نخستین موج بیداری عرب که می توان از آن به عنوان ناسیونالیسم قومی عرب نام برد و پژوهشگرانی چون جرج آنتونیوس به خوبی زوایای آن را به تصویر کشیده اند ، در نیمه دوم قرن نوزدهم آغاز شد و تا پایان جنگ جهانی اول تداوم یافت پیامد موج نخست بیداری عرب جدایی سرزمینهای عربی از امپراطوری عثمانی و آغاز استقلال کشورهای عربی بود . با این همه موج نخست بیداری عرب به تمامی اهداف و آرمانهای خود دست نیافت و تنها توانست مرحله استقلال را آغاز نماید .
ناکامی موج نخست و سرخوردگی نخبگان سیاسی عرب در تحقق آرمان ناسیونالیسم عربی یعنی ایجاد یک کشور واحد عربی، زمینه های موج دوم بیداری عرب را فراهم ساخت . پراکندگی کشورهای عرب از یکسو و وابستگی آنها به بازیگران بزرگ نظام جهانی همچون انگلستان، فرانسه و آمریکا باعث شد تا ناسیونالیسم رادیکال عرب شکل بگیرد و موج دوم بیداری عرب را آغاز کند . این موج دوم که می توان از آن به عنوان مرحله ناسیونالیسم پان عرب برای یکپارچگی جهان عرب تفسیر کرد با پیدایش ایدئولوژی های رادیکال ناصری و بعثی آغاز شد و به تدریج به سراسر جهان عرب گسترش یافت . نمود اساسی این بیداری، روی کار آمدن رژیم های رادیکال عربی خواهان وحدت جهان عرب از راه کودتاهای نظامی بود . آغاز کننده این بیداری نوین، افسران آزاد به رهبری جمال عبدالناصر بودند که کودتای ۲۲ ژوئیه ۱۹۵۲ را علیه نظام پادشاهی مصر به فرجام رساندند و الگوی حرکت های بعدی نخبگان سیاسی و نظامی عرب را در سایر کشورهای عربی پایه گذاری کردند . کودتای ۱۹۵۸ ، ۱۹۶۳ و ۱۹۶۸ در عراق که به ترتیب چپ گرایان ، ناصریست ها و بعثی ها را روی کار آورد، نمونه ای از سرایت الگوی مصری در موج دوم بیداری عرب بود. کودتای بعثی ۱۹۶۳ در سوریه ، کودتای نظامی در لیبی و سودان درسالهای ۱۹۶۹ به رهبری سرهنگ قذاقی و سرهنگ نمیری، کودتای ناصری ۱۹۶۲ سرهنگان دریمن ،پیدایش جنبش نوین مقاومت فلسطین به رهبری چهره هایی همچون یاسر عرفات، جرج حبش و نایف حواتمه از نمونه های دیگر سرایت الگوهای مصری در جهان عرب بود .
یکی از پیامدهای مهم موج دوم بیداری عرب ایجاد شکاف در جهان عرب میان دو قطب رادیکال و میانه رو و سرآغاز پدیده ای بود که مالکوم کر از آن به عنوان ” جنگ سرد عربی ” نام برد . کشمکش میان رژیم های رادیکال عربی به رهبری ناصر و رژیم های محافظه کار به رهبری عربستان سعودی به مدت بیش از دو دهه جهان عرب را به خود مشغول کرد . پیامد دیگر موج دوم بیداری عرب ، دامن زدن به کشمکش های ملی در خاورمیانه میان اعراب و غیر اعراب بویژه با ایرانیان و ترکها بود که سرانجام به کشمکش نظامی میان ایران و عراق پس از انقلاب اسلامی ایران منجر شد .
با این همه، عمده ترین پیامد موج دوم بیداری عرب ، بر پایی نظامهای اقتدارگرایی نظامی رادیکال و غیرنظامی محافظه کار درسراسر جهان عرب بود. در دوران اوج مرحله دوم بیداری عرب، آزادیهای عمومی قربانی شعارهای جذاب اما نافرجام رهبران رادیکال و میانه روی عرب همچون وحدت عربی، همبستگی اسلامی و مبارزه ضد صهیونیستی شدند. نه تنها تجربیات رهبران رادیکال پان عرب همچون وحدت مصر و سوریه در۱۹۵۸ ، فدراسیون جماهیر عرب در ۱۹۷۱ و سایر تلاشهای وحدت گرایانه با شکست روبرو شد، بلکه شعارهای جذاب مبتنی بر اندیشه سوسیالیسم عرب که درایدئولوژی ناصری و بعثی جلوه گر شده بود ،هرگز تحقق پیدا نکرد .
