مقدمه و پیشینه تاریخی
مصر یکی از اولین خاستگاههای مسیحیت در جهان محسوب میگردد و بر اساس روایات مسیحی، خانواده مقدس یعنی حضرت مریم و حضرت عیسی علیهماالسلام برای نجات جان خود از دست حاکمان ستمگر به مصر پناهنده شدهاند. از جانب دیگر بر طبق همان روایات یکی از حواریون عیسی علیه السلام، یعنی سنت مارکو یا مارکوس، که از اهالی شرق لیبی بود با هجرت به شهر اسکندریه و تبلیغ آیین مسیحیت در این شهر، موجبات رشد این دین و همچنین تأسیس کلیسای ارتدکس قبطی مصر را فراهم آورد و از این رو در سنتهای این کلیسا، سنت مارکو به عنوان اولین پاتریارک اسکندریه محسوب میگردد و جانشینان وی علاوه بر لقب پاپ اسکندریه، خود را پاتریارک کرسی تبشیری سنت مارکو میدانند.[1]
یکی از مشخصههای مهم حیات کلیسای ارتدکس قبطی مصر را میتوان تاریخ طولانی تحت ظلم و تحت آزار و اذیت بودن و دروی از حکومت دانست. علاوه بر دورههای سرکوب در دوران رواج بتپرستی در امپراتوری روم، این کلیسا از سال 451 میلادی که رهبران این کلیسا از پذیرش مصوبههای مجمع خلیقدون سرباز زدند مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و از آن دوران تاکنون هیچگونه دولت قبطی مسیحی در این کشور تأسیس نگردیدهاست. این دوره طولانی از سرکوب و فشار منجر به بروز سه روند کلی در ساختار کلیسا در مصر گردید که تا حد زیادی تا کنون ادامه دارد:
- همبستگی داخلی: اغلب پیروان کلیسای ارتدکس قبطی به طور عام این کلیسا را تجلیبخش هویت تاریخی و فرهنگی و ضامن بقای خود به عنوان یک گروه دینی متمایز میدانند. این امر منجر به این شدهاست که در طول تاریخ این کلیسا، رهبران آن بتوانند از سطح بالایی از اقتدار در جوامع محلی برخوردار باشند و بر این اساس خود را به عنوان نماینده این جوامع در برابر جوامع دیگر و حاکمان کشور معرفی نمایند و این اقتدار از جانب حکمرانان به رسمیت شناخته شود.
- تقدیرگرایی در برابر حکام: با وجود ظلم و ستم رواشده بر کلیسای قبطی و پایمردی رهبران کلیسا بر سر عقاید خود در طول تاریخ این فرقه دینی، عدم سابقه مشارکت در حکومت، طبیعت غیر مبارزهجو کلیسا و تلاش آن برای حفظ اقتدار درونی سبب شدهاست که این کلیسا توالی حکام را مشیتی الهی بداند و از این رو هرگونه شوروش در برابر آنان را محکوم نماید. این امر همچنین سبب گردیدهاست که حکام مصر به طور کلی دیدگاه مثبتی در قبال رهبران کلیسا داشته باشند.
- ساختار رهبانیت قوی: وجود دورانهای طولانی و ممتد آزار و اذیت بر ضد قبطیها و محدودیتهای اعمال شده در زمینه ساخت عبادتگاهها و دیرها در جلگه نیل سبب شدهاست که رهبران و راهبان کلیسا برای عبادت و رهبانیت به صحرا پناه ببرند و دیرهای خود را در صحراها و کوهها و غارها بنا کنند. این دوری از سلطه حکومت مرکزی و آزادی عمل نسبی راهبان در این مناطق منجر به افزایش قدرت و همبستگی در میان راهبان و تقویت رهبانیت در این کلیسا شد.
