تردیدی نیست که در این میان، بین افراد بیگناهی که برای به دست آوردن نان، عزت و آزادی، تظاهرات مسالمت آمیزی را به راه انداختند و بین کسانی که برای تحقق اهداف متناقض، با خشونت و ستیزهجویی به خیابانها ریختند و قیامهای مردمی را به آشوب کشاندند، تفاوتهای بسیاری وجود دارد. در واقع، نتایج برآمده از بهار عربی به طور کلی متفاوت با اهداف ترسیم شده در آغاز قیامهای مردمی بود و پیامدهای بهار عربی که همه شاهد آنها بوده ایم، جز ایجاد سختی و رنج برای شهروندان بیگناه، هیچ دستاورد دیگری نداشت.
جنبشهای مردمی نه تنها موفقیتی در جلوگیری از توسل نظامهای حاکم به خشونت و سرکوبی اعتراضات و طلب کمک از نیروهای خارجی و سازمانهای افراطی برای ارعاب معترضان به منظور حفظ بقای رژیمها نداشتند، بلکه نتوانستند مانع تبدیل شدن “بهار عربی” به “زمستان اسلامی” شوند که در جریان آن سازمان داعش اقدام به تأسیس “دولت خلافت” در مناطق وسیعی از قلمرو عراق و سوریه کرد. همچنان، قیامهای مردمی این توانایی را در خود نیافتند تا اهداف محلی که در فرجام، منجر به خیزشهای بعدی شد و طبق معمول زمینه مطرح شدن “تئوری توطئه” به مفهوم اینکه هدف از بهار عربی، بیثبات کردن دولتها به نفع دشمن بوده است را نادیده گیرند. افزون بر آن، جنبشهای مردمی بهار عربی نتوانستند از مداخله شتابان نظامی قدرتهای منطقهای و بینالمللی چه به طور مستقیم و چه به روش نیابتی، در دفاع و حمایت از برخی رژیمها در برابر دیگران در قالب یک طرح ژئوپلیتیک یا به طور تصادفی، جلوگیری کنند.
مارک لینچ، استاد علوم سیاسی دانشگاه جورج واشنگتن در شماره اخیر نشریه “فارن افرز” نوشت که “موج خیزشهای مردمی در جهان عرب، سراب نبود، بلکه پیامدهای بسیاری داشت طوری که خاورمیانه دستخوش تغییرات زیادی شد، دوره اسلام سیاسی به پایان رسید، پیروزی نظامهای استبدادی قادر به ایجاد ثبات و استقرار نشد، افزون بر آنکه هیچ راهی برای بازگشت به آغاز بهار عربی در سال ۲۰۱۱ وجود ندارد.”
البته اعتراضات مسالمت آمیز ادامه خواهد داشت زیرا عوامل انقلاب تغییر نکرده و انگیزه قیامها هنوز پایان نیافته است، اما بزرگترین درسی که از بهار عربی در سال ۲۰۱۱، آموخته شد این بود که هیچ قدرت خارجی توانایی کنترل خاورمیانه را ندارد.
مارک لینچ، پیش از آن، در مقاله دیگری که در همین نشریه منتشر شد، نوشته بود که “انقلابها نتوانستند به اهداف موردنظر که بسیاری در انتظار تحقق آنها بودند، برسند، اما برای جهان عرب نظم جدیدی ایجاد کردند، طوریکه قدرتهای بزرگ سنتی مانند مصر، سوریه و عراق به سختی گام بر میدارند در حالیکه کشورهای ثروتمند خلیج فارس مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی در حال رشد و توسعه هستند.”
نوح فیلدمن، استاد حقوق در دانشگاه هاروارد و معمار قانون اساسی عراق در کتابی به عنوان «تراژدی زمستان عربی» میگوید: “بهار عربی عملا ناامیدکننده بود و سخنان قهرمانانه خیزشهای مردمی، راه را برای پدیده تاریکتری هموار کرد، اما شکی نیست که دموکراسی از بین نرفته بلکه به تعویق افتاده است و به نسل دیگری احتیاج دارد.”
البته واقعیت اوضاع از همه برداشتها، بیشتر گویای حقیقت است. تونس که شاهد پیروزی”انقلاب یاسمن” بود و اکنون خود را دچار دشواریهای نظام پارلمانی میبیند، مردم آن بار دیگر قیام کردهاند و دلتنگ نظام ریاست جمهوری هستند. انقلاب، آزادی را به ارمغان آورد، اما دولتها، صرف نظر از ساختارهایی که داشتند، نتوانستند شرایط سخت اقتصادی و اجتماعی را برطرف کنند و بیکاری جوانان را کاهش دهند.
