بازیگران سیاست عراق، فرقه های سیاسی هستند که در درجه اول بازتابی از تقسیم عراق روی گسل های قومی و مذهبی می باشند. در مراتب بعدی انسجام و رویکردهای اساسی آنها به کارویژه هایی چون تامین منافع اعضا و هوادران، فرهمندی کم و بیش رهبران و جذابیت خانواده های سیاسی دست اندرکار و نوع مداخله کشورهای منطقه و بعضا فرامنطقه ای در تعیین سمت و سوهای استراتژیک و تاکتیکیشان بستگی دارد.
چرخش های صد و هشتاد درجه ای و ائتلاف های سیاسی سیال و ناپایدار و طلوع و افول های مکرر، نمود بارز شخصی و فرقه ای شدن روندهای سیاسی در کشوری است که هرچند نظام سیاسی آن رسما دموکراتیک است، اما در عمل الگویی دمکراسی آن به لبنان دوم خاورمیانه تبدیل شده است.
بدون شک آنچه در عراق کنونی و به طریق اولی لبنان جریان دارد، نه ” دمکراسی تفاهمی و گفتگویی “، بلکه نوعی “دمکراسی رجال ” در معنای سلبی آن است که مناصب و پست ها در آن مانند کوپن ارزاق تقسیم می شود.
دمکراسی توافقی نوعی نظام پیشرفته اجتماعی است که با داشتن تمامی ساز و کارهای دمکراتیک، برای پیشگیری از استبداد اکثریت در مملکتی کثیرالمله، مکانیزم های احتیاطی تعبیه و با اختصاص سهمیه ها و تمهیدات معطوف به تقسیم عمودی و افقی قدرت، حضور اقلیت ها در دولت تضمین می گردد.
آنچه اما در عراق جریان دارد، دمکراسی رجال و نخبگان سیاسی است که در آن مردم موظفند تا پای صندوق های رای بیایند و چهار سال بعد را در خانه بنشینند، تا رجال سیاسی، دولت و به تبع آن منابع عمومی را میان خود تقسیم نمایند.
وقتی کشوری به آسانی در لیست فاسدترین کشورهای جهان قرار می گیرد، ناگفته پیداست خروجی روند سیاسی آن تا چه اندازه دربند منافع ملی است.
صد البته حفظ و تثبیت قدرت در این آشفته بازار و بقا در تلاطم های سیاسی ناگهانی آن و درک دقیق و درست توازن های به شدت متلون آن، خود نوعی هنر و مهارت سیاسی است که شرط لارم ماندگاری در آن است. هنری که همه از آن برخوردار نیستند.
از قضا دو مرد در عراق پس از صدام بر اثر مرگ و فقدان رقبای توانمند و شامه حساس سیاسی و چرخش های استراتژیک در بزنگاه ها، توانسته اند نه تنها جایگاه خود را حفظ کنند، بلکه آن را گسترش هم دهند: مسعود بارزانی و مقتدی صدر!
صدر کسی است که پس از جهاد نافرجام با آمریکایی ها و سرکوب توسط دولت مالکی و انحلال جیش مهدی تصور می رفت که آینده سیاسی اش به پایان رسیده است.
بارزانی هم پس از ناکامی در رفراندوم و انزوایی که دامنگیرش شد، به هیچوجه تصور نمی شد که روزی دوباره در جایگاه “دولت ساز” در بغداد قرار گیرد، کشوری که صلای جدایی از آن سر داده بود.
اکنون اما سرنوشت دو منصب نخست وزیری و ریاست جمهوری به تصمیمات و منویات این دو منوط است که با اتحاد خود، بزرگترین فراکسیون های شیعه و کرد عراق را بهم بسته اند.
صدر نخست وزیری را می خواهد و بارزانی ریاست جمهوری را، صدر می خواهد مالکی نباشد و بارزانی برهم صالح را نمی خواهد.
اما کار به این آسانی هم نیست. همانگونه که گفته شد سیاست عراق مانند جعبه جادویی است که متغیرهای فراوانی اعم از داخلی، منطقه ای، فرامنطقه ای و قومی، حزبی، مذهبی و قبیله ای در آن دخیلند و پیش بینی نتیجه آن آسان نیست.
در این میان ایران اصلی ترین ناراضی انتخابات اخیر است و نگران به حاشیه رفتن متحدان خود در چارچوب هماهنگی شیعه است که پیشتازی همراه با تکروی صدری ها آن را دوشقه کرده است.
کردها هم مانند شیعیان متفرق شده و با دو کاندیدای ریاست جمهوری به بغداد رفته اند.
داو بازی اینجاست، که تکلیف بازی بیست ساله قهر و ناز مقتدی صدر با ایران چه می شود.
اگر صدر این تهور را داشته باشد که یکسره از ایران ببرد، برهم صالح هم رئیس جمهور نمی شود. چرا که بر اساس توافقش با دو جریان سنی و حزب دمکرات کردستان آرایشان در سبد هوشیار زیباری، ریخته می شود.
اما اگر صدر به راه حلی میانه با متحدان ایران برسد، به معنای تزلزل توافق های پیشینی با بارزانی و سنی ها خواهد بود.
در این صورت با توجه به وجاهت بیشتر برهم صالح در عراق و منطقه و،حتی پایتخت های غربی شانس وی برای دور جدیدی از ریاست جمهوری افزایش می یابد.
به نظر من احتمال وقوع فرضیه دوم بیشتر است.
هرچند فارغ از برایند نهایی ماراتن اخیر و اینکه چه کسی رئیس جمهور و نخست وزیر شود، یک چیز روشن است: قرار نیست سیکل معیوب این دمکراسی اریستوکراتیک فاسد با دمکراتیک سازی درونمایه آن و حضور راستین مردم شکسته شود و 4 سال بعد هم شاهد میان پرده ای مشابه
خواهیم بود.