در سراسر دوران اسلامی، قبطی های مصری به میزان زیادی در ساختار اداری مصر به خصوص در منصبهای وزارت، مالیه و … حضور داشتند هرچند به دلیل قرار داشتن در اقلیت، عدم برخورداری از پشتوانه سیاسی و عدم تدین به دین اسلام نمیتوانستند بلوک قدرتی تشکیل دهند. از ابتدای قرن نوزدهم تا اواسط قرن بیستم با شروع تأسیس دولت مدرن و افزایش حقوق اجتماعی و سیاسی قبطیها، این گروه دینی شاهد افزایش قدرت اقتصادی و بروز نخبگان غیردینی اقتصادی و سیاسی در جامعه و مشارکت آنان در نفوذ کلیسا شد. با این وجود با روی کار آمدن عبدالناصر و ملیسازی کسب وکارهای خصوصی منجر به از بین رفتن این طبقه و بروز مجدد کلیسا به عنوان تنها نیروی اجتماعی نماینده قبطیان به خصوص در دوران پسا عبدالناصر شد.
رنسانس کلیسا و آثار اجتماعی و سیاسی آن
با وجود شروع برخی اصلاحات در ساختار کلیسای مصری از اواسط قرن نوزدهم میلادی، جدیترین اصلاحات ساختاری در کلیسای مصر با هدف مقابله با فعالیتهای تبشیری کلیساهای غربی در اوایل قرن 20 میلادی آغاز شد که مؤلفه اصلی آن گسترش فعالیتهای آموزشی کلیسا از جمله تأسیس دانشگاه دینی قبطی و گسترش فعالیتهای خدماتی آن بود. این فعالیتها منجر به این شد که در دوران پساجنگ جهانی دوم، بسیاری از جوانان دانشگاهی قبطی که کلیسا را نیروی اصلی جامعه قبطی میدیدند با ترک زندگی عادی خود، با هدف تلاش برای سیطره بر کلیسا، رهبری قبطیها و بهبود وضعیت آنان به رهبانیت گرایش پیدا کنند. این طیف از دانشگاهیان که مهم ترین آنان پاپ شنوده سوم، پاپ سابق اسکندریه بود از دهه 1970 میلادی کنترل کلیسای مصر را در دست گرفته و عملا تمامی مناصب کلیسا را از آن خود کردند و تأثیر عمیقی بر خط مشی آن گذاشتند. این امر همزمان با دو رویداد مهم در تاریخ مصر بود: رویداد اول را می توان ملیسازی گسترده سرمایههای خصوصی دانست که منجر به نابودی طبقه نخبگان غیر روحانی قبطی و در نتیجه نابودی رقبای اصلی کلیسا در جامعه مسیحیان شد. رویداد دوم نیز مهاجرت گسترده قبطیها به خصوص فرزندان و بستگان صنعتگران و تجار مالباخته به غرب، به خصوص ایالات متحده با هدف بازنمودن افقهای جدید بود که منجر به گسترش نفوذ کلیسای قبطی در کشورهای دیگر و ایجاد یک ساختار پشتیبان برای این کلیسا شد. امری که توانست با وجود مصادره اوقاف اسلامی و مسیحی در دوران عبدالناصر، منابع مالی لازم را برای ادامه حیات و استقلال کلیسا از دولت مصر فراهم نماید و تأثیر سیاسی آن را در دورانهای بعد گسترش دهد.
