسی و جریانهای قومی – مذهبی افغان با کشورهای همسایه و اختلافات متعدد سیاسی میان آنها که گاه به منازعه و تنش کشیده میشود، سبب شکنندگی ساختار دولت شده است. این شکنندگی تنها به دولت ختم نمیشود بلکه به مجموعه ساختار سیاسی حاکم بر افغانستان تسری پیدا کرده و ارکان قدرت و تصمیمگیری در افغانستان دچار اضمحلال و فرسودگی شده است. حضور دولت ضعیف و غوطهور در فساد، سبب شده ایالات متحده چشمانداز مثبتی برای تدوام همکاری جدی با چنین دولتی متصور نباشد. چندگانگی مراکز اجرایی و تصمیمگیری در ساختار فعلی و مشروعیت حداقلی دولت اشرف غنی، چالش جدی برای سیاستهای دولت بایدن در افغانستان محسوب میشود و باید برای این چالش یک راه حل مناسب ارائه کند.
8- مدیریت صحیح منافع متحدان و شرکاء
دولت بوش زمانی که به افغانستان لشگرکشی کرد و افغانستان را آماج حملات جنگندههای آمریکایی قرار داد، از نیروهای ناتو هم خواست تا او را در ماموریت افغانستان یاری دهند. این همکاری و همراهی میان آمریکا و اعضای ناتو و کشورهای اروپایی تا پیش از حضور ترامپ در کاخ سفید ادامه داشت. با حضور ترامپ، شکاف جدی میان آمریکا و متحدان اروپایی ایجاد شد. ترامپ درصدد حل مشکل خود در افغانستان به طور یک جانبه بود و نسبت به منافع و شرایط سایر متحدان خود در افغانستان بیتوجه بود. علی القاعده بایدن به دنبال جبران خط مشی ترامپ در افغانستان خواهد بود و نظرات و منافع متحدان اروپایی آمریکا برای بایدن حائز اهمیت است. اما نکته اینجا است که بعضا بین منافع آمریکا با منافع متحدان اروپایی او در افغانستان فاصله ایجاد شده است. اکنون آمریکا در گرداب خروج کوتاه مدت نیروهای خود از افغانستان گرفتار شده درحالی که مقامات ناتو تأکید دارند که با آمریکا وارد افغانستان شدهاند و با هم از افغانستان خارج خواهند شد. مدیریت صحیح روابط و منافع آمریکا با متحدان آمریکا در افغانستان یکی از دشواریهای جدی پیش روی ترامپ میباشد. شرایط حاکم بر افغانستان حاکی از این واقعیت است که بازبینی و لحاظ نمودن دیدگاهها و ملاحظات سایر متحدان آمریکا در موافقتنامه دوحه، یک الزام راهبردی برای بایدن خواهد بود.
9- بیاعتمادی همسایگان افغانستان
بایدن برای موفقیت در دستیابی به اهدافی که در افغانستان ترسیم کرده، نیاز دارد تا کشورهای منطقه و همسایه افغانستان را با خود همراه کند. تجربه سالهای اخیر حاکی از این است که سیاست حذف و یا جایگزینی نمیتوانسته راهحل موثری برای مسئله افغانستان باشد و این موضوع کلیدی است که بایدن میباید نسبت به آن توجیه باشد. اقدامات کجدار و مریض ترامپ در افغانستان سبب شد تا کشورهای منطقه نسبت به نیات آمریکا در افغانستان به دیده تردید بنگرند و لذا همراهی آنها با مماشات و همکاری نسبی همراه بود. یکهتازی ترامپ و استفاده از سیاست اغواء و فریب در کنار سیاست حذف، عاملی برای عدم همراهی کشورهای منطقه با روند دوحه بود و سبب شد تا ترامپ در ماموریت خود ناکام باشد.
اعتماد سازی در میان کنشگران منطقهای یکی از مسائلی است که بایدن برای موفقیت در افغانستان مجبور است به آن توجه ویژهای داشته باشد. بایدن اکنون مجبور است تا زمنیه را برای کاهش شکافها و بیاعتمادی ایجاد شده فراهم کند. اما این مسئله به سادگی نیست. کشورهای همسایه برای همراهی با بایدن، به دنبال منافع خود هستند، منافعی که بعضاً در نقطه مقابل منافع ایالات متحده قرار دارد و بایدن برای همراه ساختن این کنشگران مجبور است هزینه زیادی پرداخت کند تا آنها را با خود همراه کند.
10- ترس از پیامدهای شکست در افغانستان
هنگامی که شوروی به افغانستان حمله کرد، شکست سختی خورد و این شکست در حافظه تاریخی جهانیان ثبت شد. آمریکا تا بدین جای کار در افغانستان حضور داشته اما هزینههای سرسام آوری که به اقتصاد او تحمیل شده و بیانتها بودن این جنگ، سبب شده تا به فکر حل مناقشه افغانستان باشد. یکی از نگرانیهایی که قاعدتاً میتواند ذهن بایدن را به خود درگیر کند، این است که چگونه مسئله افغانستان را به شکل صحیحی مدیریت کند که آیندگان شکست در افغانستان را به دولت وی نسبت ندهند. از آنجا که تحولات افغانستان بسیار سخت و سهمگین است، ترسیم چشم اندازی که بیشترین قطعیت را داشته باشد و با حداقل ریسک همراه باشد، بسیار سخت و تقریباً نشدنی است. یکی از چالشهایی که در برابر بایدن قرار دارد این است که دستور خروج نیروهای نظامی آمریکایی از افغانستان را صادر کند، اما سایر قدرتهای بینالمللی بتوانند جایگزینی برای نیروهای آمریکایی در افغانستان فراهم کنند. خروج بیحساب و کتاب و مهندسی نشده نظامیان آمریکایی از افغانستان شکستی تلخ برای آمریکا خواهد بود و ویتنامی دیگر در برای آمریکا رقم خواهد زد. شکستی که هیمنه و اقتدار بینالمللی آمریکا را مخدوش خواهد کرد. شکسته شدن اقتدار آمریکا در افغانستان آن هم شکست از یک گروه چند هزار نفره، به معنی افول هژمونی آمریکا در آسیا خواهد بود و این رویداد آثار غیرقابل جبرانی برای نیروهای آمریکایی به همراه خواهد داشت. به طوری که سایر گروهها و جریانهای سیاسی که از حضور نیروهای آمریکایی در کشور خود ناراضی هستند، مشی نظامی در پیش گرفته و دست به اقداماتی علیه نیروهای آمریکایی در کشور خود خواهند زد. این مسئله چالشی اساسی پیش روی بایدن است و نمیخواهد این اتفاق در دوران ریاست وی در کاخ سفید رخ دهد. به همین دلیل است که بایدن نیازمند آن است که به پیامدهای پسا خروج بیشتر از مسئله خروج از افغانستان توجه کند.
منبع:http://www.iess.ir/
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.