با توجه به این دگرگونی ها ،پیامد و محصول عمده موج دوم بیداری عرب چیزی جز پیدایش رژیم های دیکتاتوری نظامی و نابرابری طبقاتی برای قشر گسترده توده های عربی نبود . رژیم های رادیکال و محافظه کار عرب که در این دوره اندیشه وحدت عربی و وحدت اسلامی را ابزار استحکام اقتدار خود قرار داده بودند، از نظر سرکوب آزادی های مدنی شهروندان عرب، ایجاد طبقات حاکم مرفه و فاسد در برابر موج بزرگ طبقات محروم متوسط و متوسط پائین و از میان بردن مخالفان خود، شباهت اساسی به یکدیگر داشتند . این وضعیت از سالهای دهه ۱۹۵۰ تا اواخر دهه ۱۹۸۰ تداوم پیدا کرد و مشروعیت گفتمان های این دو گروه از نخبگان حاکم عربی را به چالش کشید . با توجه به همین وضعیت، جنبش مقاومت فلسطین نیز که در بعد سیاسی و اقتصادی از الگوهای عربی پیروی نمی کرد ، نتوانست در رسیدن به آرمان خود یعنی آزادی سرزمینهای فلسطین و احقاق حقوق ملی عرب موفق شود.
شکست موج دوم بیداری عرب و ابزاری شدن شعارهای محوری آن یعنی وحدت عربی ، سوسیالیسم عربی و نابودی صهیونیسم ، سرخوردگی گسترده ای درمیان شهروندان کشورهای عربی بوجود آورد ، و آنها را نسبت به این گونه ایدئولوژی های ابزاری و شعارهای نخبگان سیاسی اقتدارگرای رادیکال و محافظه کار عرب بدبین کرد . در نتیجه درسالهای دهه ۱۹۸۰ و دهه ۱۹۹۰ ، رژیم های مذکور و گفتمانهای رسمی آنها دچار بحران مشروعیت شدند و با مخالفت گسترده نیروهای جامعه مدنی روبرو شدند . از آنجا که تلاشهای ابزار گرایانه برخی رژیم های عرب در مصر ،الجزایر ،اردن و یمن برای آغاز فضای باز سیاسی و اصلاحات از بالا در سالهای دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰ بی ثمر بود و آزمونهای نخست انتخابات پارلمانی دراین کشورها باعث به صحنه آمدن نیروهای مخالف شد ،موج اصلاحات رسمی دردهه ۱۹۹۰ به سرعت فروکش کرد و به استقرار دیکتاتوری های شدید وسرکوب گسترده احزاب و نیروهای جامعه مدنی درتمامی کشورهای عرب ( بجز لبنان و تا حدی مراکش وکویت ) منجر شد .
با این همه ، دگرگونی های گسترده جهانی درعرصه اطلاعات و ارتباطات و نیز فروپاشی رژیم های اقتدارگرای اروپای شرقی و آمریکای لاتین در دهه ۱۹۹۰ که خود به گونه ای پیامد پدیده جهانی شدن و آثار آن بود ، زمینه ساز رویدادها و دگرگونی هایی شد که می توان آن را موج سوم بیداری عرب نام نهاد . برخلاف دو موج پیشین ، رهبری موج نوین بیداری عرب نه در دست نخبگان سیاسی ناسیونالیست محافظه کار و چپ گرا ، بلکه در دست نیروهای جامعه مدنی و مردمی است .مشارکت گسترده جوانان و نیروهای محروم طبقات پائین و متوسط کشورهای عربی در خیزش های موفق در کشورهای تونس و مصر و تداوم این خیزش ها درلیبی ، بحرین و سوریه نشان دهنده طرح نیازها و شعارهای واقعی و نه ایدئولوژی های آرمانی است . نیاز به برخورداری از برابری اجتماعی – اقتصادی ، برخورداری از توزیع عادلانه ثروت و فرصت های شغلی ، و از همه مهمتر آزادیهای سیاسی واقعی که می تواند زمینه ساز برآورده شدن نیازهای اشاره شده باشند ، عمده ترین جلوه موج سوم بیداری عرب است .
بدین گونه ، در حالیکه موج نخست و موج دوم بیداری عرب بر محور ناسیونالیسم قومی و ناسیونالیسم رادیکال عربی استوار بود ، موج سوم بر محور نیازهای واقعی شهروندان کشورهای عرب به حل مشکلات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی به چرخش درآمده است . در حالیکه موج نخست و دوم بیداری عرب ، فرهنگ نخبه گرایانه سیاسی را بر جهان عرب حاکم کرد و به گسترش و استحکام اقتدارگرایی انجامید ، موج سوم بیداری عربی دوران جلوه فرهنگ سیاسی مشارکتی و به جولان درآمدن توده های شهروندان برای بدست آوردن آزادی های سیاسی و اجتماعی و حقوق اقتصادی را نشان می دهد .
موج سوم بیداری عرب ، دوره فروپاشی مشروعیت نخبگان و مهندسان موج نخست و دوم بیداری عربی و زمینه ساز پیدایش نظام مردم سالار می باشد.گرچه در این موج، نخبگان رژیم های رادیکال موج دوم و رهبران سنتی اقتدارگرای موج نخست ، مقاومت های شدید از خود نشان داده و در برابر خیزش های مردمی به سرکوب دست می زنند ، اما بنظر نمی رسد که این سرکوب و فشار ، بی پایان و بی حد و حصر باشد . پیچیدگی شرایط حاکم بر خاورمیانه از یکسو و سیاست بین المللی از سوی دیگر چنین مجالی را برای بقاء اقتدارگرایی سنتی و رادیکال عرب باقی نمی گذارد.
منبع:https://www.cmess.ir
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.