دوران شنوده سوم
با مرگ عبدالناصر در سال 1970 و روی کار آمدن سادات از یک سو، و رسیدن پاپ شنوده دوم در سال 1971 به منصب پاپی که از طیف جوانان دانشگاهی گرویده به رهبانیت بود، کلیسای مصر وارد مرحله جدیدی شد. وی با درک پیچیدگی های روابط میان مسلمانان و مسیحیان و بنا بر نظریات خود مبنی بر تمایز قبطی ها به عنوان یک گروه دینی، مبنای سیاست خود را بر استقلالطلبی کلیسا، انزواطلبی قبطی و عدم تضاد سیاسی با مسلمانان و خودکفایی مسیحیان قرارداد. این سیاست منجر به بروز تحولاتی عمده در کلیسای قبطی گردید:
- اولین تحول را میتوان گسترش ساختارهای اداری و دینی کلیسای قبطی به خارج از مرزهای مصر از طریق ایجاد اسقفنشینهای جدید در ایالاتمتحده، کانادا، استرالیا و اروپایغربی دانست که این امر منجر به افزایش ارتباط کلیسا و اتباع مهاجر آن و استفاده از این جماعت به عنوان یک لابی در کشورهای غربی شد. حضور کلیسای قبطی در غرب همچنین منجر به افزایش ارتباطات این کلیسا با جوامع و طوایف مسیحی دیگر و سازمانهای بینالمللی کلیسایی و به تبع آن استفاده از ظرفیت این نهادها برای پیشبرد اهداف خود شد. کلیسای قبطی از این ظرفیت در دو راستا استفاده مینمود. راستای اول فشار بر دولت مصر در صورت لزوم به منظور افزایش دستاوردهای کلیسا و مسیحیان در مصر بود. راستای دوم اما استفاده از این ظرفیت لابیگری و یا نمایش تبلیغاتی در جهت تبلیغ و ترویج برای دولت مصر در نزد سیاستمداران یا جامعه آمریکایی در ازای دریافت دستمزد سیاسی مناسب بود. تظاهرات قبطیها بر ضد سادات در واشینگتن همزمان با سفر وی به آمریکا و تظاهرات آنان در حمایت از مبارک همزمان با سفر او به آن کشور نمونههای بارز این دو رویکرد هستند.
- افزایش نقش گروههای اسلامگرا در سپهر سیاسی واجتماعی مصر در دوران سادات منجر به افزایش ترس قبطیها از آینده و افزایش نزدیکی آنان به کلیسا به عنوان حامی آنان شد. درگیری سیاسی شنوده سوم با انور سادات و تبعید و اقامت اجباری پاپ به دیری در وادی نطرون سبب شد که شنوده سوم در حافظه جمعی مردم قبطی به جایگاه قدیسان تحت ستم قرنهای اولیه مسیحی ارتقا یابد و با آزادی وی پس از ترور سادات، جایگاه خود و کلیسا را به عنوان تنها رهبر مسیحیان و واسطه میان آنان و دولت تثبیت نماید. در این راستا اما بسیاری از گروههای اسلامگرا بدون ارائه هیچگونه مدارک و مستندات دولت مبارک را متهم مینمودند که در ازای تضمین حمایت قبطیها از رژیم، به آنان اجازه داده که دولتی در درون دولت تشکیل دهد و قبطیها نیز دیرهای صحرایی خود را تبدیل به نوعی پادگان نظامی نموده و در آن سلاح و مهمات نگهداری میکنند.
- کلیسای مصر روند بازگرداندن اوقاف مسیحی به مالکیت کلیسا و همچنین تلاش برای ایجاد و گسترش امپراتوری اقتصادی خود را در دوران مبارک آغاز نمود. این امر به خصوص با استفاده از ظرفیت دیرهای مسیحی و تبدیل آنان به مراکز اقتصادی به خصوص در حوزه کشت و صنعت انجام میشد. به عنوان مثال هم اکنون دیر ابومقار در وادی نطرون به عنوان بزرگترین دیر مصر مالکیت بیش از 1100 هکتار از اراضی منطقه را در اختیار دارد که بخش بزرگی از آن به یک مجتمع کشت و صنعت اختصاص یافته است و در مورد دیگر این کلیسا برای بازاریابی محصولات دیر مارمینا العجایبی در مریوط، استان اسکندریه، برندی را تحت عنوان “العجایبی” ثبت نمودهاست. این امر علاوه بر افزایش نفوذ کلیسا بر جنبههای اقتصادی مسیحیان، قدرت سیاسی و اقتصادی این کلیسا را نیز افزایش داد اما به نظر میرسد این امر از جانب دیگر منجر به افزایش فساد مالی و سیاسی در کلیسا به خصوص در میان راهبان شدهاست. از جانب دیگر برخی از نخبگان غیر کلیسایی -که در اقلیت مطلق هستند- و برخی اسلامگرایان با توجه به فقر گسترده قبطیها به خصوص در استانهای جنوبی از عدم تأثیر ثروت کلیسا بر زندگی این اقلیت دینی انتقاد میکنند.