سودان جایی که موج دوم “بهار عربی”، با مشارکت میان مردم و ارتش، موفق به سرنگونی نظام سیاسی اسلامگرا شد، با وضعیت دشوار و آشفته روبهرو است، زیرا “میراث” سنگین سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، جامعه را به شدت دچار مشکل دارد. اما کشورهایی که “بهار عربی” در آنها محکوم به شکست شد، صرفنظر از اینکه مانند سوریه، نظام حاکم پابرجا مانده باشد، یا اینکه رژیمهای آنان مانند لیبی و یمن سقوط کرده باشند، در باتلاق جنگ داخلی فروافتاده اند که در آن قدرتهای محلی، منطقهای و بینالمللی با هم درگیر رقابت هستند.
سوریه به ویرانهای تبدیل شده است و افزون بر گروههای متعدد شبهنظامی که مشغول نبرد هستند، پنج ارتش خارجی وارد قلمرو آن کشور شده و هر یک از آنها برای تحقق اهداف استراتژیک خود از اوضاع آشفته سوریه بهرهبرداری میکنند. برخی از گروههای شبهنظامی یادشده که از رژیم بشار اسد حمایت میکنند، توسط دولت ایران به این کشور منتقل شده اند. همانگونه که سرلشکر رحیم صفوی؛ دستیار و مشاور عالی نظامی آیتالله خامنهای در این اواخر اظهار داشت که ژنرال قاسم سلیمانی، توانسته بود ۶۰ تیپ متشکل از ۶۰ هزار جنگجو از جمله “فاطمیون” از شیعیان افغانستان، “زینبیون” از شیعیان پاکستان،”حزبالله” لبنان و جناحهای تشکیلدهنده نیروهای حشد شعبی عراق را ایجاد کند. برخی دیگر از شبهنظامیانی که در سوریه میجنگند، بنیادگرایان افراطی هستند که به هدف ایجاد “حکومت خدا” (به زعم خود) با رژیم سوریه و مخالفان آن درگیر جنگ میباشند.
در این میان، لیبی به دلیل جنگ ژئوپلیتیکی که بر سر منابع نفت و گاز شرق مدیترانه، در قلمرو این کشور بین ارتشها، گروههای شبهنظامی و مزدوران جنگی جریان دارد، به دو پاره تقسیم شده است. اما یمن، به دنبال کودتای حوثیهای مورد حمایت ایران، علیه دولت مشروع یمن، در ورطه جنگ داخلی پایان ناپذیری گیر افتاده است، به ویژه اینکه تهران همچنان به مسلح سازی این گروه ادامه میدهد. داعش، هنوز هم در عراق و سوریه در حال انجام عملیات تروریستی است، در حالیکه القاعده استان ادلب سوریه را کنترل میکند و در عراق و یمن سلولهای خفته دارد.
این در حالی است که تلاشهای سازمان ملل متحد در راستای آمادگی برای نظارت بر توافقهای سیاسی که درگیریهای منطقه را پایان دهد، در گرو توانایی طرفهای درگیر برای رسیدن به پیروزی نظامی قرار دارد. البته مردم، به ویژه جوانانی که در آغاز “بهار عربی” با حفظ آرامش و به هدف ایجاد تغییرات مثبت در جامعه به خیابانها آمده بودند، قربانی اصلی درگیریهای بیپایان کشورهای منطقه هستند و به فرض اینکه حل و فصلی بتواند به آشفتگیهای کنونی پایان دهد، جوامع این کشورها که یک دهه گذشته را در جنگ و تباهی گذرانده اند، برای اینکه به وضعیت قبل از سال ۲۰۱۱، بازگردند، به حداقل ۳۰ سال زمان نیاز دارند.
منبع:https://www.independentpersian.com
اندیشکده جریان، جریانی است نواندیش از جوانانی که باور به تحول در حوزه سیاست ورزی جهانی دارند.
جمعی از جوانان تحصیلکرده در رشته های علوم سیاسی و علوم اجتماعی و ارتباطات و اقتصاد و باورمند به اصول اخلاقی شریعت رهایی بخش حضرت دوست گرد هم آمده اند تا با انگیزه های غیر انتفاعی و غیر جناحی جهت بهبود اوضاع حیات جمعی بشر به تشریک مساعی پرداخته و با رویکردی دانش بنیان، مسئله محور، زمینه نگر و آزاداندیشانه امکان ایجاد یک هویت جمعی فضیلت خواهانه و معطوف به بازاندیشی در سیاست های جهانی را فراهم آورند.