دوران تواضرس دوم و عبدالفتاح سیسی
با مرگ شنوده سوم در سال 2012 میلادی، یکی دیگر از اعضای طیف راهبان دانشگاهی تحت عنوان تئودوروس یا تواضرس دوم بر کرسی پاپی اسکندریه تکیه زد. وی بر خلاف سلف خود که سیاست خودکفایی و استقلال کلیسا و انزوا و تمایزبخشی به قبطیها را در پیش گرفته بود با توجه به چالشهای پیش آمده ناشی از خیزش سال 2011 و افزایش نفوذ سیاسی اسلامگرایان در این کشور و احساس خطر نسبت به این مسأله، سیاست نزدیکی به دولت پنهان[2] مصر به خصوص ارتش این کشور را در پیش گرفت و با بسیج نمودن امکانات خود نقش بارزی در سقوط مرسی ایفا نمود. در ازای این امر اما رژیم جدید مصر با تصویب قوانینی در حوزه سهولت ساخت کلیساها، افزایش آزادی عمل کلیسا در حوزه قبطیها و افزایش دسترسی آنان به مقامات دولتی بهای خدمات سیاسی کلیسا را پرداخت نمود. علاوه بر مسأله اسلامگرایان، تواضرس دوم و کلیسا افزایش فعالیت های سیاسی مستقل قبطیها در سپهر سیاسی مصر فعالیت مستقل از منویات کلیسای آنان را تهدیدی برای مسیحیت و اقتدار کلیسا بر جامعه مسیحی می دانست و بیم این را داشت که با گسترش احتمالی سکولاریسم و دموکراسی در مصر، بسیاری از مسیحیان دیگر اقتدار کلیسا را برنتابند.
با این وجود، به نظر میرسد که امتیازات اعطا شده در دوران سیسی تنها در راستای افزایش نفوذ و شوکت کلیسای قبطی بوده و تأثیر زیادی بر مسیحیان عادی و بهبود وضعیت حقوقی و رفع تبعیضها بر علیه آنان نداشتهاست. از جانب دیگر اما این حمایت علنی از رژیم سیسی در کنار سرکوب وحشیانه اسلامگرایان منجر به این شدهاست که پایگاههای اجتماعی این طیف بر خلاف دوران سیاست انزواگرایانه شنوده سوم نگاه خصمانهتری نسبت مسیحیان به طور عام و کلیسای ارتدکس به طور خاص داشته باشند که این امر می تواند در صورت بروز ناآرامی و بیثباتی در مصر اثرات بسیار سوئی بر مسیحیان مصری داشتهباشد.
خاتمه و روند آینده
به نظر میرسد به دلیل ترس از کاهش بیشتر سطح آزادیهای مدنی و حقوق سیاسی، قبطیها چنگ زدن بر ریسمان کلیسا و همچنین حمایت از عبدالفتاح سیسی به عنوان تنها گزینه مطلوب را ادامه دهند. از جانب دیگر اما با افزایش ثبات رژیم جدید مصر نیاز رژیم سیسی به مسیحیان تا حدودی کاهش یافته و از این رو به نظر می رسد طی سالهای آینده وزنه مسیحیان در تصمیمگیریهای دولت مصر تا حدودی کاهش یابد. از جانب دیگر افزایش بدهی های خارجی مصر و نیاز این کشور به یافتن منابع جدید برای بازپرداخت بدهیهای خارجی رو به رشد این کشور احتمالا دولت مصر را به دستاندازی مجدد به اوقاف اسلامی و مسیحی سوق دهد که این امر می تواند منجر به بروز برخی تنش های پنهان در رابطه دولت و کلیسا و همچنین کاهش نفوذ اقتصادی آن گردد.
[1] بابا الإسکندریه وبطریرک الکرازه المرقسیه
[2] Deep State